سياوش جعفري
پاسداران سياسي رژيم درخارج كشور
در دوران سرنگوني و ويژگيهاي آنها
يكي از انقلابيون گفته است:
جريان عمل و پراتيك اجتماعي و قوانين سرسخت، تكامل اجتماعي، ماهيت افراد را با هر
مشخصه و رنگ و لعابي چه بخواهند و چه نخواهند، چه دوست داشته باشند و چه نداشته
باشند، چه بفهمند و چه نفهمند را روزي، لخت و عريان در معرض ديد همگان و در برابر
چشمان تيزبين تاريخ قرار ميدهد و آنها را در پيشگاه مردم و انقلابيون، خوار و
حفيف و ذليل مينمايد. اين است رمز و راز تصفيه صفوف انقلابيون از انگلها و
خائنين .
در مقاله (ايرج مصداقي صداي
زندانبانان اوين يا صداي حقيقت) نوشته بودم كه در آينده، بدون شك روزي فرا ميرسد
كه مصداقي ، علنا در داخل، بر نعلين آخوندها بوسه ميزند. بدون شك او پس از نوشتن
لجننامهاش، تا امروز، چند گام كيفي دراين مسير به جلو رفته است.
ديديم كه لجن نامه او هدفي،
جز زمينهسازي سياسي و رواني، حمله ناجوانمردانه به مجاهدين اشرف و شهادت 52 تن از
فرماندهان و كادرهاي با ارزش مجاهدين نداشت. دست ايرج مصداقي و همپالگيهايش به خون
اين 52شهيد و 7گروگان آلوده است.
ديديم كه چطور با دريدگي و
وقاحت پاسداري، سالها بود كه براي حذف فيزيكي مسعود رجوي ، بهدنبال جمعآوري
اطلاعات بود. او با اين كارش ميخواست ذهنها را فعال كرده و به ديگران آدرس بدهد
كه من خريدار اطلاعات در اين زمينه هستم. زيرا رژيم بشدت به اين اطلاعات نياز
دارد، از آنجا كه رژيم علنا نميتواند چنين درخواستي را داشته باشد و چنين خواستي،
نتيجه عكس برايش دارد، اينكار را بعهده ايرج مصداقي گذاشته بود. ولي الحمدلله و
صدهزار مرتبه شكر كه تير رژيم و مصداقي و شركاء به سنگ خورد و رژيم و
همپالگيهايشان را رسواي خاص و عام نمود و آنها مجبور شدندكه نقاب از چهره پليدشان
بردارند و بيشتر ماهيت آخوندي خودشان را بر ملا كند
.همگان ديدند، صداي سومي كه
او مدعي بود، چيزي جز صداي قاتلان و شكنجهگران و پاسداران سياسي نبود.
ديديم كه وزارت اطلاعات چگونه
سايت او را جايگزين سايتهايش كرد و آن را به مزبلهاي براي لجننامه پاسداران
وزارت اطلاعات عليه مجاهدين تبديل كرد.
سايت او اكنون پژواك، صداي
پاسداران جديد وزارت اطلاعات، از قبيل، عاطفه اقبال، مهناز قزلو، حنيف حيدرنژاد،
كريم قصيم و محمدرضا روحاني و.... و اخيرا هم يك پاسدار، نوظهور ديگر، به نام هادي
افشار و يا سعيد جمالي شده است
پاسدار تازه سردوشي گرفته،
هادي افشار، طي چند شماره، مطالب بيسروته، بيمحتوي و بيارزشي كه سراسر توبه و
ندامت و شكر خوردنهاي ، مهوع و مكرر به دربار وليفقيه است را سياه قلم ميكند كه
در سايت مصداقي چاپ ميشود.
