سه‌شنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۴

آقای محمدرضا روحانی نگران نباشید . به جان بولتون میگوئیم وقتی که خواست ایران را بمباران کند مراقب خانه باغ و اندرونی و بیرونی شما باشد -زری اصفهانی

محمدرضا روحانی عضو مستعفی شورای ملی مقاومت که هنوز هم با وجود استعفا
ی همراه با طبل و دهل ونقاره خود که کم مانده بود درنقاره خانه های امام رضا درمشهد و حضرت معصومه درقم و شاه چراغ در شیراز و جاهای دیگر هم خود رسما و بهمراه شیپورچی های رسمی و دولتی  آنرا اعلام رسمی بنماید
 والبته هنوز هم دست از سر شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق برنداشته است
ضمن مطالب گوناگونی که هرکدام به نحوی محاکمه رفقای دیروز ی ایشان است و همچون دیگر هم کاسه گانش دردیار فرنگ از قبیل همنشین ویکی پدیا و متخصص امور مربوط به دیکتاتور ها و شعرا و نویسندگان و متخصصین ارگان های بیرونی و درونی و مغز و اعصاب و اینها ،همچنان  به کار اتهام بستن و شلاق زدن مجاهدین و رهبری شان شب و روز مشغول است درمطلب تازه ای نوشته است 
آقای رجوی! جان بولتن خواهان بمباران میهن‌مان شده است 
اینک میهن ما در معرض خطرات جدی است. از شما و همه‌ی اشخاصی که به امر شما ما را «خائن» خوانده‌اند می‌خواهم که در برابر درخواست بمباران میهن‌مان توسط آقای جان بولتون و همچنین بیانیه‌ی زندانیان سیاسی که تصریح می‌‌کند «در تجاوز و جنگ‌افروزی و خشونت بر علیه کودکان، زنان، غیرنظامی‌ها و در واقع حقوق بشر و دمکراسی است که قربانی می‌شود....» موضع‌گیری کنید. پاسخگو باشید در کجا ایستاده‌اید؟

آقای رجوی خود شکن آینه شکستن خطاست.
حقیقت اش من از  قدیم ها  هروقت این آقار ا میدیدم ( البته درفیلم ها ) یاد رجال دوران ناصرالدین شاه می افتادم . همان ها که به فرنگ میرفتند 
و همچنین یک مرتبه هم یاد همان شیپورچی های نقاره خانه های ناصرالدین شاهی  میکردم . کسانی که با هیجانی شدید اخبار یومیه را در شیپورها میدمیدند و آنچنان برافروخته بودند که هیچ شکی بدرستی گفته هایشان باقی نمی ماند
البته این جناب آقا و جنابان آقایان نظایر او مرا و مارا هیچوقت نمیشناختند . زیرا که ما در جلوی جبهه جنگ بودیم و بدون شیپور و نقاره و پاره کردن گلو داشتیم می جنگیدیم و فقط گاه گاهی چهره منور سفید این جناب و آن جناب دیگر را که درآفتاب کویر یک ذره هم نسوخته بود و پریده رنگی روشنفکرانه و متمدنانه فرانسه و آلمان و این کشورها از وجناتشان هوید ابود  درآنجا یی که بودیم یعنی درجبهه جنگ به عنوان مهمان زیارت میکردیم و جلوی پایشان بلند میشدیم  صندلی هایمان را هم اگر درسالنی نشسته بودیم به ایشان تعارف میکردیم که مهمان بودند و ریش سفید و از فرنگ آمده
و از اعاظم قوم البته بودند
یک روز یادم هست زمانی که من سایت طلیعه سپیده دمان را اداره میکردم مصاحبه هایی  با چند نفر انجام داده بودم . ا ز جمله آقای بیژن نیابتی . که مصاحبه مفصل و پرملاتی بود . او بعد به من توصیه کرد که با روحانی و قصیم و اینها مصاحبه کن . بخصوص روحانی را میگفت آدمی سیاسی است . من خنده ام گرفت و به او گفتم حقیقت اش را بخواهی روحانی و قصیم همان حرفهای مسعود و مر یم رجوی را یک مقدار لعاب انقلاب فرانسه و مقاومت فرانسه درجنگ جهانی دوم و مقاومت مردم درشیلی و اینها میزنند و تکرار میکنند . هیچ ایده مستقلی ندارند و البته به این معتقد بودم . آنوقت ها هم اینها همان تحلیل های جمعی مجاهدین را بزبان خودشان تحویل دیگران میدادند و خیلی هم برافروخته تر و هیجانی ترا زخود مجاهدین . بارها این کریم قصیم برای دفاع از مجاهدین درمثلا بی بی سی آنچنان ژوگولر و کاروتید گردنش متورم شده بود و صدایش میلرزید که من نگران شده بودم که نکند  که یک دفعه سکته کند
ای بابا یواش ./ آرام باش آخر تو یک فرد سیاسی شناخته شده هستی با یک رادیوی بین المللی داری مصاحبه میکنی . فکت و دلیل و تاریخ و مدرک رو کن . چرا داری از شدت عصبانیت می لرزی ؟؟
حالا همین خود قصیم که چند بار درنوشتجات هیچانی اش به مسعود رجوی گیر داده است که چرا به رفسنجانی توصیه کرده است که تا در مجلس خبرگان است حساب خامنه ای را برسد و اورا کنار بگذارد و راه برای تغییرات بازکند درصفحه فیس بوکش  خیلی ناراحت و نگران به جمهوری اسلامی هشدار داده بود که 
ای سران جمهوری اسلامی بداد دریاچه ارومیه برسید که اگر نرسیدید این میشود و وآن میشودومحیط زیست خراب میشود و چنین و چنان !! !!
این البته زمانی بود که او همچنان عضو پرتلاطم و هیجانی شورا بود و هوادارهای شورا برایش همه جا سرو دست می شکستند وروی سر وچشم همه جا داشت .
من از آن تیتر پر جوش و خروش و هشدار به سران جمهوری اسلامی راستش خنده ام گرفته بود . یک کامنت گذاشته بودم
که آقای دکتر قصیم خدا خیرتان بدهد مگر جمهوری اسلامی نشسته است به حرف شما گوش میکند و منتظرتوصیه های شماست که بفهمد خشک شدن دریاچه ارومیه چه عواقبی دارد ؟ اینهمه متخصص بیولوژی و متخصصان محیط زیست در دستگاهشان هست و تازه اینهمه استاد و دانشجوی این رشته درسراسر ایران دارند این بحث هارا بطور واقعی تر و عینی ترو درست تر منتشر میکنند گوش اش بدهکار نیست . و نوشته بودم اگر توصیه ای دارید خطاب به مردم بنویسید نه رژیم 
بعدا بعضی هوادارهای شورا که بخصوص برای این ریش سفیدان و اعاظم قوم خیلی احترام قائل بودند به من ایراد گرفتند که نباید تند برخورد میکردم و او ممکن است ناراحت بشود !! که البته ناراحت هم شده بود طبق معمول !
حالا از این موارد بگذرم که گفتنی البته بسیار است 
و بپردازم به مطلب اخیر جناب روحانی که باز پر قبای رجوی را چسبیده است جان بولتون میخواهد ایران را بمباران کند ویک کاری بکن !!
هه هه هه 
چطور این رجوی که اینهمه برایش پاپوش دوخته اید و انواع و اقسام اتهامات را به او بسته اید و در نوشته هایی که ازتئوریسین بزرگتان  ایرج مصداقی دوباره و چند باره تکثیر و باز پخش میکنید اورا از هر جنایتکاری در تاریخ معاصر ایران جنایتکار تر و از هر بی اخلاقی و بی پرنسیبی بی پرنسیب تر و بی اخلاق تر نشان میدهید حالا برود جلوی جان بولتون را بگیرد که به ایران حمله نکند؟؟
البته این نوشته این جناب بیشتر بدرد طنز نویسی آقای حسین پویا میخورد و یا کارتون های توفیق و بادبان 
منهم راستش بدلیل درد زانوی شدیدی که بعد از عمل جراحی هنوز دارم و مسکن های قوی که میخورم چندان حال و حوصله طنز پردازی به سبک و سیاق خودم را ندارم ولی بعضی وقتها آنقدر دیگر آش شور میشود که ملاقه هم به فغان می آید 
حالا کمی حواسمان را جمع کنیم و به کل این قصه جان بولتون بپردازیم 
او یک جایی گفته است که اگر  رژیم ایران قضیه هسته ای  را با شیوه های قانونی حل نکند و مذاکرات به نتیجه نرسد راهی به جز بمباران مراکز هسته ای برای غرب باقی نمیماند
هیچ حرف تازه ای نیست . همین حرف را در سخنرانی اباما خطاب به نمایندگان کنگره و سنا هم دیده بودیم که گفته بود اگر مذاکرات به نتیجه نرسد راهی جز جنگ نمی ماند والبته این را به عنوان تهدید گفته بود تهدید نه رژیم ایران  بلکه  ملت آمریکا که خواستار جنگ تازه ای اساسا نیستند 

