پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۸

افشای دام‌های‌وزارت‌اطلاعات‌آخوندی برای‌من توسط همسرسابق از: کوروش ممبینی‌پور


من کوروش ممبینی‌پور هستم و می‌خواهم تجربه‌ای تلخ، که شخصاً در مسیر مبارزه با آخوندهای پلید طی کردم را به اطلاع هم‌میهنانم برسانم تا شاید بتوانم قدمی هرچند کوچک در افشای ترفندهای کثیف این رژیم پابه‌گور بردارم. این تجربه، تجربه‌ای است در راستای ارتقاء مرزبندی‌های جبهه رژیم با ضد رژیم و درواقع بین جبهه خلق و ضدخلق.
اما تجربه من
من بعداز انقلاب ضدسلطنتی هوادار سازمان بودم بعد از عملیات فروغ‌جاویدان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش به ترکیه رفتم. در سال ۱۳۶۸در ترکیه با زنی به نام فریبا شجاعی ازدواج کردم. ما باهم  برای جنگ برعلیه رژیم جنایتکار آخوندی به سازمان مجاهدین در عراق پیوستیم. فریبا شجاعی بعد از دوسال (درسال ۱۳۷۰) برید و توسط سازمان به کشور ترکیه منتقل شد. او با کیس مجاهدین توانست اقامت کشور نروژ را بگیرد و بدنبال زندگی شخصی خودش برود.
من طی مدت ۲۶سال با افتخار و سربلندی به وظایفم همچون بقیه مجاهدین و همرزمانم در سازمان و ارتش آزادیبخش ملی ایران در جنگ با رژیم پلید آخوندی مشغول بودم و هیچگونه ارتباطی با فریبا شجاعی نداشتم.
من در سال ۱۳۹۵با آخرین اکیپ مجاهدین ازعراق به آلبانی منتقل شدموزارت اطلاعات آخوندی و ماموران خوش خط وخال آن برای جداکردن من از صفوف مجاهدین و براندن من از مبارزه، از طریق همین فریبا شجاعی (همسرسابق) که ۲۶سال قبل به مدت ۲سال زندگی مشترک داشتیم دست به کار شدند. پس از انتقال به آلبانی، اولین نفری که برای دیدن من به آلبانی آمد خواهرکوچکم بود. او در اوایل مهر۱۳۹۵  به آلبانی آمد و در هتلی در تیرانا اتاق گرفت و من به استقبال وی رفتم و پس از یکی دو روز، تماس مرا با سایر اعضای خانواده برقرار کرد و در آخر شماره تلفن فریبا شجاعی (همسربریده سابق) را به من داد و خواست با او تماس بگیرم و گفت که او درانتظار تو بوده است. ابتدا امتناع کردم چون تصور چنین چیزی را بعد از ۲۶سال نداشتم. اما به اصرار خواهرم و وسوسه شخص خودم برای آنکه ببینم فریبا شجاعی چه کاری دارد با او تماس گرفتم. او در این تماس اصرار خیلی زیادی کرد که مرا ببیند و گفت شرایط  بسیار سختی را طی ۲۶سال از سرگذرانده و انتظار مرا می کشیده و گفت برای دیدار من به تیرانا می آید. بعداز دو ماه وی و پسرعمه ام در تاریخ ۲۴آبانماه ۱۳۹۵همزمان با هم به تیرانا آمدند و در هتل شرایتون اتاق گرفتند. من ارتباط با فریبا شجاعی و آمدن او را به آلبانی به مسئولینم در سازمان اطلاع ندادم و فقط به عنوان دیدار با پسرعمه ام به محل اقامتشان رفتم.
درهمان اولین دیدار فریبا شجاعی از من خواست که از سازمان جدا شوم و گفت همه پشتیبانی مالی و قانونی ات را خودم(فریبا شجاعی) حل می کنم تا بتوانی از آلبانی خارج شوی. فریبا شجاعی حدود دوهفته در آلبانی بود و من هرچه بیشتر در دامی که بواسطه او  و با محمل عاطفی خانوادگی پهن شده بود فرو می‌رفتم. او با قلب واقعیات و گفتن داستانهای دروغ در مورد زندگی سخت گذشته خودش، تلاش میکرد ازطریق برانگیختن ترحم من ، مرا بیشتر جلب و جذب کند و کلا از سازمان جدا کند و طوری وانمود می‌کرد که مساله اش فقط خانوادگی و فشارهایی است که طی سالیان تحمل کرده و دیگر قدرت تحمل آنرا ندارد.