وقتي مطالب اين پاسدار تازه
سردوشي گرفته از آخوندها را خواندم، ناخودآگاه به ياد دروان زندان خميني افتادم،
درزندان افرادي كه درمقابل شرايط و فشارهاي مختلف نميتوانستند تاب بياورند، برخي
ميبريدند، توبه و ندامت كرده و دنبال كار و زندگي خودشان ميرفتند و سياست را به
كناري ميگذاشتند، برخي بيشتر از بريدگي، خيانت ميكردند و در اشكال و مدارهاي،
مختلف به رژيم خدمت ميكردند. ولي دراين ميان برخي هم اگر چه تعدادشان خيلي كم
بود، وجود داشتند كه كلمه بريده و خائن، عملكرد آنها را بيان نميكرد، يعني اين
كلمات، براي عمق خيانت آنها كافي نبود، بچهها به آنها، ميگفتند فلاني ”جر
خورده“ است.
”جرخورده“
كسي بود كه در خدمت به شكنجهگران و بازجويان از هيچ رذالتي فروگذار نميكرد، او
قسيالقلبتر از شكنجهگران رژيم، مجاهدين و انقلابيون زنداني، را مورد اذيت و
آزار و شكنجه قرارميداد، انگار كه از اول يك حزب اللهي و پاسدار دوآتشه بوده كه
اشتباهي در ميان مبارزين بُرخورده است. تمام گذشته خودش را لجنمال ميكرد، گويي
كه شغلش شيرجهزدن با سر در فاضلاب بوده است.
براستي كه آنها از هزار
پاسدار و شكنجهگر هم كثيفتر و بدتر بودند و هستند.
اكنون بايد گفت كه براي هادي
افشار درعالم قياس، شايد كلمه ”جر خوردن“ هم كافي نباشد بايد به دنبال يك كلمه
جديدي بود، اميدوارم كه كسي به من كمك كند تا اين كلمه را يا معادل آن را پيدا كنم.
اين نوع ”جر خوردن “، البته
كه از محصولات، دوران سرنگوني است و رژيم آنها را به اين نقطه ميكشاند، زيرا كه
به چنين افرادي بشدت نيازمند است.
مشخصه پاسداران و ماموران وزارت
اطلاعات در دوران سرنگوني
1-هركدام
بايد تلاش كنند كه بالا دست پاسدار قبلي، به مجاهدين و بطور مشخص شخص مسعود رجوي
لجنپراكني كند، تا مقربتر واقع بشوند. دليل اين مساله هم بسيار روشن است.
مسعود رجوي دشمن شماره يك،
خامنهاي و رفسنجاني و خاتمي و بقيه سردمداران رژيم ميباشد. او بوده است كه
خميني را از ماه به ته چاه كشانده است. او بوده است كه دستگاه اصلاحطلبي قلابي
رژيم و بساط خاتمي را جمع و رسوا كرد، او بوده است كه بيش از 30سال، اين مقاومت
را از ميان توطئههاي مختلف و آزمايشات گوناگون سرفراز و با سربلندي بيرون آورده
است. او بوده است كه پرچم مبارزه و افتخار با رژيم آخوندي را درهرشرايطي به
اهتزاز در آورده است.
بههمين دليل بايد گفت كه:
مسعود رجوي بالاترين معيار و شاخص، ضديت با نظام ولايتفقيه، وليفقيه و اسلام
ارتجاعي آنها، ميباشد. بدون ذرهاي اغراق، او درمقابل چاه باطل خميني و خامنهاي،
سيتغ كوه سر بهفلك كشيده حق بوده است. اين را تجربه 35ساله مصاف، او با رژيم خميني
به خوبي نشان داده است. اگر هيچ دليلي براي سرنگوني اين رژيم وجود نميداشت (كه
امروز البته دلايل بسياري هم وجود دارد) وجود مسعود رجوي و مجاهدين بالاترين دليل
و بينه، درحتميت سرنگوني اين رژيم قرون وسطايي، ميباشد. زيرا كه تاريخ و ديالكتيك
آن، دست اندركار ، ساختن رهبري و آنتيتز هرجريان ارتجاعي ميباشد. اين سنت تاريخ
و تكامل است. به قول سردار خياباني به اين نكته يقين داشته باشيد ايمان داشته
باشيد كه: آينده مال انقلابيون است، نيروهاي ميرا از صحنه حذف خواهند شد.