وهمچنین درعکس العمل او نسبت به نامه ای که نمایندگان کنگره و سنا برای خامنه ای فرستاده بودند 
مساله خیلی روشن است . اباما میخواهد موفقیت بزرگی برای حزب دموکرات بدست آورد . از دوره ریاست جمهوری او زمان زیادی باقی نمانده است . درانتخابات آینده درحالیکه جمهوریخواهان توانسته اند اکثریت را درسنا و کنگره بدست بیاورند شانس زیادی برای موفقیت دارند . اگر اباما از شر مساله اتمی ایران راحت بشود و یک جوری خامنه ای را سر عقل آورد البته امکان چرخیدن شرایط به نفع دموکرات ها هست . تبلیغات او علیه جنگ و بازگرداندن سربازها از عراق به آمریکا و توجه به مشکلات داخلی آمریکا . طرح بیمه پزشکی عمومی و کالج های کوتاه مدت مجانی برای جوانان و اقداماتی از این دست  زیاد موفق نبودند و چیزی نبود که ملت آمریکا بعد از آنهمه مصائب جنگ های بزرگ دوران بوش ها انتظارش را داشت 
وچندان پوئنی برای دموکرات ها ببار نیاورده اند و برای انتخاب دموکرات ها کافی .نیستند . یک برگ برنده بزرگ اما حل مشکل اتمی ایران بطور صلح آمیز و بدون جنگ است . هم خیال اسرائیل و حامیان قدرتمند آمریکایئش راحت میشود از تهدید بزرگ حمله اتمی ایران و هم خیال ملت آمریکا از یک جنگ تازه و بزرگ دیگر درخاورمیانه و فرستادن سربازان به جبهه و برگرداندن تابوت هایشان به آمریکا  
رقابت بین دموکرات ها و جمهوری خواهان هم که اظهر من الشمس است . چه جان بولتون و چه مک کین که وابستگان حزب جمهوری خواه هستند  برای شکست حزب دموکرات برنامه های تنظیم شده ای دارند و از جمله بهم ریختن میز مذاکرات با ایران . هرچند ممکن است که دردور بعد ی و انتخاب جمهوریخواهان بازهم آنها این میزرا دوباره بچینند اما درحال جاضر رقابت های انتخاباتی مساله اصلی است 
پس اینکه جان بولتون بگوید به ایران حمله کنید یا مک کین چیزی دیگری بگوید اینها اساسا تازگی ندارد 
هرکس حتی با الفبای سیاست هم آشنا باشد میداند که دررقابت های انتخاباتی همه جور حرفی زده میشود و همه جور برنامه ای ریخته میشود ولی گفتن ها و نوشتن های کمپین های انتخاباتی کجا و عمل بعد از انتخابات کجا
تازه حالا گیریم که جان بولتن هم این صحبت ها را بطور واقعی و با برنامه ریزی گفته باشد . فعلا که هنوز دوران اباما و دموکرات ها بسر نیامده که جناب روحانی شیپور هایش را کوک کرده و فریاد زنان به نقارخانه ها رفته است !!د 
آهای آهای آهای  آقای رجوی جان بولتون میخواهد جنگ راه بیندازد 
تاریخ انتخابات آینده آمریکا 8 نوامبر 2016 است یعنی نزدیک به یک سال و نیم دیگر . بعد هم شانس روی کارآمدن جمهوریخواهان باز 50درصد است . تازه بعد اگر هم جمهوریخواهان روی کار بیایند همان لحظه که ارتش را به ایران نمیفرستند حتما یک چند ماهی شور ومشورت میکنند !!  ویکی دوتا نامه و بوس و ماچ هم با خامنه ای اگر هنوز زنده مانده بود و نفس میکشید رد و بدل میکنند تا ارتش شان را راهی جنگ کنند .خلاصه اینکه جناب آقای روحانی شما حداقل تا کریسمس 2016 نگران و ناراحت نباشید . مواظب رژیم غذایی و داروهایتان باشید . خدا را چه دیدی شاید اصلا کره زمین با یک سنگ آسمانی کلا مچاله شد و همه چیز پایا ن یافت و جنگ وصلح و همه این چیزها به خواست خدا تمام شد . درضمن مطمئن باشید اگر یک روز جان بولتون خواست به ایران حمله کند ما به او میگوئیم که مراقب خانه باغ و اندرونی بیرونی شما درایران باشد و اگرهم گوش نکرد آنوقت خبرمیدهیم که خودتان لباس رزم برتن کنید و با همان کلاه خود وزره و دم و دستگاهی که برای دیدن مانورهای رزمندگان ارتش آزادیبخش در اشرف برسر و تن میکردید به ایران بروید و درکنار سپاه و بسیج و دولت جمهوری اسلامی علیه آمریکا بجنگید چون خیلی بعید است که ملت ایران که اکثریت شان جانشان به لبشان آمده است و حتی بطور علنی سراغ حمله آمریکا را میگیرند و جوانانش هم روز و شب درتقلای گرفتن اقامت شرق و غرب عالم اند که از دست آن وطن عزیز!! راحت شوند  درآن جنگ احتمالی جانشان را برای حفظ مایملک شما به خطر بیندازند . زیرا ملت ایران 70 درصد به طبقه ای وابسته اند که آنقدر گرسنه است و آنقدر فقیر است و آنقدر در آن سرزمین میمیرد و رنج می برد وشکنجه میشود که دیگر برایش وطن ، وطن نیست بلکه  فقط وفقط جای مردن است 
همین هفته گذشته درفیس بوک برادرزاد ه ام دیدم که به استرالیا رفته است . چشم هایم ازتعجب چهار تا شد . وقتی با آن یک برادرزاده دیگر درآمریکا صحبت کردم گفت عمه جان هروقت به ایران زنگ میزنم هرکه را میشناسم التماس دعا دارد که من کاری بکنم و بتواند از آن جا بیاید . 
کدام وطن جناب وطن دوست ؟ کدام صلح جناب صلح دوست ؟
وطنی که درآن هرسال فقط از تصادفات جاده های خراب و غیر استانداردش حداقل 20 هزار نفر کشته میشوند؟ وطنی که درآن آمار تن فروشانش 
روز به روز بیشتر میشود وسن تن فروشی روز به روز پائین تر می آید
(۱- از نظر گروه سنی بالغ بر ۷۸/۹ درصد از یادشدگان  (روسپیان )زیر ۱۵ سال. ۹/۴۶ درصد آنها بین ۱۶ تا ۲۰ سال، ۵/۳۱ درصدشان بین ۲۱ تا ۲۵ سال و ۸/۱۳ درصدشان ۲۶ تا ۳۰ سال سن داشته‌اند.

