پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۳

پروژه اتصال و سرتراشي


در طی چند ماه گذشته تحولات بسیار استراتژیکی درمنطقه به وقوع پیوسته ویا درشُرُفِ وقوع است،
آرایش صحنه تا اندازه ای تغییر کرده و رژیم ودستگاه جهنمی اطلاعاتش هم بخوبی این را دریافته است كه بختك مالكي سرنگون شده ، سياست هاي رژيم در عراق وسوريه به شكست انجاميده، مالكي كه تصميم گرفته بود اشرف را نابود و متلاشي كند، خودش سرنگون شد ه، مذاكرات اتمي باكشورهاي پنج بعلاوه يك ، برغم تمام تلاش هاي اوباما و 4 نوبت نامه نويسي خفت بار به خامنه اي يعني ابو داعش ولايت فقيه به شكست انجاميده است
درزمينه مقابله با مقاومت سر فراز ايران ، ازآنجا كه وزارت اطلاعات دستش خالي است و مدتهاست كه مزدور ديگری را نتوانسته است به استخدام درآورد . از فرط استیصال و به منظور ایجاد خوراک، مزدوران وزارت اطلاعات را مجبور كرده كه سر هم ديگر را بتراشند . هدف وزارت اطلاعات از اين پروژه اين است كه مرزبندی بين رژيم و مقاومت را به هرشكلي كه ميتواند مخدوش كند
يكي سر شاگرد جلاد را مي تراشد ، تا با مخدوش كردن مرز بنديها خودش را نزد وزارت اطلاعات بالا بكشد ، تواب تشنه به خون كه موقعيت خودش را درخطر مي بيند ، با بسيج نوچه هايش، تلاش ميكند ، بچه مرشد مدعي مرشدي را درچاكري و مزدوري به وزارت اطلاعات به نسبت خودش را متوقف نمايد، نفراتي را براي مقابله با او بسيج ميكند ، اختلاف بالا ميگيرد ، آنگاه ارباب يعنی وزارت اطلاعات وارد ميشود ، طي مصاحبه ای ، يكي تحت عنوان مصاحبه كننده و يكی تحت عنوان مصاحبه گر آنها را آشتی داده و جايگاه هركدام را دراين مصاحبه مشخص مي نمايد . اين هم از استيصال و بدبختي وزارت اطلاعات در دوران بن بست های لاعلاج رژيم و “تغيير دوران“ و“ عهد پرچم “ميباشد.
ازهنگام رونمایی مصداقی ویغمایی وقصیم و امثالهم که رژیم بعد از از رده خارج شدن بریده مزدوران درخارجه به خط کرده بود و«مع الاسف» تمام هارت وپورت وگردوخاکشان به چند ماه نرسید و بادكنك وزارت اطلاعات تركيد اكنون آخرين تقلاهايش را ميكند .
تجربه سالهای گذشته نشان داده است ، وزارت اطلاعات وقتي كه در مقابل مقاومت سازمانیافته مجاهدین درتنگنا قرار ميگيرد برگهايش را ميسوزاند و از مزدورانش رو نمايي كرده و آنها را بهم متصل ميكند وبدين شكل مزدوری آنها را بيش از پيش به نمايش گذاشته ميشود.
رژیم از نظر اجتماعي ،درمقابل تهاجم اجتماعی پیشتازانه زنان ایران سربازان گمنام امام زمانش اسیدپاشی میکنند و ارگانهاي قانونی اش ریحانه را اعدام میکند تا این نیروی پیشتاز وبی باک را مهار کند . شاید کسی به حق بگوید که اعدام زنان ودختران ایران موضوع تازه ای نیست واین رژیم پیشینه بسیار جنايتكارانه و کثیفی دراین زمینه دارد، این حرف حقی است اما مورد اسید پاشی درکوچه وخیابان ومکمل آن اعدام یک دحترِمعمولی«غیرسیاسی» ولي شجاع و قهرمان که دردفاع وایستادگی از هویت وناموسش درمقابل یک عنصر اطلاعاتی وجهانی شدن این ایستادگی، تا آخرمیایستد ومقاومت میکند، موضوع جدیدی است که خبرازابعاد اجتماعی مقاومت مردمی به اشكال مختلف دارد وموضوع به مورددهای«سیاسی و مبارزاتی» دراعماق زندانها نیست، موضوع دریک کلام تغییرتعادل مقاومت اجتماعی مردم به جلوداریِ زنان میباشد.