من ارتباطم با فریبا شجاعی را به سازمان اطلاع ندادم درحالیکه در تمامی این سالیان من در سازمان و درتشکیلات بودم و معنی عمل خودم را به خوبی می دانستم که چیزی به جز لاپوشانی حقایق نبود و سازمان بالکل درجریان اقدامات و پهن کردن دام توسط وزارت اطلاعات آخوندی نبود. فریبا شجاعی بعد از دو هفته به نروژ برگشت وگفت مساله رفتن مرا به نروژحل خواهد کرد.
پروسه حل وفصل و جابجایی من از آلبانی به نروژ حدود ۶ ماه طول کشید. فریبا شجاعی با وجودیکه می‌دانست که من پس از خروج از سازمان، حمایت مالی از سازمان ندارم و هیچ منبع درآمدی هم در آلبانی وجود ندارد علیرغم وعده و وعیدهای اولیه اش که گفته بود مرا ساپورت مالی می‌کند طی۶ ماهی که من در آنجا بودم فقط ۲۰۰یورو به حساب بانکی من واریزکرد … البته وقتی متوجه شدم که او حتی بر وعده خودش مبنی بر پشتیبانی مالی که گفته بود پایبند نیست به سازمان اطلاع دادم و ازفوریه ۲۰۱۷تاهنگام خروج از آلبانی درتاریخ ۴ژوئن ۲۰۱۷سازمان به من کمک مالی میکرد.  بعدها فهمیدم که بعد از خروج من از سازمان، هدفش از بهانه هایی که برای کمک نکردن به من دارد، تحت فشار قراردادن من بود تا بتواند مرا هرچه بیشتر نیازمند خودش کند تا دست از عقایدم بردارم
این مسأله بعدا که به نروژ آمدم برایم بیشتر روشن شد و بخوبی میدیدم که مساله خانوادگی برای او اهمیتی ندارد و حال که من نزد او هستم تمامی هِم و غم او نه ترمیم زندگی گذشته اش، بلکه تغییر دادن عقاید و افکار من برعلیه سازمان و مدد رسانی به فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران و وزارت منحوس اطلاعات آخوندی است. عملکرد و برخوردهای او مرا به فکر واداشت بعنوان مثال
  • دیدم که طی پروسه۶ ماهی که هنوز در آلبانی بودم نوارهایی از افرادی که بر علیه اسلام صحبت میکنند را برای من میفرستاد حتی به او گفته بودم که کسی نمی‌تواند عقیده مرا تغییر بدهد و بعضا سر این مساله دچار شک و ابهام هم می‌شدم که اگر او برای تشکیل مجدد خانواده آمده به عقاید من چکار دارد اما به این تناقضات چندان اهمیتی نمی‌دادم درحالیکه طی سالیان دیده بودم که چگونه همرزمانم دراینگونه موارد، همه تضادها و موانع را درمسیر مبارزه به نفع خلق و حقوق به یغما رفته‌شان با فداکاری وگذشت ازهمه چیز خود، حل میکنند و بر اصول و پرنسیپ‌های مبارزاتی خود ایستادگی می‌کنند. ولی متاسفانه من در زمانی متوجه آن شدم که دیگر در دامی فرورفته بودم که برای بیرون آمدن از آن به جای تجربه گرفتن از همرزمانم، صفوف مبارزه را ترک کرده بودم.
  • او زندگی سابق خودش را کاملاً از من مخفی میکرد و تلاش میکرد که من از ارتباطات او سر در نیاورم که این مساله درتناقض آشکار با ابراز علاقه پیشین بود و اصلاً صداقتی در زندگی ازخودش نشان نمی‌داد.