وطنی که درآن کودکانش درخیابان ها آواره اند و روز و شب و جلوی چشم عابران مورد تجاوز قرار میگیرند؟
خبرش را همین چند روز پیش در فیس بوک دیدم و نتوانستم از گریستن خود داری کنم 
نویسنده مطلب نوشته بود که وقتی از تاکسی پیاده شدم درست برابر چشمم در پیاده رو پسر بچه ای را روی زمین انداخته بودند و چند نفر داشتند شلوارش را درمیآوردند و او میگریست و مقاومت میکرد 
این است وطن شما جناب روحانی 
 بروید کنار جمهوری اسلامی بایستید و از آن دربرابر حمله آمریکا دفاع کنید. دست همه دوستانتان که اتفاقا فقط حرف میزنند واهل هیچ عملی نیستند بهمراهتان 
 والبته به شما قول میدهم که اگر این اتفاق بیفتد و آمریکا به ایران حمله کند بازهم این مجاهدین خلق خواهند بود که مردانه سینه سپر میکنند و از منافع ملتشان دفاع میکنند 
همان مسعود رجوی که شما اورا یک روز درمیان مخاطب قرار میدهید درحالیکه هیچ سنخیتی با شما اعاظم قوم وکدخدا ها و بورژواها ی فرنگی  نداشته و ندارد کسی بود که سینه سپر کرد و تنهایی دربرابر جنگ ضد میهنی هشت ساله ایستاد وبا طارق عزیز قرارداد صلح امضاء کرد و بهایش را هم به سخت ترین صورت پرداخت 
 همان مسعود رجوی که سال 59 به هنگام حمله عراق به ایران نیروهایش را به جنوب و برای جنگ های چریکی برعلیه نیروهای عراقی فرستاد . ناصر دانشجوی دانشکده فنی پسر صاحب خانه ما بود که رفت و آنجا نیروهای خمینی دستگیرش کردند و بعد هم اعدامش کردند
نه آقاجان ای ریش سفیدان قوم ما وطنی نداریم 
آنچه در سیطره جمهوری اسلامی است وطنی اشغال شده است . هیچ فرقی این اشغالگران با دیگر اشغالگران ندارند و نخواهند داشت 
هیچکسی دردنیا نمیتواند بیشتر از آنچه جمهوری اسلامی برسر مردم ایران آورده است برسرشان بیاورد 
هیچکسی دردنیا نیست که بیاید درایران و درعرض یک ماه و شاید کمتر هزاران زندانی سیاسی را دست بسته اعدام کند و در گورهای جمعی بی نام و نشان چال کند و هنوز که هنوز است هیچ نام و اثری از هیچکدامشان نیست که مادر دلسوخته ای بتواند شاخه گلی برقبر دلبند خود بگذارد
نه جان شما 
وطن ما اشغال شده است . سی و چند سال است که اشغال شده است . سی و چند سال است که بمبارانش میکنند  وخاکش را به توبره میکشند و فرزندان برومندش را به چوبه های دار آویزان میکنند و دریاچه ها و رودخانه هایش را خشک میکنند و جنگل هایش را ویران میکنند و هرچه منابع و معادن و پرنده و چرنده و گل و گیاه داشته است نابود کرده اند 
این اشغال گران از قوم مغول از ترک و تاتار و اسکند ر و عرب هم بیشتر ویران کردند و سوختند و دزدیدند و بردند و خوردند
دیگر مگر آمریکا چه کار بیشتری میکند که شما شیپور زنان باز یقه رجوی را گرفته اید که برو به بولتون بگو بمب نریزد .
رفتیم به او گفتیم جناب روحانی . گفت فعلا نمی ریزم و لی اگر خواستم بریزم روحانی !بیاید آدرس مایملکش را بدهد مواظبش خواهیم بود 
برو این دام درجای دگر نه 
که عنقا را بلند است آشیانه 
 یک زمان عضو شورا بودی و به اعتبار شورا و مسعود رجوی و مریم رجوی جایگاهی و احترامی برای خودت کسب کرده بودی حالا که دیگر هیچ شده ای 
یک دهان گشاد بسیجی وار و دیگر هیچ 
هیچ هیچ هیچ
یک اصلاح طلب وطن پرست دیگر  درکنار گنجی و نبوی و نظایر آنها . که با پرچم جمهوری اسلامی درخیابان های کشورهای غربی نه به جنگ و آری به صلح میگوید ودرعوض چشمانش را دربرابر همه جنایات انجام شده درهمان وطن می بنددو گوبا کور است و نمی بیند که درآن سرزمین نفرین شده دارند   سنگسا ر میکنند . اسید درچهره زنها می پاشند دسته دسته مبارزین را به دار میکشند  دست قطع میکنند  ریجانه ها را بدار می آویزند هنرمندان جوان را به زندان می اندازند و شکنجه گاه هایشان را گسترده تر و گسترده تر میکنند و او البته دامن قبای هیچ کسی را نمی چسبد که برود جلوی آن جنگ طلبان واقعی و نابود کنندگان واقعی را بگیرد و تازه آنهایی را هم که دربرابر آن عذاب وبلای مجسم  در کشورشان قد علم کرده و جنگید ه اند را با هزار حیله و نیرنگ و دروغ و هیاهو میخواهند تضعیف کنند و نابود کنند . من البته نماینده و سخنگوی مجاهدین خلق نیستم ولی دستم را به علامت سوگند بالا می برم و با اطمینان کامل  میگویم  ابلیس هم برود ایران را اشغال کند از اینها که هستند بهتر است . میخواهید باور کنید میخواهید نکنید . زیرا طبقه ای که من از آن برخاسته ام چنین میگوید تنها  بورژواهای همفکر و اندیشه شما هستند که میترسند خانه ها و کاخ های  چند میلیون  دلاریشان   و کسب و کار میلیاردیشان درشمال  شهرتهران  و دیگر مراکز استان های خوش آب و هوا مورد اصابت بمب قرار گیرد اگر نه خانه های کاهگلی ملت مرا که یک زلزله  چند ریشتری هم بسادگی ویران میکند و نیازی به بمب ندارد . بروید آمار کشتار سیل و زلزله و هزارجور بلای طبیعی قابل پیشگیری را درایران بخوانید و آنوقت  فریاد ای وای وطنم سردهید و ملت را از لولوی حمله آمریکا بترسانید و باز هم رجوی را به خاطر آن به محاکمه بکشید
*** طرخ ضمیمه جناب روحانی را درنقاره خانه نشان میدهد که شیور جنگ میزند

دوشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۴

جان بولتون و بمباران ایران و همنشین ویکی پدیا - ياد داشتهاي زري اصفهاني

همنشین ویکی پدیا باز بهانه تازه ای برای کج کردن مسیح وار گردن اش و لبخند اهورایی
اش در مذبح خدا یا شیطان و مصلوب شدن دردرگاه حقایقی که میداند و هیچکس دیگری نمیداند پیدا کرده است 
و این بهانه صحبت های جان بولتون است که گویا جایی خواستار بمباران ایران شده  است والبته بازهم بهانه ای برای دراز کردن مجاهدین خلق و اورسواز !و شلاق کش کردن اپوزیسیون جمهوری اسلامی که زیر بار اداهای اصلاح طلبانه نه به جنگ و زنده باد صلح و زنده باد جمهوری اسلامی و تغییر دردرون نظام با شیخ فریدون وآیه الله شمر ویزید نرفته است و نمیرود!
این مسیح باز مصلوب یعنی همنشین ویکی پدیا بسختی از این سخنان جان بولتن به هراس دچار شده است 
 به هراسی هولناک . به کابوسی درد آور . ای وای اگر ایران بمباران شود چه میشود؟
راستی اگر آمریکا یعنی کل سیستم ریاست جمهوریش و سنا و کنگره و پنتاگون و سیا و کل  دستگاه نظامی و امنیتی اش که همه لابد نشسته اند و گوش هایشان را تیزکرده اند که جان بولتون بگوید حمله و آنها هم به سرعت به ایران حمله کنند آنوقت چه خواهد شد ؟ چه  خاکی برسر همنشین ویکی پدیا خواهد شد ؟ از همه بدتر اینکه ممکن است درآن بمباران کل اصلاح طلب ها هم ضربه بخورند یا همه شان فراری شوند و ممکن است که کل چارچوب نظام جمهوری اسلامی هم به هم ریخته شود  والبته این از همه برای این موجودات بدتر است و دردناک تر..
ممکن است یک جوری بشود که حداقل ایران مثل افغانستان شود و اگرزنی مثل فرخنده را یک  عده با وحشیگری بدلیل سوزاندن یک برگه دعا با سنگ و چوب و دشنه کشتند و جسدش را سوزاندند یک عده دیگر آزادی آنرا داشته باشند که جسدش را و تابوتش را بردوش بکشند و دولت حداقل جرات تیراندازی بروی آنها را نداشته باشد .
نه مثل ریحانه جباری که بیگناه کشتندش و هیچکس هم جرات اعتراض نیافت . و یا مثل دسته دسته کردهای مبارزی که بردارشان میکشند و هیچکس نمیتواند اعتراضی بکند 
 شاید ایران یک جوری بشود که مثل عراق حداقل یک کردستان آزاد بتواند داشته باشد 
شاید یک جوری بشود که یک اپوزیسیون متحد بعد از درهم کوبیده شدن بیت خامنه ای و کاخ ریاست جمهوری و کل مراکز قدرت نظام مردم را متحد کنند و درنبود قدرت مرکزی سپاه و بسیج و خلافت کشورشان را بسمت درستی هدایت کنند
ترس همنشین ویکی پدیا و همه اصلاح طلب ها ی همنوع و هم کاسه و هم نظر او همین است 
ترس از تغییر جمهوری اسلامی 
حالا که البته نه بدار است و نه ببار است و نه رئیس جمهور آمریکا و نه کل سیستم نظامی و سیاسی آن  گوششان به جان بولتن ها بدهکار است و نه اساسا قصد جنگ راه انداختن درایران را دارند  بلکه برعکس بهزارو  یک شیوه و راه دارند گل وبوسه با خامنه ای رد و بدل میکنند و قاسم سلیمانی را قهرمان جنگ های ضد داعش ساخته اند و مرتب دررسانه هایشان تبلیغش را میکنند و هیچ اثر و آثاری حتی از سخت تر کردن تحریم ها برروی ایران نیست . و این هیاهوی بسیار برای هیچ جناب همنشین گردن کج و  همیشه  مصلوب و دوستانش نه برای بوی کباب است که خودش میداند خر داغ میکنند بلکه هیاهوی آی  دزد آی دزدیست که خودش هم میداند دروغ است و لی درآخر جمعیت البته میدود و میترسد و میخواهد فرار کند .
این بزمجه هم مثل بقیه بزمجه ها فقط لول میخورد و دمش را با هیجان و دلشوره  خم و راست میکند برای چه ؟
 برای مسئولیت  انتقامی است  که تاریخ و ویکی پدیا و همه قدیسین جهان برشانه او نهاده اند تا از مجاهدین خلق و از اور سواز و از هرکسی که گرایشی به مجاهدین خلق و مسعود رجوی دارد بگیرد 
این هیاهو جدید ترین برگ بازی اینهاست که با عجله و بسرعت  هرچه بیشتر با همان قمپز ها و پزهای درغربت  رو کرده اند که نکند ثانیه ای دیرشود و آش  درهم جوششان داغی خود را از دست بدهد و سار از درخت بپرد و هیچ مونگلی و عقب مانده ای نباشد که به سراغشان بیاید و برایشان دم تکان دهد  و زیر نوشته  هایشان احسنت استاد احسنت استاد بنویسد 
 بروید گم بشوید که به جز شیطان هیچ منطقی در مغز بیمارتان وجود ندارد و هیچ اندیشه دلسوزانه ای به جز شمیشیر برکشیده از نیامتان برای نابودی اپوزیسیون اصلی جمهوری اسلامی به هربهایی و هربهانه ای و  با هر تلاشی در مخیله تان نیست 
تو و همفکران و دوستانت همان شیادانی هستید که درروستاها دربرابر کلمه مار عکس مار میکشند تا معلم روستا را بیرون کنند . شما هیچ چیزی نیستند به جز همان دهان های گشاد  بسیجی وارو هما ن گوزهای در بازار مسگران و پرگویان خیابان های  کشورهای غریب  
شما همان خرهایی هستید که به گفته قرآن کتاب بارشان کرده اند  . کتاب والبته  ویکی پدیا و جملاتی به زبان های غیرفارسی !وکلمات و اصطلاحات .
وترم های نیمه جویده و نیم خورده از علوم مختلف برای مرعوب کردن خواننده های وبیسواد و از همه جا بیخبر!.بلغور کردن چند نقل قول از دانشمندان و نویسندگان درهر نوشته شیطانی و سخیف برای همان هدف گوز دربازار مسگرها و پز درغربت !

مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التّوراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً  (91)
(413)
آنهایی که تورات را با خود حمل می کنند بی آنکه معانی و اهداف آنرا بفهمند و عمل 
کنند همان الاغ هایی هستند که کتاب حمل میکنند!

و البته به قول سعدی بزرگ -- باران که درلطافت طبعش دریغ نیست - درباغ لاله روید و در شوره زار خار . همه این کتاب ها و علوم وادبیات و شعر و هنر  انسیکلوپدیا برای انسان هایی که قلبشان سرشار مهر مردم است راه تغییرات بزرگ و اهداف انسانی  را نشان میدهند وراه حل برای مشکلات جامعه های انسانی ارائه میدهند  اما برای قلب هایی شیطانی که شوره زار نفرت و کینه و سیاهی است تنها بار سنگینی است که تا گور باخود حمل میکنند . من الاغی دیدم  جیب پالانش پربود ز  فرهنگ لغت  - باز عرعر !میکرد

چهارشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۳

اگر تكراركني تكذيب خواهم كرد . نوشته ژان كلود موريس - خبرنگار فرانسوي كه در نشست توافق دوويلپن نخست وزيروقت فرانسه و صادق خرازي درمورد معامله كثيف 17 ژوئن حضور داشته است.

  قراردادهاي زيباي توتال (قسمت سوم)

چه اين پرونده بسته شود يا نشود، دستگيريهاي دسته جمعي اور اجازه داد كه دارايي هاي مخالفين ايراني از پنج سال پيش توقيف شود و از امكانات خود محروم شوند – پنج سال بعد، عليرغم خالي بودن پرونده، عليرغم حكم دادگاه اداري پونتوآز مبني بر اينكه هيچ چيز نشان نمي دهد كه اين اعضاي مقاومت رفتاري در كشور داشته باشند كه حاكي از نقض امنيت كشور و امنيت عمومي باشد – كامپيوترها كه ديسك سخت آنها را بيهوده آناليز كرده اند، هنوز پس داده نشده اند.
حالا اين سوال مطرح است: علت طرد اپوزيسيون ايران از سوي دولت فرانسه چيست؟ دليل اين تغيير رفتار ناگهاني در اوايل سال 2003 در قبال مقاومت بر عليه رژيم ملاها چيست؟
شوراي ملي مقاومت ايران اطمينان ميدهد كه به دلايل اقتصادي مي باشد. و يك كرونولوژي از سير وقايع كه ظاهرا مطابقت هم ميكند، ارائه مي دهد. از سال 2002، مبادلات اقتصادي بين فرانسه و ايران رشد قابل توجهي داشته اند (افزايش 28 درصدي صادرات). فرانسه پس از آلمان و امارات، سومين كشور صادركننده به ايران مي باشد.
فوريه 2003: افتتاح ميدان گازي آف شار پارس جنوبي با شراكت گروه فرانسوي توتال، پتروناس مالزي و گازپروم روسيه. در ماه مي 2003، يك ماه قبل از دستگيريهاي دسته جمعي، يك پروتكل موافقت نامه اقتصادي بين فرانسه و ايران به امضا رسيد. فرانسوآ لوس، وزير مشاور در امور تجارت خارجي يك توافقنامه “حمايت از سرمايه گذاريها“ به نفع شركت هاي فرانسوي، در تهران امضا مي كند. طبق ماده 4، فرانسه در همه فعاليتهاي اقتصادي و تجاري در ايران از الويت مطلق برخوردار است.
12 ژوئن 2003: نامزدي كمپاني هاي نفتي توتال (فرانسه) و بي.پي. (انگلستان) براي انعقاد قرارداد مربوط به حوزه بنگستان به ارزش 2 ميليارد دلار پذيرفته شد. در 22 ژوئن 2003، پنج روز بعد از دستگيريهاي دسته جمعي اور، با اينكه گروه بريتانيايي بي.پي. در وضعيت بهتري در رابطه با فاز 12 ميدان گازي پارس قرار داشت، اين شركت توتال بود كه در مناقصه برنده اعلام شد.
اعضاي مقاومت ايران به نحو بسيار خوبي مطلع هستند. اول از همه نيز، در مورد آنچه در كشورشان مي گذرد. و اين نه تنها به لطف پناهندگاني كه در سر راه خود به تبعيد، در اور هم توقف مي كنند، بلكه همينطور به لطف همدستي هايي كه در دستگاه دولتي ايران از آن برخوردارند. و ظاهرا در بالاترين سطح. شاهد آن هم اسنادي است كه آنها در پشتيباني از گفته هايشان سخاوتمندانه در اختيار خبرنگاران مي گذارند.
اعضاي اين مقاومت شگفت انگيز هستند و به صورت دو نفري كار مي كنند: يكي از آنها كه به نحو بسيار خوبي فرانسه صحبت مي كند و پيام را مي رساند و ديگري نفر “سياسي“ كه بر روي پيامي كه بايد انتقال يابد، تاكيد مي گذارد. آنها خوشپوش و بي اندازه مودب هستند و از قبل با دفاتر سردبيري روزنامه هاي بزرگ سراسري قرار مي گيرند. در پايان ملاقات هم، كوهي از مدارك به شما مي دهند كه نمي دانيد از كجايش شروع به خواندن كنيد. يك تلكس محرمانه وزارت امور خارجه، يك كتاب سفيد در مورد مجاهدين و ظلم هايي كه بر شوراي ملي مقاومت آنها روا شده است (آنها تاكيد ميكنند كه اين عنواني است كه “از شوراي ملي مقاومت ژان مولن گرفته شده است”)، نسخه هايي از نشريه پارلماني در فرانسه كه از مبارزه آنها سخن ميگويد و حمايت هاي سياسي شان در ميان سياستمداران را بر مي شمرد. و البته سخنراني هاي “بسيار مهم” رهبر و سمبلشان، مريم رجوي.
هر بار آنها در موقع خداحافظي بر روي ظلمي كه بر جنبش آنها روا شده، تاكيد مي ورزند و “توطئه“ كشورهاي بزرگ اروپايي را كه به خاطر منافع يا پراگماتيسم، بيشتر كارت تهران را بازي ميكنند تا كارت مقاومت را، و حاضر نيستند آن را به عنوان آلترناتيو دمكراتيك رژيم ملاها به رسميت بشناسند، افشا مي كنند.
براي توضيح علت اين توطئه، مجاهدين مهربانانه جزوه يي ارائه مي دهند (“آن روي مخفي قراردادها”) كه جدول زماني قراردادهاي امضا شده بين توتال و رژيم ايران را از سال 1997 در بر دارد. از شما خواسته مي شود كه از آن نتيجه گيري كنيد كه همه تصميم هاي اخذ شده توسط پاريس مستقيما با گسترش اين توافقات اقتصادي رابطه دارند. هر چند اين توضيح از جذابيت برخوردار است، ولي كاملا قانع كننده به نظر نمي رسد.
اين امر كه از سال 1997، فرانسه كه تا آن موقع بسيار ساده لوحانه رفتار كرده بود، پيوندهاي تجاري خود با رژيم ملاها را گسترش داده است، قابل انكار نيست. در اين زمينه عقب افتادگي هايي، لااقل در مقايسه با ايتاليا، وجود داشت. چرا بايستي ميدان را به نفع انگليس، روسيه، چين و حتي ظاهر تغيير داده هاي  ايالات متحده آمريكا رها كرد درحاليكه تهران به دنبال آن است كه با يك سنگ دو هدف را بزند: خروج از ايزولاسيون اش با امضاي قراردادها با گروه هاي خارجي؟ تحت هدايت كريستوف دو مارژري، رئيس آينده توتال، اين كمپاني فرانسوي با موفقيتي كه هنوز مورد حسادت رقبايش است، اين فرصت را در هوا قاپيد.