2-همه بايد علنا و بدون پردهپوشي،
در بارهگاه وليفقيه و سايتهاي تابعه، بطور علني ، بيدليل و بادليل و مستمر شكرخوري
كنند. ولي بايد، اين شكرخوردن و ”جرخوردگي “ را در زرورق ”صداقت“ و ”نقد و انتقاد
از گذشته“، پاگذاشتن به ”دنياي مدرن و دموكراسي“ و .... بپيچانند تا هرقدر كه
بتوانند دجالگرانه به فريب افراد ناآگاه بپردازند.
اين روزها در نوشتههاي ايرج
مصداقي و كريم قصيم و روحاني بهوفور اين شكر خوردنها را ميبينيم.
ولي الحق والانصاف كه اين
پاسدار جديد يعني هادي افشار به نظرميرسد كه از صبح تا شب كاري بجز شكرخوري
درخارجه ندارد و درسطرسطر نوشتههايش عمد دارد كه اين شكرخوري را تكرار كند تا
بيشتر ”ماوراي جر خوردن “خودش را نشان بدهد.
اين بالاترين معيار تنظيم
رابطه وزارت اطلاعات با پاسداران سياسي، در دوران سرنگوني ميباشد.
پاسدار هادي افشار جابهجا
اين شكرخوردنهاي خودش را( تحت عنوان ما) تكرار كرده و ازجمله مينويسد:
برخوردهاي ”مضحك و احمقانه “،
”درعرض يكسال تمام بساط اين مبارزه مسلحانه جمع شد و نتيجه آن تعدادي كشته اوليه و
بعد اوجگيري اعدامها و نهايتا قتلعام 67“، ” اين چه كاري بود كه كرديم و چطور
ميشود آب رفته را بجوي بازگرداند؟ ”به زبان لري خودمان غلطي كردهايم، كثيري را
هم به كشتن دادهايم“ و ..... او خودش را ”راه گم كرده اي“ ميداند كه ”اسير
ذهنيتهاي كودكانه“ بوده و ميگويد: ”ازماست كه برماست“.
اكنون با خزيدن به دامن رژيم
و باند اصلاحطلب قلابي آن، راه پيدا كرده و معقول شده است يعني كه تقصير با
قرباني است و نه جلادي كه خون 120000نفر ر ا طي اين سالها ريخته است. آيا بهتر
از اين ميشود، ته كفش رژيم را ليسيد؟ شكر خورد و دست رژيم را از جنايتهايش پاك
كرد؟
3- بلند كردن عَلم”دنياي مدرن
و دموكراسي“ براي رد گم كردن همكاريشان با يك ديكتاتوري مذهبي و بغايت ارتجاعي
جالب اينجاست كه اين علم را
اول بار خاتمي تحت عنوان ”گفتگوي تمدنها“ بلند كرد و اكنون، روحاني و ظريف هم به
شكل ديگري آ نرا ميخواهند هوا كنند، آنها هم با ادا و اطوارهاي ميمونوار و نشان
دادن استفاده ازكامپيوتر و فيسبوك و تويتر، اين روزها، ميخواهند به غرب درسطح و
ظاهر هم كه شده، پيام بدهند، پس ازسالها تروريسم و بنيادگرايي، ما هم وارد دنياي
مدرن شدهايم ، اكنون شكر خورده ايم ويا ميخواهيم بخوريم، تحريمها را برداريد،
حاضريم ته كفشتان و يا هر جاي ديگرتان را هم بليسيم.
اين خط آخوندي اكنون به همه
پاسداران سياسي اين دوران هم تزريق شده است و همه قولنج
”دنياي مدرن“ گرفته اند.
هادي
افشار يا سعيد جمالي كيست؟
او را از دوران دبيرستان دورادور
ميشناسم. با روحيات و روانشناسي و اخلاقيات ”بخت النصري“ او آشنا هستم. او هميشه
دوست داشت كه حسن كچلي باشد كه مفت و مجاني كبوتر شاهي برسرش بنشيند و ديگران
فرمانبردار او باشند، ولي مساله من الان خصوصايت گند ”بخت النصري“ او نيست. زيرا
كه من مشكل فردي با او ندارم.