  • او حتی اکانت مرا در فیس‌بوک بلاک کرد تا من متوجه ارتباطاتش در فضای مجازی نشوم. بعد بتدریج ضدیت خودش را با سازمان علنی کرد و در هرجمعی از دوستانش ابتدا برعلیه اسلام و سپس برعلیه سازمان اراجیف وزارت اطلاعات و همه معاندین مجاهدین را تکرار می‌کرد.
در اینجا بود که شکی برایم باقی نماند که این دیگر نه عدم‌شناخت و عقیده شخصی اوست بلکه دقیقاً مراحل مختلف خطی است که از سوی وزارت اطلاعات آخوندی دنبال می‌شود و او در تلاش بود تا با تهاجم به اعتقادات من گام به گام من را از انگیزه‌های مبارزاتی‌ام جدا کند. چون اگر مساله فقط عقیده شخصی بود هیچ نیازی به نشر و گذاشتن پستهای وزارت اطلاعات آخوندی در حساب فیس‌بوک با اکانتهای جعلی نبود.
من که متوجه ارتباطات مشکوک او شده بودم از طریق یک اکانت دیگر در فیسبوک موضوع را پیگیری کردم.  یک روز متوجه شدم که پستی برعلیه شخص خواهرمریم گذاشته و در زیر همان‌پست،  مزدورشناخته شده وزارت اطلاعات، جهانگیر شادانلو، کامنت گذاشته است.  به او اعتراض کردم که چرا چنین پستی گذاشته‌ای و ارتباط تو با مزدور شادانلو چیست؟ او گفت شادانلو را نمی‌شناسد و فقط دوست فیس‌بوکی هستیم. به ظاهر حرف مرا قبول کرد و پست را حذف و با شادانلو دوستی‌اش را قطع کرد.
فریبا شجاعی و چندایرانی دیگر در اسلو مرکزی را به نام «مرکزگفتگو آزاد ایرانیان اسلو» درسال ۲۰۱۱ دائر کرده بودند که به اصطلاح کار فرهنگی انجام بدهند و ظاهراً این مرکز برای گفتگوایرانیها با ژست اپوزیسیون بود اما عملاً محلی برای شناسایی و جمع‌آوری اطلاعات ازایرانیان می‌باشد. مدیربرنامه این مرکز گفتگو فریبا شجاعی است و اغلب برنامه ها توسط او تعیین تکلیف می‌شود. در این مرکز آدمهایی با افکار متفاوت تردد دارند. یکی از این افراد مزدوری بنام احمدوحدانی از عناصر مشکوک و معلوم‌الحال است که سابقه فعالیت با باند سکولار دمکراسی به سرکردگی اسماعیل نوری علا دارد که حضور مزدوران قربانعلی حسین نژاد و داوود باقروند و فرشید نصراللهی و … در جلسات مزبور ماهیت آنها را به اندازه کافی گویا میکند
وقتی این فاکتها و نمونه‌ها را به صورت جدای ازهم و تکی نگاه کنیم به ظاهر هیچ ارتباطی باهم ندارند ولی هرگاه اینها را کنار یکدیگر بگذاریم به خوبی مشهود است که خط و طرح مشخصی است که از سوی وزارت اطلاعات آخوندی برای براندن و مزدورسازی دنبال می‌شده است.
من پس از ایقان به اینکه در دام وزارت اطلاعات افتاده‌ام پس از یک سال اقامت در خانه فریبا شجاعی در ژوئن ۲۰۱۸ از خانه او خارج و به کمپ پناهندگی رفتم. در کمپ متوجه شدم که فریبا شجاعی با مزدوران و اضداد شناخته‌شده ای همچون سیامک نادری، کریم قصیم، فرشته هدایتی، محمدجعفری(با نام همنشین بهار)، رضاگوران و برخی دیگر از مزدوران در ارتباط است. از آن تاریخ به بعد فریبا شجاعی همسو با سیامک نادری، فرشته هدایتی و بقیه مزدوران یک خط درمیان علیه سازمان و اکانت من و سایر هواداران مجاهدین پست می‌گذارد. بعضاً این پستها در اکانتهایی با اسمهای جعلی نظیر Farshad Shokri   و Fariba Azad گذاشته می‌شود
بعنوان مثال او با اسم فریبا آزاد با فیسبوک «انجمن یاران ایران»، دوست است. انجمن یاران ایران یکی از انجمن‌های پوششی وزارت بدنام اطلاعات است که  در اکانت خود اراجیف مزدورانی نظیر مسعودخدابنده، قربانعلی حسین نژاد، بخشعلی علیزاده وآن سینگلتون را انتشار میدهد
حدود یک یا دوماه بعد ازخروج من ازخانه فریبا شجاعی متوجه شدم فریبا شجاعی برنامه‌ای در مرکز گفتگو آزاد ایرانیان در اسلو با شرکت مزدور وزارت اطلاعات فرشته هدایتی ترتیب داده است. برنامه را به صورت زنده از فیس‌بوک هم پخش میکردند.
من هنگامی که فرشته هدایتی شروع به بیان اراجیفش درمورد سازمان کرد کامنتهای افشاگرانه گذاشتم که فریبا شجاعی متوجه شده و بلافاصله کامنتهای مرا پاک می‌کرد. البته من درفیس بوک «مرکزگفتگو آزاد ایرانیان» را که برخلاف اساسنامه اش برعلیه گروه خاصی برنامه اجرا کرده بود افشا کردم و نوشتم که آنها برای رژیم خوشرقصی می‌کنند.
من طی این مدت به حقایق زیادی رسیدم. حقایقی که بسیار فراتر از منافع فردی و شخصی، به منافع یک ملت تحت‌ستم برمی‌گردد. مردمی که حتی زیر شدیدترین سرکوب وکشتارها از قیام برای گرفتن حق وحقوق به تاراج رفته خودشان توسط آخوندهای جانی و چپاولگر عقب‌نشینی نمی کنند اما رژیم با بکارگیری مشتی مزدور و خود فروخته تحت عنوان، پناهنده، با پز مخالف رژیم، با جعل، دروغ و شیطان سازی درصدد مخدوش کردن چهره اصیل‌ترین نیروی جنگنده و فداکار ضدرژیم و ارائه آلترناتیوهای قلابی و پوشالی است.
من به عینه دیدم که وزارت اطلاعات آخوندی، این مزدوران را از داخل کشور تا اروپا و آمریکا در یک شبکه «هزارتو» به کار میگیرد و طوری وارد صحنه می‌کند که یک فرد معمولی که از نحوه کار طرحهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم اطلاعی ندارد، منشأ و سرچشمه این توطئه ها و دروغ پردازیها علیه مجاهدین را گم کند. به همین خاطر کسانی که علیه عالیترین منافع و مصالح میهنی و اساسی‌ترین حقوق مردم ایران، درخدمت آخوندهای ضدایرانی هستند باید افشاء و رسوا شده و از جوامع ایرانی طرد شوند. این همان حقیقتی است که خدا را به آن گواه می‌گیرم وبه قضاوت وجدانهای آگاه و بیدار می‌سپارم.
من به تعهداتم پشت کردم، به سابقه و آموخته‌های خودم خیانت کردم، به سوگندهای خودم پشت کردم، اما امیدوارم و می‌خواهم با بیان تجربه تلخ خودم کمکی بکنم که توطئه‌های رژیم درهم شکسته شود. من این را وظیفه وجدانی، اخلاقی و انسانی خود برای باقی عمرم می‌دانم و این حداقل تعهد من در قبال خون همه شهدای راه آزادی میهن و بویژه یاران خودم که در کنار دستم به شهادت رسیدند می‌باشد.
کوروش ممبینی پور
۲۶.۱.۲۰۲۰



چهارشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۸

پیام شعار « نه شاه میخواهیم نه رهبر ، نه بد میخواهیم نه بدتر، مرگ بر ستمگر»








وقتی که موقعیت انقلابی درجامعه فراهم باشد، مساله اصلی رهبری جنبش است. ولی رهبری جنبش چگونه پدیدارمی شود؟ و چه چیزی مانع پدیدارشدن رهبری جنبش میشود؟ بدون تردید درهر موقعیت انقلابی رهبری جنبش هست، وجود دارد، ولی درمیان فضای غبار آلود جایگاه اصلی اش را پیدا نمیکند. وقتی رژیم در حال سرنگونی است، مثل قارچ نیروهای فرصت طلب و دست ساز رژیم و قدرتهای خارجی  تحت عناوین مختلف برای میوه چینی انقلاب سبز میشوند. بنا براین دراین فضای مه آلود تا وقتی که دست نیروها وجریانها و آلترناتیوهای پوشالی و راه حل های دروغین، رو نشده باشد، آنها عرض اندام میکنند وبخشی از توده ها راگمراه میکنند. ولی وقتی که آنها در مقابل سیاست های رژیم دستشان خالی میشود دیگرشعارهایشان برای توده های مردم گیرایی ندارد و بن بست آنها برای توده ها آشکار میگردد و از آنها رویگردان میشوند، درست درهمین نقطه است که، راه  برای راه حل اصیل و انقلابی باز میشود، زیرا راه حلهای آنها درجهت ماندگاری و حد اکثر رفرم درولایت فقیه میباشد که با خواست توده ها صد درصد درتناقض قرار میگیرد. آلترناتیوهای پوشالی ،حتی اگر دم از سرنگونی هم بزنند، به دنبال جابجایی قدرت و مدیریت جامعه هستند، تا منافعشان با سرنگونی رژیم حاکم به خطر نیفتد. آنها هرگز خواهان درهم کوبیده شدن همه نهادهای رژیم ولایت فقیه نیستند، بلکه تلاش میکنند که در وحدت با بخشی از حاکمیت و ارگانهای اصلی رژیم مخصوصا نیروی سرکوبگر سپاه و بسیج را به نوعی با رژیم ملاها به تفاهم برسند.
ولی از سال ۹۶ قیام اوج پیدا کرده است و جنبش مردم ایران یه یک سرفصل بسیار جدی بالغ شده است که دیگر برگشت به عقب ندارد و لاجرم باید به جلو حرکت کند . درقیام دی ماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸ دو تضاد بسیارعمده سیاسی و استراتژیک که باعث انحراف و کجر روی و هرز دادن نیروها و درنتجه عقب انداختن سرنگونی رژیم میگردید بطور ریشه ای برداشته شد .
درقیام دی ماه ۹۶ با همه گیر شدن شعار «اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا ». یک ضربه سیاسی و استراتژیک به اصلاح طلبان حکومتی که ۲۰ سال تلاش میکردند بگویند این رژیم از دورن قابل اصلاح است زده شد، طی این ۲۰ سال آنها با خاک پاشیدن به چشم توده های مردم تلاش کردند بگویند که افعی کبوتر می زاید و به این ترتیب همواره چوب زیربغل خامنه ای وپاسداران جنایتکار شده بودند و باعث دوام رژیم ولایت فقیه شدند و بخوبی هم از سیاست مماشات بهره گیری کردند. درهمین راستا هم بود که وزارت اطلاعات تلاش میکرد که با برجسته کردن شعار سلطنت درچند نقطه تهران شعار«رضا شاه روحت شاد» بدهد تا قیام رابه سمت سلطنت هدایت کرده و ازکانالیزه شده به سمت نیروی انقلابی رادیکال و اصیل مانعت بعمل آورد. حتی وزارت اطلاعات تلاش میکرد افرادی مانند، هاشم خواستار نماینده معلمان در داخل کشور را به سمت همکاری با رضا پهلوی بکشاند. بخشی از اصطلاح طلبان علنا به سلطنت سمپاتی نشان میدادند. یکی از اصلاح طلبان گفته بود که ما ترجیح میدهیم که سلطنت روی کار بیاید زیرا اگرسلطنت طلبان روی کار بیایند باز هم به ما آخوندها نیاز دارند ولی  اگر مجاهدین روی کار بیایند هیچ جایی برای ما نخواهد بود.
در قیام ۹۶ علاوه برشعار «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا »، به مشی و استراتژی مبارزه مسالمت آمیز و خشونت پرهیز هم ضربات جدی وارد شد ولی این مشی دفن نشده بود. یورش قیام آفرینان و کانونهای شورشی و شورشگران و خلق شهرهای شورشی مانند کازرون مشی مبارزه مسالمت آمیز یک ضربه کاری وجدی خورد ولی از دور خارج نشد.