به عنوان آب سرد بر سر كساني كه در پيشرفت توتال در ايران نشاني از شيراكيسم نفتي را مي بينند، بايد بگوييم كه اولين توافق بزرگ در سال 1997، در زمان رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني ميانه رو به امضا رسيد. ارزش آن 2.4 ميليارد دلار بود و به گفته مقاومت ايران با فساد مالي همراه بوده است. چنين قراردادي كه كه در يك پريود حساس – يعني در زماني كه كشورهاي اروپايي به دنبال حكم دادگاه برلن در قضيه سوء قصد عليه رستوران كردي ميكونوس (1) سفراي خود را فرا  ميخوانند- بسته شده، تنها مي تواند توسط نخست وزير، كه در آن زمان ليونل ژوسپن بود، اجازه داده شده باشد.
چشم در چشم
معامله شيريني است. با همراهي شركت روسي گازپروم و شركت مالزيايي پتروناس, توتال (كه 40% سهم كنسرسيوم را در دست دارد) بهره برداري از ميدان گاز پارس جنوبي را بدست مي آورد. در فوريه 2004, باز هم در معيت پتروناس, توتال با شركت ملي نفت ايران در بهره برداري از يك كارخانه گاز مايع طبيعي در پارس جنوبي شريك مي شود (مبلغ قرارداد دو ميليارد دلار).
آيا مبارزه با مقاومت ايران شرط غير قابل اجتناب امضاي قراردادها بوده است؟ واقعيت موزون تر از اين است. اينكه فرانسه ظرف بيست سال مراقب گسترش تجارت خود با ايران وحفاظت از تغذيه نفتي خود باشد يك چيز است, ولي اظهار اينكه دولتهاي متوالي سياست خارجي خود را صرفا بر اساس حفاظت و پي گيري قراردادهاي سودآور متكي كرده باشند مبالغه آميز است.
تصميم ”همراهي” ايران قبل از هر چيز سياسي و حاصل يك برآورد ژئواستراتژيك مي باشد. از نظر ديپلماسي فرانسه, ايران يك بازيگر اصلي در منطقه اي قابل انفجار مي باشد. تاريخش, ثروتهايش, سطح بالاي فرهنگي مردمش, اراده اش براي برسميت شناخته شدن همه از آن معبري غير قابل اجتناب براي حل و فصل هر درگيري – و در صورت فراموش كردنش يا دستكم گرفتنش – نقطه شروع براي هر فتنه اي مي باشد.
روشن است كه رژيم آخوندها الگو مناسبي نيست, ولي در عين حال زماني كه به شاه رضا پهلوي هم براي برنامه هسته اي اش كمك مي كرديم زياد از خودمان سئوال نمي كرديم, حتي در مقابل نقض حقوق بشر توسط ساواك. توجه داريم كه واواك آخوندها, وارث بحق ساواك, نه چارچوب كار و نه روشهاي خود را چندان تغيير نداده است!
آخوند يا غير آخوند, ايران كشوري نيست كه بتوان بحال خود رهايش كرد. برعكس, بايد هر كاري مي شود انجام داد تا آن را به دامان جامعه بين المللي باز گرداند, و وادارش كرد به قواعد آن احترام بگذارد. اين مدتهاست كه سياست فرانسه را تشكيل مي دهد. در نقطه شروع, اين سياست كه نقطه تلاقي تاريخ, ژئوپليتيك  و تعادل قواي فعلي است, حاصل ملاحظات تجاري نبوده است. ولي مي شود گفت تناقضي با تجارت نداشته و وقتي روابط مطلوب بر قرار شود, قطعا نفت و گاز ايران مكمل ساير دستآوردها خواهد بود.
اين تصميم به همراهي و هم نوايي با  ايران بخصوص مديون اراده ژاك شيراك است. رئيس جمهور فرانسه, با دقتي كه فقط كساني كه نسبت به وي قضاوت منفي دارند را متعجب مي كند, عمق مسائل ايران, و خطراتي كه يك رژيم منزوي و جزامي مي تواند نه تنها متوجه منطقه بلكه متوجه جهان بكند را مي شناسد. اين تحليل البته براي توجيه تصميم وي كافي نيست. مثل هميشه در مورد او, بايد پراگماتيسم وي را در نظر گرفت. او بهاي سنگيني براي ”آشنايي” خود با ايران تروريست پرداخته است.
زماني كه نخست وزير ميتران بود, ناچار بود وضعيت مشكلي با ايران را حل و فصل كند. بطور مشخص ”جنگ سفارتها” را كه در دسامبر 1987 , با اخراج وحيد گرجي (كارمند بالاي وزارت خارجه ايران) و پل توري, كنسول فرانسه در تهران, بعد از يك محاكمه ساختگي, پايان پذيرفت. 
بشكلي غريب, يك ماه بعد از اين مشكل گشايي, خبر آزادي پنج گروگان فرانسوي كه در لبنان دربند بودند رسيد. اين نشان مي داد شيراك طرف حسابهاي درستي پيدا كرده است. وي بشكل سر بسته اين موضوع را, با اقرار به اينكه آزادي گروگانها اجازه خواهد داد روابط با ايران عادي شود, اعلام كرد. وي بهاي اين آزادي را زماني پرداخت كه ماه بعد, شارل پاسكوا پانزده مخالف ايراني را به گابن اخراج كرد. امري كه منجر به يك تودهني علني از جانب فرانسوا ميتران بخاطر نقض حقوق پناهندگان شد.
انعكاس اين معاملات فرانسه و ايران در كارزار رياست جمهوري سال 1988 از طريق تلويزيون در مقابل ديدگان مردم قرار گرفت. مباحثه ميتران-شيراك زماني اوج گرفت كه نخست وزير مي خواست رئيس جمهور را وادار كند – در پخش مستقيم و ”چشم در چشم” – كه وي در جريان شرايط گذاشته شده توسط ايران براي حل مسئله انيس نقاش (محكوم به حبس ابد بخاطر تلاش براي ترور شاپور بختيار, نخست وزير شاه ايران) در مقابل آزادي گروگانها قرار داشته است. چيزي كه ميتران عالي به آن پاسخ داد:«چشم در چشم, من اين را رد مي كنم.» شيراك با دروغگو تر از خود روبرو شده بود. 

او ضربه ماكياوليستي طرف مقابل را دريافت كرد, ولي در عين حال اصل موضوع را به جيب زد: آزادي گروگانها و عادي كردن روابط با ايران. همه چيز آماده است كه ديپلماسي فرانسه بعنوان طرف حساب مرجح, حداقل مسموع, وارد صحنه شود و امور رو به حل برود. شيراك عجيب و غريب است. در جايي كه سايرين بدنبال انتقام گيري مي بودند, و اينكه بشكل قهر آميز به رفتار زشت آيت الله ها پاسخ داده شود, او ”قدم بعدي” را بر مي دارد كه دستآوردي هم بهمراه دارد. بدون اينكه چيزي را فراموش كرده باشد.
اگر بعد از تسويه حسابهاي ديپلماتيك امور از سر گرفته شده اند, اين امتيازي است كه ايران همچنان بعد از بيست سال از آن كوتاه نيامده است: محكوم كردن اپوزيسيون تبعيدي ايران و مانع توانايي آسيب رساندن آن شدن.
در سال 2004, اين موضوع مشكل زيادي ايجاد نمي كرد زيرا از سال 2001, در يك پاسكاري و بدون هيچ مبناي حقوقي, انگلستان  كه خود نيز به نفت ايران علاقمند بود, اتحاديه اروپا را قانع كرده بود مجاهدين خلق ايران را در ليست سازمان هاي تروريستي قرار بدهد. چهار سال بعد, در سال 2008, شاهد بوديم كه اين نام گذاري – كه از جانب بلند پايه ترين مقامات قضايي انگلستان ”شرم آور” خوانده شده بود – باطل شد. در اين ميان, كشورهاي دمكراتيك اروپايي با دست باز به ارضاي آخوندها از طريق تحت تعقيب قرار دادن مخالفانشان ادامه مي دادند! و اين بايد اساسا فرانسه مي بود كه به اين امر اهتمام ورزد چون اپوزيسيون تبعيدي ايران مقر خود را در اوور سور اواز مستقر كرده بود. كمترين چيزي كه مي شود گفت اين است كه با تكيه بر يك طبقه بندي اروپايي كه امروزه مردود شده, فرانسه نه تنها اين كار را وجه همت خود ساخته بلكه در آن سنگ تمام گذاشته است.
ترويكا و زدو بند
چرا پرداختني چنين طولاني به ايران و سرنوشت كه بر سر مقاومت ايران وارد آمده است (در اين كتاب –م)؟ بي شك به اين خاطر كه در اينجا در قلب مصلحت حكومتي هستيم, همان كه رهبران را وادار ميسازد كه مسير را ترسيم كنند, وقتي كه تصميمي ميتواند منجر به يك خطا شود, كم ضرر ترين راه را انتخاب كنند,
گفته ميشود كه مصلحت حكومتي, چهره ندارد. براي من ولي چهره يك قرباني را دارد, صديقه مجاوري, زن جوان ايراني كه در فرانسه به خاطر اينكه تصور ميكرد او را به گابن اخراج خواهند كرد خودسوزي كرد. همچنين هر گز چهره بدون لب محمد كه اينهمه «عاشق زندگي» است را فراموش نخواهم كرد. مدتها تصور كردم كه اين جمله دو ويلپن - «نيكولا ساركوزي مشغول تدارك عمليات در اين رابطه است»- بدون اين كه بخواهد سرنوشت آنها را مهر زده بود. اما همه چيز را يكجا نمي دانيم. منجمله اينكه «موج دستگيري اور سور اواز» بسيار قبل تر از ديدار خرازي – ويلپن تدارك ديده شده بود. شاهد امر بولتن محرمانه وزارت اطلاعات ايران مورخ ژوئيه 2003 , يك ماه بعد از موج دستگيري است.
«توزيع محددو- 5. عمليات مزبور , كه در نوع خود بي سابقه است , دو سال و نيم پيش توسط سرويهاس فرانسوي د اس ت برنامه ريزي شده ست و مراحل قضايي به مرور پيشرفت كرده است. جزئيات توسط سرويسهاي مزبور طي جلسات تبادل ميان د اس ت و وزارت اطلاعات بررسي شد. بر اساس آنچه كه برنامه ريزي شد , 16 تن از اعضاي منافقين ( كلمه اي كه معني اش «تروريست» و «دورو» ميباشد و تهران با آن مجاهدين را كه معني اش «رزمنده » است نام ميبرد.) در فرانسه بخاطر دست داشتن در عمليات تروريستي مورد محاكمه قرار خواهند گرفت.»
در نتيجه همه چيز از خيلي وقت پيش نوشته شده بود, بجز رويكرد وسترن گونه قاضي بروگير, خشونت حمله , بي حرمتي به مريم رجوي كه از روسريش اش محروم گرديد. همه چيز نوشته شده بود تا شكست قضايي با نون ليو هايي كه مثل باراني كه در منطقه گراولوت ميريزد باريد, تا جايي كه در بخش ضد تروريستي, امروز در قبال «دريادار» بروگير, اين پيشاهنگ عدالت ضد تروريستي درخشان, تبديل شده است به رئيس فردي كار. بعضي از همكاران, كه زياد نسبت به تقويم هاي سياسي نفوذ پذير نبودند, از رفتن او ناراحت نشدند. در 2007 او كت انتخابات مجلس را به تن كرد و با ماشين ضد گلوله «در نزد رأي دهندگان فخر ميفروخت كه بسياري سو ء قصدها را كه هيچكس صداي آن را نشنيده است خنثي كرده است.»

عمليات ضد مجاهدين در تقويم بين المللي ثبت شده بود. تقويم ترويكا (فرانسه, آلمان و انگلستان), كه توسط اتحاديه اروپا مسئول كسب توافق ايران براي توقف فعاليتهاي غني سازي اورانيومش شده بود. اگر ايران بعد از «توافق قابل قبول در طولاني مدت» را قبول ميكرد, اروپا در نه ماده همانگونه كه پروتوكل وين در 2004 فاش ساخت متعهد ميگرديد.

پنجشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۳

توّاب بند ۲۰۹

صالح كهندل
صبح ۱۳ اسفند ۸۵ جهت خرید مایحتاج سال نو از منزل خارج شدم.
حدود ساعت ۶ در زیر پل ستارخان ناگهان مورد تهاجم عده ای قرار گرفتم . نخست تصور کردم که زورگیران هستند که به طمع ماشین و پول به من حمله کرده اند. همان قربانیان ستم اقتصادی که رژیم از آنها به عنوان اوباش و اراذل یاد می کند اما کاش همان ها بودند، چرا که به پول و ماشینم راضی بودند اما زهی خیال باطل! 

افراد فوق ماموران وزارت اطلاعات بودند که با گذاشتن اسلحه بر روی شقیقه ام مرا بازداشت و روانه زندان اوین کردند. بعد از دو ساعتی خود را در یکی از سلولهای انفرادی ۲۰۹ دیدم متعاقبا مرا با چشم بند برای بازجویی اولیه به اطاق بازجویی بردند، بازجو پیروزمندانه و انگار قلعه خیبر را فتح کرده، با نخوت بسیار خطاب به من گفت که عمدآ نزدیک سال نو دستگیرت کردیم تا زندگی خود و خانواده ات را به جهنم تبدیل کنیم و به زودی زن و بچه ات را راهی خیابان می کنیم. اگر زمانی شانس آوردی از زندان خلاص شدی، باید برای یافتن آنها بین کارتن خواب ها و معتادان بگردی. 
هر چند صلاح را بر این می دیدم در مقابل تهدیدات او سکوت کنم و حرفی نزنم، تحمل نکرده و گفتم : عجب آدم شریفی هستی تو. به خدا اگر لحظه ای در تخیلم همچون تو فکر کنم و از رنج و بدبختی همسر و فرزندان تو و دشمنم خوشحال و سرمست باشم، تا آخر عمر خود را نمی بخشم و زندگی بر من حرام می شود. احساس کردم جمله من تمام سرمستی ها و نقشه فتح الفتوحش را نقش بر آب کرد٬ بالطبع عکس العمل وی قابل پیش بینی بود. رگباری از ناسزا و بد و بیراه و دستور بازگشتم به سلول انفرادی. 
خلاصه پنج ماهی را در انفرادی گذراندم که با انواع شکنجه های روحی و روانی و استرس های شدید همراه بود که گاه به مرحله ای می رسید که قابل تحمل نبود و قصد خودکشی به سرم می زد. حتی بعضی اوقات تصور می کردم حافظه ام به کلی از کار افتاده و به پایان خط رسیده ام . (در فرصت مناسب از دوران انفرادی مفصل خواهم گفت). نهایتا یک روز نگهبان وارد سلول شد و گفت: وسایلت را جمع کن منتقل می شوی به مکانی دیگر . تمام وسایلم که عبارت بود از دو پتوی دولتی و یک جلد مفاتیح به سرعت جمع کردم و به بند ۹ منتقل شدم. آنجا ۱۰ نفر زندانی داشت که هر کدام به اندازه خود انفرادی را تجربه کرده بودند و اکثرا در توهم توام با شک و تردید بودند و این یک امر عادی بود. 
روزی در خلوت خود بودم که جوانی به نام فرزاد کمانگر به سراغم آمد و بعد از کمی گپ زدن گفت: راستی خدابنده را می شناسی؟

او از اعضای سازمان با ۲۰ سال سابقه فعالیت در سازمان مجاهدین بوده. پاسخ دادم چی شده؟ اعدامش کردند؟ جواب او قطاری از تناقضات را در مخیله ام ردیف کرد، گفت نه ایشان مرخصی هستند. آنجا اطاق مخصوص اوست و این دی وی دی و سی دی ها و آن کامپیوتر همه متعلق به اوست در اینجا سی دی ها و فیلمهای بروز و سانسورنشده ای را می توانی ببینی که بیرون از زندان داشتن آنها خیلی مشکل است. همه اینها را ابراهیم خدابنده از مرخصی با خود می آورد. کمی که بیشتر دقت کردم تحول کیفی آنجا را آشکارا دیدم و اینکه با دفعات قبل که آنجا بودم خیلی تفاوت داشت 

فرزاد برایم گفت خدابنده هر وقت مرخصی می رود هر چه لازم داشته باشیم از قبیل کفش، تخته نرد، شطرنج، مجلات، فیلم و سایر چیزها را برایمان می آورد حتی برای همبندیان دیگر. داشتم به خودم شک می کردم شاید تعادل فکری خود را از دست داده ام یا اینکه نکند مرا به جای ۲۰۹ به جای دیگری برده اند. حسابی سردرگم بودم و به همین دلیل است که می گویم که اگر کسی مدتی ۲۰۹ را تجربه کرده باشد و برایش   حرفهایم تناقضاتی ایجاد کند و درگفته های من شک کند من حق را به آنها می دهم. آخر مگر می شود عضو سازمان مجاهدین با ۲۰ سال سابقه در زندان ۲۰۹ باشی و به مرخصی بروی و همچنین اطاق مخصوص با امکاناتی مثل کامپیوتر و رادیو و … داشته باشی. 
روزی به اطاق مخصوص رفتم و مشاهده کردم در کشو میز تعدادی عکسهای اعضای سازمان در گردهمایی ها و مراسم خارج کشور و نوشته هایی که روی بینی افراد با ماژیک علامت گذاری کردند بود٬ قرار دارد. در شک و درگیری با تناقضات ذهنی بودم که یکی از زندانیان با صدای بلند گفت دوستان آقای مهندس تشریف آوردند وقتی به سمت در رفتم دیدم که مهندس همان ابراهیم خدابنده می باشد که با کوله باری از هدایا با زندانیان خوش و بش می کند. مثل آدمهای منگل مدتی میخ شده بودم، و هر چند که دیگر برایم مسجل شده بود که ایشان با هر سابقه قبلی، حال یک فرد بریده ای بیش نیست ولی تناقضات فوق الذکر مسلسل وار از جلو چشمم رژه می رفتند. 
آخر چگونه می شود قبول کرد که یک زندانی آنهم در ۲۰۹ این همه امکانات داشته در صورتی که یک نگهبان با سابقه طولانی جرات نمی کند بی اجازه مقامات بالا حتی یک جاروی دستی به زندانی بدهد. کم کم احساس کردم زندانیان هر چند به ظاهر با خدابنده رابطه دارند ولی از او بیشتر از نگهبانان احتیاط می کنند یک روز دیگر باز شازده ۲۰۹ (ابراهیم خدابنده) به مرخصی رفتند و من از فرصت استفاده کرده به اطاق مخصوص رفتم و متوجه شدم نوشته های ایشان اکثراً در مورد سکت و فرقه گرایی است ویکسری کتابهای که مربوط به سازمان بوده. چند روز بعد شازده باز از مرخصی برگشت و به هر کسی هدیه ای داد. باز می گویم اگر هر کسی تجریه ۲۰۹ را داشته و با شنیدن حرفهای من مرا متهم به توهم و دروغ گویی کند حق با ایشان است و برایم قابل فهم می باشد. 
اما آنچه من درآن مدت چند ماهی که با شازده همبند بودم آموختم٬ حائز اهمیت بود و در هیچ جای دیگری نمی توانم آنها را بیاموزم. من قبل از آن معنی واقعی بریدگی را نمی فهمیدم اما بعد از آن با تک تک سلول هایم آنرا حس کردم. بریدگی فقط در مسیر تکاملی است که مفهوم اخص خود را بیان می کند و در مسیر غیرتکاملی واژه های خود را باید بکار برد و نمی شود گفت کسی از فاز حیوانی برید و در مدت کوتاهی به فاز انسانی رسید. به عکس وقتی کسی از مسئولیت انسانی در هر شرایطی می برد در اسرع وقت به ماقبل حیوانی سقوط می کند. 
انتظارِ کوچکترین حرکت انسانی از چنین افرادی نشان از عدم شناخت قانون ضد تکاملی انسان می باشد . دیدن وضعیت خدابنده و امثالهم مرا یاد افرادی ورشکسته می اندازد که اتومبیل مرسدس بنز آخرین مدل خود را با یک ژیان تعویض کرده و سوار بر آن از عیوب تخیلی بنز داد سخن می پراکنند و انتظار دارد در عصر حاضر کسی مزخرفات آنها را باور کنند . من به یقین رسیدم هر کسی از سازمان به معنی واقعی می بُرد، حداقل به ده نیروی اطلاعاتی در رده های بالا تبدیل می شود. 
صالح کهن دل – زندان گوهر دشت 
۹۳/۱۲/۲