مساله اين است كه او پس از
سقوط دولت سابق عراق، بهدليل سختي شرايط مبارزه، بريد و به تيف رفت. به اين
اميد كه بقول او ”امپرياليستها و نئوكانها“ او را به آمريكا و نزد اقوامش بفرستند.
ولي با همه خوشخدمتيهايش به آنها، هيچكاري براي او نكردند.
لدي الورود به تيف، مبارزه
مسلحانه انقلابي را نفي كرد و همه اطلاعاتش را درمورد مجاهدين به همان
”امپرياليستهايي“ كه مدعي ضديت با آنها است، داد و چيزي دراين زمينه، فروگزار نكرد
و از آن زمان، يك اصلاح طلب شد. ولي همواره راهنماي چپ ميزد كه به راست بپيچد.
راستش، در سياه مشقهاي بيسر و ته او دنبال اين بودم كه حرف اين پاسدار تازه
سردوشي گرفته چيست؟ او چه ماموريتي دارد؟
تا اين كه ديدم در مورد آخوند
شياد خاتمي و روحاني و اصلاحطلبان قلابي، در مطلبي تحت عنوان “درباره جريان حاکم
بر سازمان مجاهدين خلق ايران، قسمت پنجم «استراتژي آخرالزماني و ترس اصلاح طلبي“
نوشته است:
“ما اصلا و ابدا قادر نبوديم که اين تحوّل را (منظورش، آمدن آخوند
خاتمي شياد) از ديد و بر مبناي تلاش، خواست و فشار مردم ببينيم و اينکه مجموعه
فشارهاي اجتماعي باعث شده تا حاکميت تن به چنين رفرمي بدهد، اين عقبنشيني مشخص
رژيم در برابر مردم و خواستههاي آزاديخواهانه آنان بود و از اين منظر بايد به آن
نگريسته شود. و ....“ و در ادامه با تكرار انبوهي، دروغ و دغل مينويسد: ”حال
دوباره رئيسجمهوري ”اصلاح طلب” بسر کار آمده“ است. (منظورش روحاني) است.
فهيميدم كه دارد ته كفش خاتمي
و روحاني را با ولع ميليسد. آنهم خاتمي كه امروز حتي درميان مماشاتگران درجه يك
هم بيآبرو شده است و همه ميدانند كه از اول هم براي نجات ولايتفقيه آمده بود و
لاغير و هيچ مدره اي در درون رژيم وجود ندارد همه سروته يك كرباس هستند.
فاعتبرو يا اولي الابصار
باوركنيد، اگر گفته ميشود:
ماموران خارج كشوري رژيم ازقبيل، ايرج مصداقي و عاطفه اقبال، كريم قصيم و روحاني و
مهنازقزلو و هادي افشار و .... همه و همه دم و دنبالچههاي رژيم آخوندي در دوران
سرنگوني و آخوند روحاني هستند بيدليل نيست. با صدها فاكت از اظهارات خودشان،
ميتوان اين مساله را اثبات كرد.
پاسدار سعيد جمالي، از اين هم
جلوتر رفته و با شيرجه زدن به ته فاضلاب، خاتميگرايي و ”دنياي مدرن“ مينويسد:
”ما بر مبناي تمايلات و خودخواهيها، توهم، ذهنيت افراطي و خانه خراب كن، نسبت به
خود و شرايط خط سرنگوني را برگزيديم“.
حرف او اين است كه چرا با
خميني جنگيديد، بايد در مقابلش تسليم ميشديد، ولي مجاهدين هميشه گفتهاند، حتي يك
نفر از مجاهدين هم اگر مانده باشد، اين رژيم را سرنگون خواهد كرد و به اين ايمان
دارند. هيچ جنگي شرافتمندانهتر از اين نبرد نيست، هرميزان هم كه قيمت داشته باشد
با افتخار بايد قيمتش را داد.