اسیدپاشی که شکل «جدیدی» ازتوحش ارتجاع ابوداعشی رژیم ولایت فقیه است راباید روش مقابله رژیم درمقابل ابعاد تهاجم اجتماعی مردمی درآستانه «جام زهر اتمی» دانست، ولی باید دید رژیم درآرایش قوایش علیه عنصر سیاسی و مبارز ومقاوم که از«قضا» عامل اصلی «جام زهر»» وازمبانی شکست استراتژیکش درعراق ومنطقه نیز میباشد ودر عمق روانشناسی اجتماعی ایستادگی ومقاومت را سمبلیزه میکند وبه بیان دیگر به نوعی عامل ومحرک اصلی وضعیت رژیم است چه میکند وچه خواهد .
اسید پاشی به صورت زنان میهن از «برگهای» جدید توحش رژیم است که هیچ حاصلی جز انزجار ونفرت مردمی نداشته ، رژیم هم این را خوب میداند ولی چاره ای ندارد بحث بر سر بود ونبود رژیم درمقابل موج خواسته های به حق وسرکوب شده آحاد اجتماعی در خلال سی وپنجسال حاکمیت قرون وسطایی رژیم است، دروجه سیاسی ومبارزاتی هم عینا همین قانون حاکم است، همین قانون ومکانیسمِ عمل دربحران ومذاکرات اتمی رژیم نیز هست ودر هرقلمرو رویکردهای مختلف با ریشه ومنشا واحد دارد عمل میکند، یعنی باید به هر اقدامی دست بزند، تکرار میکنم به هراقدامی دست بزند، موضوع برای رژیم انتخاب بین چند راه حل نیست بلکه تحمیل لاعلاج وبی بازگشت تنها راهی ست که ایدئولوژیک وماهُوی با آن همگون است تا بحران را از سر بگذراند یا از خود دور نماید حتی اگر درپهنه اجتماع خشم ونفرت مردم را بیشتر کند حتی اگر درکنش وواکنش های سیاسی با هماورد تاریخی خود یعنی مقاومت ومجاهدین خلق مُهره سوزی کند وانبان بتکاند
با این نگرش است که هم اسیدپاشی واعدامهای ساعت مره با همه پیامدهایش درقلمرو داخلی ومقابله اجتماعی، هم چفت ولولا کردن «شاگرد جلاد اوین» با تمام رسوایی و«حُسن شهرتش» درجامعه سیاسی وجنبش مقاومت با «همنشین رژیم» و «تواب تشنه به خون » وانعکاس آن در«زرداب» یغمایی وهم مذاکراتش با جامعه جهانی در زمینه اتمی یعنی سه جبهه ای که رژیم را درمحاصره دارند تبیین و مفهوم میشود ودرد بی درمان بی آیندگی رژیم در این دستگاه«تراز» وبیان میشود
اگربحث بر سر بود ونبود وآینده رژیم است که هست اگر رژیم درموقعیت تعیین تکلیف است که هست اگر بحرانها وانفجارهای بنیان کنِ اجتماعی درراه است که هست اگرسرکشیدن وسرنکشیدن«جام زهر» کیفا درسرنوشت رژیم تغییری ایجاد نمیکند که نمیکند اگر تمام اهرمهای بکار برده شده از سوی رژیم برای درهم شکستن مقاومت ومجاهدین ناکام مانده که مانده، پس رژیم باید هرکاری انجام دهد تا مردم را درکف خیابان حتی موقت هم که شده عقب براند وگسترش مقاومت وروحیه گرفتن مردم ازمقاومت سازمانیافته رابا مخدوش کردن مرزهای سیاسی، به زعم خود مشغول نماید درهمین راستا ودرزمینه مبارزه با هماوورد تاریخی خود نیز میبایست از آخرین شگردها استفاده کند حتی اگرپروژه اتصال با سعیدشاهسوندی، خیانتکارخودفروخته ای که سوابق تیرخلاص زدن ودستگیریهای کلان دررژیم دارد وبرای نسل قدیم سیاسی هیچ نیازی به توضیح ندارد الا وصل «همهَ باهم».
«همنشین رژیم» که قبلا هم با باد کردن تواب تشنه به خون وگزافه گوییهای مشمئز کننده در توصیف «زیستن ومرگ» ودادن رهنموهای متوالی با اسامی مختلف و در جهت انشعاب وبرپا کردن یک سازمان به تواب خائن نیز درهمین راستا بود وچون این «خرمن کوبی» درظرفیت تواب تشنه به خون نبوده ونیست اینک علنا اورا میسوزاند ودر ردیف سعید شاهسوندی که خیانت وخودفروختگی اش به دستگاه جهنمی رژیم عمق بیست وشش ساله دارد قرارش میدهد.

اسماعیل هاشم زاده ثابت

هیچ نظری موجود نیست: