پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۳

ساسان صمدي چراغ خاموش“ اوج“ انتخاب اگاهانه “ و دموكراتيزم انقلابي و توحيدي -


ساسان صمدي
تغييرات عميق و ژرف در تاريخ بشري، از جان بركفان داوطلب اندك، ولي صادقي شكل ميگيرد كه بر اساس اهداف و آرمانهاي ژرف خود، در يك تشكيلات انقلابي، مسوليت انساني و مردمي را بدون چشمداشت، بدوش كشيده اند. آنها انسانهاي ويژه اي نبوده اند ولي در جريان پراتيك انقلابي روزانه ياد گرفته اند كه براي محقق كردن آرمانهاي ژرفشان، برخلاف رفتار و عملكرد بسياري از انسانهاي عصر خودشان، بايد با خود و مسايل خودشان نيز برخورد كنند. علاوه بر مبارزه بي امان با دشمن اصليشان بعنوان مبنا، بايد با ضد ارزشها و خصوصيات و رفتارهاي طبقاتي و استثماري درون خود نيز بعنوان شرط، همزمان به نبرد برخيزند. چنين عناصري ميتوانند تعادل قواي موجود را در هر شرايطي دير يا زود بهم بزنند، بر آن بشورند و ديگران را به شورش فرا بخوانند.
در نقطه مقابل انقلابيون، مدعيان مبارزه بي هزينه هستند كه بر سر قيمت مبارزه و سبكي و سنگيني، آن چانه ميزنند و براي پوشاندن ضعف شخصيت و حقارت خودشان از يك طرف و گول زدن مردم و كمك رساندن به دشمن اصلي از طرف ديگر، به ريسمان پوسيده تعادل قوا چنگ ميزنند. آنها تبليغ ميكند كه: راه حلي براي خلاصي از وضع موجود متصور نيست؟!! بايد سياست صبر و انتظار و تسليم را پيشه كنيم. تا فلان قدرت برتر جهان نخواهد، هيچ كاري پيش نمي رود!!؟ در جهان چيزي تغيير پيدا نميكند مگر كه ارباب جهان اراده كرده باشد!! رژيم آخوندي قوي است!! ارتش چند صدهزار نفره و توپ و تانك و هواپيما و موشك و....دارد!! در مقابل قدرت نظامي رژيم، از چندين و چند هزار نفري كه متوسط سن آنها بالاي 50 سال است، چه كاري ساخته است؟ هدف آنها گول زدن توده هاي مردم است، زيرا كه توده هاي مردم به دليل عدم آگاهي، تجربه گرا هستند، هر چيزي را تا به چشم خود نبينند، باور نميكنند.
در قيام سال 88 همگان به چشم ديديم، وقتي كه چشم انداز سرنگوني رژيم ولايت فقيه كمي پديدار شد و تعادل قواي درون حاكميت كمي چرخيد، توده هاي تجربه گرا، به خيابانها ريختند. در همين خارج كشور، جمعيت هاي انبوه كه تا بحال كسي آنها را نديده بود، در همه كشورها به خيابانها آمدند. حتي كساني كه در عمرشان يك شعار هم عليه رژيم نداده بودند به تظاهرات آمده بودند، آنها حتي سعي ميكردند كه تظاهراتها را صامت يعني بدون شعار و در سكوت برگزار نميايند؟!! تا كوچكترين خطري آنها را تهديد نكند.
وقتي كه رژيم ولايت فقيه به دليل خيانت موسوي، آب سرد بر روي قيام ريخت و موفق به سركوب آن شد، همانها بار ديگر به آرامي به خانه هاي خود خزيدند. آنها منتظر ميمانند تا بارديگر تعادل قوا بهم بريزد و از خانه هايشان بيرون بيايند. اين است دليل آن چه كه برخي سوال ميكنند، چرا از جمعيت چند ميليوني خارج كشور، فقط تعداد اندكي براي تظاهرات مي آيند؟ البته مزدوران رژيم هم از اين شرايط سوء استفاده كرده و مدعي ميشوند كه رژيم پايگاه اجتماعي دارد؟!! خانم رجوي گفت: به ملايان ميگوييم اگر راست ميگوييد كه پايگاه مردمي داريد ، فقط ما به ازاء سالهاي حكومتتان،35روز دست از شكنجه و اعدام و سركوب برداريد، تا روشن شود كه حكومت شما 35 روز هم دوام پيدا نخواهد كرد و به زباله دان تاريخ جارو خواهد شد.
عنصر انقلابي تسليم تعادل قوا نميشود، آن را عوض ميكند.
يك انقلابي بر هر تعادل قوايي هر قدر هم كه بغرنج و سخت باشد، ميشورد و راه حلي براي آن به سود مردم پيدا مي كند. هم چون ماهي سياه كوچولو كه آنقدر برخلاف جهت آب شنا ميكند تا خودش و ساير ماهيها را به دريا برساند.
مهتري گر به كام شير در است
روي خطر كن زكام شير بجوي
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت، مرگ رویاروی.
شنا كردن درجهت خلاف جريان آب هر انقلابي را آبديده و روئين تن ميكند و براي شرايط سخت آينده، آماده ميكند تا، با انطباق تكاملي وخلاق با، شرايطي ناپيدا كه قرار است اتفاق بيفتد راهش را به جلو باز نمايد.
درجريان تكامل بيولوژيك وحيات نيزهمين قانون حاكم بوده است.هنگام خشك شدن آب دريا ها، فقط آن دسته از ماهياني زنده ماندند كه جريان تكامل علاوه بر آبشش، براي آنها امكان تنفس درخشكي را طي ساليان دراز فراهم كرده بود و “دوزيست“ شده بودند، يعني هم در دريا و هم در خشكي قادر به ادامه حيات بودند.
اين آمادگيها، درجه و قپه و يا كارنامه اي نيست كه هركس آن را يكبار بدست آورد، تا آخر برايش بماند و او را در برخورد با آزمايشات و ابتلائات تا انتهاي مسير بيمه نمايد. اين مسير سكون بر نميدارد، حتي سكون نيز ارتجاع و باز گشت به قهقرا را به همراه خواهد داشت. چنين فردي به مرور استعدادهاي دروني خودش را كشف ميكند و بزودي ميفهمد كه ميتواند تا فراسوي طاقت فرزند انسان رو به جلو حركت كند، البته نه مفت و مجاني بلكه با انتخاب هاي روزانه و ساعتي و حتي لحظه اي .
به موازات بالا رفتن تضادهاي مبارزه و افزايش سختيها ظرفيت و عيار انقلابي و محتواي دروني افراد نيز بارز ميشود، اگر فردي هر روز قيمت آن را نپردازد، چه بسا در پروسه و در فراز و نشيبهاي مبارزه، مسير حركت خود را از آرمانيكه روزي، خود آگاهانه و با اختيار كامل انتخاب نموده جدا كرده و مسير ديگري را طي نمايد.
براي چه به مبارزه برخاسته ايد ؟
سوال اصلي در هرسر فصلي براي هر فرد اين است؟
براي چه به مبارزه برخاسته اي؟ چه سودايي در سر مي پروراني؟ سوداي تجارت، پست و مقام، اسم و رسم، مال و منال، خانه و خانواده، زندگي راحت، پاسپورت پناهندگي و...... يا سوداي نفي ظلم و ستم و هر نوع استثمار و بهره كشي انسان از انسان براي خلق محبوبمان درايران؟ در يك كلام، آمده اي كه چيزي در مسير مبارزه و براي منافع فردي خودت بدست بياوري؟ يا همه چيزت را در اين مسير بدهي؟ آمده اي گرسنگان وطنت را سير كني يا خودت را، برهنه گانش را بپوشاني يا خودت را، نا اميدان را اميدوار كني يا خودت را؟ توده هاي مردم را به نان و نوايي برساني يا خودت را؟ بي خانمان ها و زنان كارتن خواب را سر پناه دار بكني يا خودت را؟ مليونها كودك خياباني را خوشحال كني يا كودكان خودت را؟ حقوق مردم را از جانيان بگيري و يا ارث پدري و يا مادري خودت را؟ و...
تاريخ نمونه هاي بسياري را به خاطر دارد كه افرادي كه در نقطه آغاز با انگيزه انقلابي و پرداخت، وارد مبارزه شده اند ولي در مسير انقلاب به ارزشهاي غير انقلابي و طبقاتي و استثماري آلوده شده و از مسير مبارزه دور شده اند يا به حاشيه آن پناه برده اند. به همين دليل يك انقلابي گفته است: “انقلابي شدن مهم نيست، انقلابي ماندن مهم است “.
خيلي ها در نقطه آغاز براي يك پيروزي سهل و آسان و يا كوتاه مدت به مبارزه مي پيوندند. ولي وقتي كه مبارزه طول ميكشد، سوالات و تناقضاتشان شروع ميشود. پس پيروزي چه شد؟ كجا رفت وعده هايي كه داده شد؟ مگر قرار نبود كه در اين سال و آن سال، رژيم سرنگون بشود؟ پس وعده خدا كجا رفت؟ تا كي ما بايد آواره بمانيم؟ تاكي بايد خانواده خود را نبينيم؟ و هزاران سوال بي ا نتهاي ديگر. معلوم است كه از آغاز او براي يك مبارزه كوتاه مدت و سهل و ساده آمده بود. حالا كه به آن نرسيده است طلبكار مبارزه شده است. اين اولين نقطه انحراف هر فرد در مسير مبارزه انقلابي ميتواند ناشد.
قرآن در اين مورد ميگويد.
لَوْكَانَعَرَضًاقَرِيبًاوَسَفَرًاقَاصِدًالاَّتَّبَعُوكَوَلَكِنبَعُدَتْعَلَيْهِمُالشُّقَّةُوَسَيَحْلِفُونَبِاللّهِلَوِاسْتَطَعْنَالَخَرَجْنَامَعَكُمْيُهْلِكُونَأَنفُسَهُمْوَاللّهُيَعْلَمُإِنَّهُمْلَكَاذِبُونَ(توبه 42)
اي پيامبر، اگر يك مبارزه سهل و ساده و نزديك باشد از تو تبعيت ميكنند هوادار تو ميشوند، براي تو كف ميزنند و هورا ميكشند ولي واي به روزي كه مبارزه سخت و طولاني بشود، آنوقت است كه بهانه ها شروع ميشود .
برخي دراين شرايط به انقلابيون ميگويند دمتان گرم، مبارزه تان را بكنيد، خسته نباشيد، ما شما را حمايت و همراهي ميكنيم ولي شرمنده ايم كه بيش از اين توان ادامه راه را نداريم. زيرا كه خداوند از كسي بيش از توانش مسوليت نخواسته است .( لايكلف الله نفس الا وسعها ) و خود را در خانواده مقاومت جاي ميدهد.
افراد بسياري نيز هستند، اگر چه هيچگاه در صف مقدم جبهه نبوده اند ولي هميشه آهسته و پيوسته و با خلوص تمام جزيي از اين خانواده بزرگ مقاومت بوده اند، در هر وضعيتي آن را همراهي و پشتياباني كرده اند.
خيانت و مسير معكوس
ولي معدودي افراد مسير معكوس و خيانت را طي مي كنند، گاه حتي، روي دست عناصر اصلي دشمن نيز بلند شده، و به اين دليل به لاشه متعفني تبديل شده و توده هاي مردم همواره با نفرت و كين ابدي از آنها ياد ميكنند.
همه ما اين گونه خائنين را طي اين سالها بخوبي ميشناسيم، آنهايي كه در زندانها، در كنار لاجوري بر بدن همرزمان خود شلاق ميزدند، در ماشين هاي گشت مزدوران و شكنجه گران براي شكار همرزمان خود مي نشستند، تا آنها را به دام پاسداران بيندازند. آنهايي كه در خارج كشور، در كنار وزارت اطلاعات، براي تيز كردن چاقوي جلاد قلم ميزنند و با دادن آدرس عوضي، دشمن اصلي مردم ايران را در مي برند. تشنه به خون مجاهدين و انقلابيون ميباشند. به اين موضوع در فرصت ديگري مي پردازيم .
ولي نيروي پيشتاز و ضد تعادل قوا، گامهاي روشن در شبهاي بسا تاريك برميدارد. سعيد محسن در جزوه“ چشم انداز پرشور “در سال 46 كه رژيم شاه خودش را جزيره ثبات معرفي ميكرد، گفته بود، ما نور روشني را در انتهاي يك دالان تاريك به وضوح ميبينيم. سعيد محسن حتما كه تعادل قواي آنروز بين سازمان و رژيم شاه را بيش از هركسي ميتوانست بفهمد، ولي با روحيه ضد تعادل قوايي، با شهامتي بزرگ آن را به سخره ميگيرد و به افق و دوردست هانگاهش را متمركز ميكند. در تاريكي ها راه گم نميكند و راهش را البته با سختي و مرارت بسيار پيدا ميكند. البته در تاريكي ها هيچ راه سهل و ساده اي وجود ندارد. به قول آن دانشمندي كه گفته بود: براي دست يابي به حقايق سخت بايد، قايق را درحين پارو زدن بسازيم.