دنياي مدرن البته كه چيز خوبي
است ولي بهانه كردن اين مساله براي، خدمت به رژيم ولايتفقيه كسي را نميفريبد.
او با زير علامت سوال بردن
مبارزه انقلابي مسلحانه و تكرار استفراغات مزدوران سابق وزارت اطلاعات و لجنپراكني
در مورد مجاهدين و مناسبات دروني آنها .... يك هدف بيشتر ندارد، هرميزان كه
بتواند رژيم از حال رفته را باد بزند كه ديرتر به غضب الهي دچار شود. ولي او و
ساير مزدوران، آب در هاون ميكوبند.
برخي سوال ميكنند كه چرا
افرادي با 30سال سابقه به اين لجنزار ميافتند.
جواب بسيار ساده است. مسير
مجاهدين مسير صدق و فداي حداكثر است. هركس كه با مجاهدين است، چه عضو مجاهدين و
چه هوادار بايد روزانه قيمت اين مبارزه شرافتمند را بپردازد.
اگر فردي يك لحظه قيمت ندهد،
از اين گردونه خارج و به قطب مخالف بسرعت پرتاب ميشود. اين قانون دافعه وجاذبه
است. هركس انتخاب خودش است.
افرادي مانند هادي افشار،
وقتي كه ديگر شرايط سخت را نميتوانند تحمل كنند دريك لحظه بين دنيا و آخرت، دنيا
را و بين شرافت و خيانت، خيانت را، انتخاب ميكنند و خودشان را ارزان ميفروشند.
پسر نوح هم كه باشي وقتي،
شرافت و ارزشهاي انقلابي را كنار بگذاري، ازاعلا عليين به اسفل السافلين سقوط ميكني.
قوانين تكامل اجتماعي بسيار سرسخت ميباشد و به كسي رحم نميكند.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان
نبوتش گم شد.
سعيد جمالي در تيف:
او درسال2004 پس از ورودش به
تيف، تلاش ميكرد كه، دور و بر خودش چند نوچه و بچه مرشد داشته باشد، تا به خيال
خودش، در ميان سرها سري باشد!!؟ .
يكي از افرادي كه مدتي با او
در تيف بوده گفته است: او در تيف به قول خودش به ”امپريالسيتهاي جنايتكار“ نامه مينوشت
و مدعي بود كه چرا شما با مجاهدين كه تروريست هستند، رابطه داريد و براي اثبات
تروريست بودن مجاهدين، امضا جمعآوري ميكرد.
مجاهدين تقريبا هرساله شب عيد
نوروز، براي نفرات مستقر در تيف، سبزيپلوماهي ميآورند، تا رسم مروت و جوانمردي
را بجا بياورند. ولي سعيد جمالي درتيف تبليغ ميكرد كه سبزيپلو مجاهدين را
نخورديد. البته كسي بجز ماموران وزارت اطلاعات به حرفهاي او وقعي نميگذاشت. زيرا
او غذاي ”نئوكانها “ را به غذاي مجاهدين ترجيح ميداد.
واعظان كاين جلوه درمحراب
ومنبر ميكنند چون به خلوت ميروند آن كارديگر ميكنند.
بنابراين خيال نكنيد كه او در
خارج كشور با ”دنياي مدرن “آشنا شده است، آشنايي او با ”دنياي مدرن“ از زمان كه پا
درتيف گذاشت، آغازگرديد وگرنه تا جايي كه شنيدهام، او بين سالهاي 72تا75 هم
درخارج كشور بود. سوال از پاسدار ”بختالنصر“ اين است كه راستي چه شد كه آنزمان
”دنياي مدرن“ را كشف نكردي و اكنون آن را كشف كردهاي؟
او مينويسد: ”بايد راه درازي
طي ميشد كه ابتداييترين مفاهيم دموكراسي فهم شود“ - انقلاب57 و بروز ماهيتها-
راستي، چه رابطهاي بين اين
راه دراز و جنگ كويت و عراق و فشارهاي آن و بمبارانها و ... وجود دارد؟ چه شد كه
دنياي مدرن را آن سالها كشف نكرده است؟
او درجاي ديگري مينويسد
”ملاك سلاح بدست گرفتن هم نيست، ملاك راه حلهاي منطقي و پراتيك رو به جلو است“.