درادامه قیام ۹۶ قیام آبان ۹۸ گام بلندی دراین راستا برداشت . زیرا این قیام هم گسترده تر و هم عمیقتر و هم رادیکالتر بود. درقیام ۹۸ استراتژی مبارزه خشونت پرهیز و گفتمان فعالیتهای مدنی و مبارزات رفرمیستی کمر شکن شد و گفتمان مبارزه رادیکال و انقلابی جایگزین آن گردید . در ادامه  این قیام در دی ماه ۹۸ ما شاهد شعار ««نه تاج و نه عمامه آخوند کارت تمامه »،« نه رفراندم نه  اصلاح ، اعتصاب ، انقلاب» هستیم. این شعار علاوه بر دانشگاهها درهنگام تشیع جنازه، کشته شدگان هواپیمای ساقط شده اوکراینی نیز طنین انداز شد . این گونه شعارها مشخصه همه تظاهراتی است که از این به بعد شکل خواهد گرفت. یعنی جنبش آینده با دیکتاتوری ولایت فقیه و با دیکتاتوری شاه همزمان مرزبندی کرده و درجنگ خواهد بود . دیکتاتوری سلطنتی در سال ۵۷ بوسیله یک قیام مردمی سرنگون شده بود، ولی به دلیل عملکرد بشدت جنایتکارانه رژیم آخوندی سلطنت مدفون شده، توانست با حمایت قدرتهای خارجی عرض اندام کند. درحالی که در موارد مشابه تاریخی، حتی یک مورد مشاهده نشده که حکومتهای سلطنتی که بوسیله قیام مردم سرنگون شده باشد شانس برگشت مجدد به قدرت داشته باشند. ولی سلطنت طلبان با این ایده ، بد را انتخاب کنید، به دود و دم پرداختند.
جوشش شعارهای واقعی در روند قطب بندی و رادیکالیزاسیون مبارزات مردم از دل توده ها
اگر به پروسه روی کار آمدن سلطنت و رژیم ولایت فقیه نگاه کنیم، می بنیم که ولایت فقیه ادامه تاریخی حکومت شاه بوده است . درسال ۳۲ حکومت مصدق بوسیله اتحاد شاه و آخوند کاشانی و  امپریالیسم آمریکا و انگلیس سرنگون شد، همه آخوندها، از حکومت شاه حمایت میکردند و حافظ آن بودند . شاه هرگز روحانیت را سرکوب نکرد. شاه حتی بعد از سال ۴۲ هم با خمینی درگیر نبود، شریف امامی و ژنرالهای شاه در سالهای اواخر حکومت شاه ارتباطات گسترده با آخوندها از جمله با بهشتی و مطهری و ...برقرار کردند.
شاه نیروهای مبارزه وانقلابی مخصوصا مجاهدین و فداییها را اعدام وشکنجه و دستگیرکرد، درنقطه مقابل به آخوندها اجازه فعالیت داد و راه را برای آنها که زمانی ارتجاع سیاه مینامید باز گذاشت. اگر شاه نهادهای دموکراتیک مانند، سندیکاهای مختلف و انجمن های مردمی را تعطیل نمیکرد و رهبرانشان دستگیر نمیشدند. اگر مطبوعات و رسانه های آزاد وجود میداشت. اگر احزاب آزاد بود و مردم مجبور نبودند که یا عضو حزب رستاخیر بشوند و یا از ایرا ن خارج بشوند و .... هرگز آخوندها به قدرت نمیرسیدند و رهبری قیام ۵۷ بدست آخوندهای جنایتکار نمی افتاد و فجایع این ۴۰ ساله به وقوع نمی پیوست. بعد ها دیدیم که شاه درکتاب ماموریت برای وطنم از خودش به خاطر آزاد کردن ۲۰۰ نفر به زعم او «تروریست»(منظورش مجاهدین و فداییان بود) انتقاد کرد ولی حتی از دست باز دادن به آخوندهای مرتجع یک کلمه سخن به میان نیاورد. همین الان اردشیر زاهدی وزیر خارجه شاه تمام قد از آخوندها حمایت میکند. رضا پهلوی به کمک بخشی از نیروهای جنایتکار سپاه و بسیج میخواهد حکومت را بدست بگیرد.
این درحالی که در انقلاب مشروطیت، جنش ملی و ضد دیکتاتوری آنچنان نیرومند بود که خمینی آن زمان یعنی (شیخ فضل الله نوری) را در میدان عمومی شهر برغم همه عوام فریبی هایش حلق آویز کرد و آب از آب تکان نخورد. آنهم درشرایطی که توده های مردم درآنزمان، ازنظر سطح آگاهی درنقطه پایین تری قرار داشتند و مردم ازنظر مذهبی معتقد ترهم بودند.
اما اکنون که مبارزه عمق پیدا کرده است، مردم با شعار «نه تاج و نه عمامه آخوند کارت تمامه » میخواهند بگویند که ما مجبور نیستیم که یا به همین رژیم بسازیم و یا به عقب برگردیم. ما میخواهیم به جلو حرکت کنیم . مجبور نیستیم بین بد و بد تر ، بد را انتخاب کنیم . ما میخواهیم بین خوب و خوبتر ، خوبتر را انتخاب کنیم. ما میخواهیم همان شعارهای انقلاب ۵۷ که آزادی و استقلال بود را به معنی واقعی محقق کنیم. ما رو به آینده فکر میکنیم قیام فعلی، استمرار انقلاب ۵۷ درمداری بسا متکاملتر میباشد پس انقلاب سال ۵۷ نسوخته و خاکستر نشده است . آینده ای که از اعدام و شکنجه تحت عنوان مجازات و یا تعزیرخبری نباشد. آینده ای که به معنی واقعی حکومت دست نمایندگان منتخب مردم باشد ویک جمهوری واقعی که جمهور مردم درآن حکومت شرکت داشته باشند. آینده ای که کارتون خواب زاغه نشین و کلیه فروش نداشته باشیم. کرامت انسانی آدمها رعایت شود. کسی از سرما و گرسنگی نمیرد، آینده ای که زن و مرد درکلیه فعالیت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برابر باشند . آینده ای که زنان برای مسافرت نیازمند اجازه از پدر ویا همسر خود نباشد، آینده ای که هر کس، هر لباسی را که میخواهد بپوشد، هرچیزی که دوست دارد بنوشد . نیروی نظامی و انتظامی، برای سرکوب توده های مردم سازماندهی نشده باشد. آنها علاوه بر دفاع از مردم، وظیفه شان خدمت به مردم است، نه سرکوب مردم. آینده ای که کسی حق نداشته باشد حکومت را موروثی بداند که نسل اندر نسل به فرزندان ذکور منتقل میشود، آن را یک موهبت الهی نداند. آینده ای که ولی فقیه نباشد، کسی خودش را نماینده خدا معرفی نکند و بقیه را صغار و گوسفند محسوب نکند، ازجانب آنها عده ای دایناسور احمق و بیسواد و مرتجع مانند احمد جنتی و احمد خاتمی و مصباح یزدی و ... تصمیم نگیرد. آینده که رای مخفی و آزاد هرکس حرف آخر را بزند، آینده ای که همه بیمه داشته باشند و از بیمه برابر ویکسان درمقابل هر سانحه ای برخوردار باشند.
وه که چه زیباست آن روز .آن ایران زیبا، شایسته و برازنده تمدن کهن سالمان میباشد، در ایران اینده نه شاه وجود دارد و نه شیخ و آخوند. به امید آن روز

جمعه، دی ۱۳، ۱۳۹۸

مسعود رجوی :‌ تبریک به خلق قهرمان ایران، اشرفیان و همه شهیدان و یاران اشرف‌نشان، دژخیم قاسم سلیمانی به هلاکت رسید.


مسعود رجوی: گفته بودیم کاملاً موافقیم که آخوند رئیسی و پاسدار سلیمانی به لاجوردی و صیاد شیرازی ضمیمه شوند. لعنت خدا و خلق برهمه آنها باد. اکنون خطاب به خلیفه ارتجاع تأکید می‌کنیم: شاه سلطان ولایت مرگت فرا رسیده و چرخهای سرنگونی با سرعت بیشتر حرکت خواهد کرد.