يكي به اين پاسدار بگويد!!
ميخواهي بروي داخل، خوب اين همه صغرا و كبري چيدن ندارد، بگو حضرت امام!! ...
خوردم! من اهل منطق شما شدهام، بگو من ميخواهم مثبت باشم و همه را خلاص
كن. او درلجن نامهاش مينويسد: ”اگر اگر قرار بود كه مبارزهاي ادامه پيداكند، بجز
مبناي صاف و صادقانه، خدمت و توجه به منافع مردم و سرزمين، شرط ضروري و مادي آن
اين بود كه ميبايست به هر قيمتي در ايران و در ارتباط با جامعه باقي ميمانديم“.
ولي بهنظر ميرسد كه آخوندها براي اين مزدور شرط و شروط گذاشتهاند و گفتهاند كه
فعلا وجود تو براي ما در خارجه نان و آب بيشتري دارد.
او نوشته است كه از همان آغاز
هم به خميني خوشبين بوده است: ”ما در دوران انقلاب در يك سردرگمي نسبت به خميني
بسر ميبرديم و تا حدودي به او خوشبين بوديم (مثل همه) فكر ميكرديم كه در بعد
انقلاب ”براي ما هم جايي هست“.
در حاليكه در همان زمان
مجاهدين، هيچ خوشبيني به خميني نداشتند و با تحليل كتاب ولايتفقيه، خميني او را
ارتجاعي تحليل كرده بودند. مسعود رجوي در نشستهاي دروني به مجاهدين توصيه ميكرد،
اين رژيم بيش از 6ماه، ما را تحمل نميكند. بنابراين بايد هوشيار باشيم، خانههاي
مخفيان را علني نكنيد، هر 6ماه يكبار موقعيت را تحليل و تفسير ميكرد كه رابطه
ما با خميني در چه نقطهاي است.
پاسدار هادي افشار،
ازسال2004 درتيف تا بخواهيد برعليه مجاهدين تبليغ ميكرد، هركس كه در تيف برعليه
مجاهدين تبلغ و لجنپراكني ميكرد، محضا لله نبوده است. زيرا آنطرف خط، ماموران
وزارت اطلاعات بودند كه وضعيت، تك تك افراد را رصد ميكردند، تيف جولانگاه وزارت
اطلاعات شده بود، تا كسي اشعه ضديت با مجاهدين ميداد ازچند كانال ماموران رژيم
به سراغش ميآمدند. او با مواضع ضدمجاهدين به رژيم پيام ميداد كه من با شما هستم،
به سراغ من بياييد.
درسال 2008 ازتيف خارج ميشود
و با امدادهاي غيبي خودش را به فرانسه ميرساند، سرضرب به سراغ يك مامور ديگر
وزارت اطلاعات به نام اسماعيل يغمايي ميرود.
طي دوراني كه در خارج كشور
بوده است، به هر خود فروشي سياسي دست ميزند تا در كشور سوئيس پناهندگي بگيرد.
درخارج كشور درمحافل درونياش، بدون كوچكترين شرم و حيايي، مجاهدين را با همان
ترمي كه رژيم استفاده ميكند ”منافقين“ نام ميبرد تا واكنش طرف وحساسيتاش را
نسبت به اين مساله بسنجد. تا زمينه عضوگيري او را فراهم كند. علنا تبليغ ميكند
كه رابطه با ماموران وزارت اطلاعات هيچ مانعي ندارد آنها هم ايراني هستند!!؟
فرهنگ او فرهنگ آخوندي است،
او براي كار شرافتمندانه مجاهدين براي جمعآوري كمك درخيابان“ مانند خامنهاي و
آخوند مصباح يزدي فتوي صادر ميكند كه ”سراپا حرام و ناپاك است“
درسال 2009 يك بار مضمون،
همين مزخرفات را بر روي سايتهاي وزارت اطلاعات در يك نوار ويدئويي، تكرار كرد، ولي
بنا به دلايلي كه بر من معلوم نيست ظاهرا هنوز مصلحت نبود كه ادامه بدهد.