به نام خلق قهرمان و ارتش آزادی ستان به دژخیمان و مزدوران اخطار می‌کنم که هم‌چون رژیم شاه روزگار پایانی فرا رسیده است.به خلق و ارتش آزادی و کانونهای شورشی تسلیم شوید و سلاحهای خود را تحویل دهید.
قاتل مجاهدین و دژخیم خلق عراق به نام ابومهدی مهندس که از دو دهه پیش توسط مجاهدین در لیست سپاه تروریستی قدس افشا‌شده بود به هلاکت رسید.
مسعود رجوی – پیام به خلق در زنجیر: روح شهیدان شاد، زمان برخاستن است.
مسعود رجوی – پیام به ارتش تحت‌امر خامنه‌ای: پرسنل مردمی ارتش باید به مردم بپیوندند و سلاحها را به مردم و ارتش آزادیبخش ملی ایران تحویل دهند.
تنها جواب شیخ آتش است. آتش شعله برکش.
اعلام آماده‌باش به تمام جوانان دلیر و شورشگر و کانونهای شورشی در سراسر میهن اشغال شده: بیدار و هوشیار و آماده باشید. در این شرایط هر تجری و تعرض و شلیک دشمن زبون را باید با تمام قوا و به‌طور مضاعف به‌طور آتشین پاسخ داد.
مسعود رجوی – پیام به سپاه و بسیج ضدمردمی: تسلیم شوید، سلاحها را تحویل بدهید و دنبال زندگی خودتان بروید. در غیراینصورت دیر یا زود به سختی کیفر خواهید دید.

مريم رجوي: هلاكت قاسم سليماني و سركردة بسيج ضدمردمي عراق ضربه جبران ناپذير به رژيم آخوندي است و زمان خلع يد از پاسداران در منطقه فرا رسيده است

خانم مريم رجوي رييس جمهور برگزيده مقاومت ايران هلاكت قاسم سليماني و ابومهدي مهندس سركردة بسيج ضدمردمي در عراق را ضربه جبران ناپذير به رژيم آخوندي خواند و تأكيد كرد زمان خلع يد از ملايان در منطقه به ويژه در عراق و سوريه و لبنان و اخراج پاسداران از اين كشورها فرا رسيده است. به اين ترتيب عراق كه پس از جنگ توسط آمريكا در سيني طلايي تقديم رژيم آخوندي شده بود،  از يوغ فاشيسم ديني آزاد ميشود.
قاسم سليماني يكي از بزرگترين جنايتكاران تاريخ ايران است كه دست‌اندركار قتل عام صدها هزار تن از مردم منطقه و آواره كردن دهها ميليون تن ديگر است. وي همچنين طراح قتل عام مجاهدين در اشرف و بسياري عمليات تروريستي ديگر در عراق و در داخل ايران و ساير كشورها عليه مقاومت ايران بوده است. با هلاكت او چرخهاي سرنگوني رژيم آخوندها هر چه سريعتر به حركت در مي آيد.
علاوه بر اين با هلاكت دژخيم ابومهدي مهندس سركرده بسيج دست نشانده رژيم ولايت فقيه در عراق و يك قاتل افشا شدة مردم عراق و مجاهدان اشرفي كه از دو دهه پيش توسط مقاومت ايران افشا شده بود، زمان پيروزي قيام مردم عراق براي رهايي از اشغالگري رژيم ايران فرا رسيده است.
خانم رجوي افزود: در حاليكه سرنگوني رژيم آخوندي در چشم انداز قرار گرفته زمان آنست كه نيروهاي مسلح رژيم از شليك به مردم خود داري كنند، سلاحهاي خود را بر زمين گذاشته و تسليم شوند. پرسنل مردمي ارتش بايد به مردم بپيوندند.
خانم رجوي با يادآوري شهادت دست كم 1500 تن از فرزندان مردم ايران در قيام آبان و دستگيريهاي بي پايان خاطرنشان كرد : جامعه بين المللي به ويژه اتحاديه اروپا بايد بر سياست مماشات با رژيم ملايان نقطه پايان بگذارد و حق مقاومت و قيام براي آزادي و حق حاكميت مردم ايران بجاي حاكميت ملايان را به رسميت بشناسد.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران

13 دي 1398 (3 ژانويه 2020)