به كليشه اي كه در يكي
ازسايتهاي وزارت اطلاعات درفوريه2009 درج شده است، توجه نماييد.
ويدئوي سخنان هادي افشار عضو
سابق مرکزيت سازمان مجاهدين
غم ما غم نيست. بار غم هاست!
اين هم توضيحات وزارت اطلاعات
درمورد لجنپراكنيهاي هادي افشار:
“غم ما
غم نيست. بار غم هاست!
کمتر کسي از اعضاء قديمي و
جديد مجاهدين و جداشدگان است که با نام هادي افشار (سعيد جمالي) عضو سابق مرکزيت
سازمان مجاهدين آشنا نباشد. او که بيش از 4سال عمر خود را در کمپ تیپف گذرانده در
سال 2004 از مجاهدين جدا شده بود.
موضع او نسبت به عملکردها و
اهداف سازمان با انتقادات جدي همراه بود. او معتقد بود که شخص مسعود رجوي بهخاطر
حفظ منافع فردي از آرمانهاي بنيانگذاران فاصله بسياري گرفته است.
مسئوليت انحرافات و شکستهاي
سياسي- نظامي و تشکيلاتي - ايدئولوژيک را متوجه مسعود رجوي کرده و همواره او را
خائن به آرمانهاي بنيانگذاران ميداند.
هادي افشار از افراد معترضي
بود که پس از انقلاب ايدئولوژيک و خصوصا از سال 1368هجري شمسي زير ضرب تشکيلات و
شخص مسعود رجوي قرار داشت.
هادي افشار که زنداني زمان
شاه بوده، با کولهبار بيش از 30سال سابقه تشکيلاتي در مجاهدين سرانجام در اواخر
سال 2008 با انحلال کمپ تیپف از عراق خارج شده و پس از تحمل درد و رنج فراوان خود
را به يکي از کشورهاي اروپايي رساند.
از هادي افشار در طي دوران
اقامت اجبارياش در کمپ تیپف و خاطرات او از اين کمپ فيلمي به دستمان رسيده که
بخش زيادي از درد و رنج جداشدگان در کمپ تیپف را بازگو ميکند.
آيا مسعود رجوي و مسئول ارشد
اوور سور اوواز در تدوين تاريخي چنين رنجنامه اي سهيم نيستند!؟
آيا مسعود رجوي و ساير
راهبران مجاهدين، سرنوشتي بسا وخيمتر و سياهتر را براي 3365عضو دربند سازمان در
پادگان اشرف طراحي و پايه ريزي نميکنند!؟“
خوب است كه بدانيم، اكنون بعد
از اين همه سابقهتراشي و گندهگويي درمورد سابقه خودش و دريافت القابي هم چون
”فرمانده هادي افشار“ از ديگر ماموران وزارت اطلاعات مانند كريم قصيم به زندگي خفتبار
با يك زن خارجي و گرفتن پول پناهندگي و نشستن صبح تا شب پاي اينترنت، دونكيشوتوار
ديگران را به مبارزه با مجاهدين تشويق ميكند. چون كه اين مسيري است بيهزينه.
اين است عاقبت تسليمطلبي و
خزيدن به زيرقباي آخوند خاتمي و روحاني
حضرت علي درخطبه27 يعني خطبه
جهاد ميگويد:
“جهاد و
مبارزه انقلابي دري از دربهاي بهشت است كه فقط به روي بندگان خاص و مخلص باز ميشود،
اين مبارزه لباس تقوي رهائيبخش (آلوده نشدن به لجن خاتمي و خميني در اين دوره) و
زره محكم خداوندي است. هركس آن را كنار بگذارد خداوند لباس ذلت و خواري را به تن
او ميپوشاند و ......