تصفيه و پالايش صفوف انقلابيون جزيي از مسير مبارزه ميباشد. تا هيچگونه گردي از عنصر تعادل قوا در مبارزه انقلابي، آنهم با بزرگترين منكر دوران يعني ولايت فقيه وجود نداشته باشد زيرا تن دادن به تعادل قوا، آغاز ايستادن و دست بالاكردن مي باشد. اين همان سنت امام حسين و يا همان سنت “چراغ خاموش“ است.
امام حسين و تصفيه دروني
امام حسين در حركت تاريخي روز عاشورا كه اكنون بيش از 1400 سال است كه بر تارك تاريخ بشريت ميدرخشد و الهام بخش بسياري از قيامها و انقلابها، بر عليه ظلم و جنايت در طول تاريخ بوده است. در چند نوبت دست به اين تصفيه دروني ميزند. تا هر كس كه به دليل دوستي با فرد ديگر، رودروايسي با امام حسين، تعلقات خانوادگي و اخلاقي و عاطفي و يا هر ملاحظه ديگري در صفوف عاشورا مانده است، از همه اين تعلقات رها شده، بار ديگر آگاهانه مسيرش را انتخاب كند، بماند و يا پي كارش برود. يا رومي روم يا زنگي زنگ.
به اين ميگويند، اوج آگاهي و انتخاب و دموكراتيسم انقلابي و توحيدي كه درتاريخ سابقه نداشته است.
امام حسين بيش از هركس ديگري ميداند كه ماندن افراد دو دل، شكافدار در صفوف انقلاب، در مصاف آخرين و نهايي نه تنها كمك كار نخواهند بود بلكه ميتوانند خود مشكل آفرين و حتي باعث پايين آمدن كارآيي ساير نفرات نيز بشوند. اين جا ديگر نقطه اي است كه به جاي كميت بايد كيفيت را اصل گرفت.
در مسير حركت به سمت كربلا وقتي، از شهادت «مسلم» و «هاني» آگاه ميشود، يارانش را جمع كرده و پس از دادن خبر شهادت مسلم و هاني ميگويد: “اكنون عهد خويش را از گردن شما برمي‌دارم تا هركه مي‌خواهد بي‌مانعي برود“. بدينسان اولين تصفيه در صفوف امام آغاز ميگردد، تا تنها افراد «اصلح» و جنگاور باقي بمانند. امام حسين با نگرشي عميق از تفسير انسان، به افرادي نيازمند است كه خالي از هر‌انگيزهٌ منفعت ‌طلبانه و عاطفه ‌گرايانه، تا انتهاي مسير با او بروند. بار ديگر در شب عاشورا همين كار را بسا جدي تر تكرار ميكند. چراغها را خاموش ميكند، تا هركس كه ميخواهد برود ، برود و “اصرار ورزيد كه مرا تنها بگذاريد و همه‌تان به ‌سلامت از اين گرفتاري برهيد“.
مسعود رجوي و سنت “چراغ خاموش“
مسعود رجوي سالهاست كه با تاسي به همان سنت پيشواي تاريخي مجاهدين، اما در مدار و كيفيتي جديد در برابر دوربين در مقابل ميليونها بيننده آن سنت را به نمايش ميگذارد. تا همه نفرات را بين رفتن و ماندن با همه خطراتي كه در ليبرتي متصور است، مخير نمايد. اين اوج انتخاب آگاهانه و آزادانه و دموكراتيسم انقلابي در مناسبات مجاهدين طي اين سالها بوده و هست و خواهد بود. ديدن اين صحنه ها از سيماي آزادي، انسان را از داشتن چنين مقاومتي و چنين رهبري غرق در غرور و افتخارميكند. اين روشي است كه مسعود رجوي سالهاست بعنوان يك سنت در مجاهدين بكارگرفته است.
سنت “چراغ خاموش“ مسعود رجوي، از اين نظر اوج دموكراتيزم انقلابي و توحيدي مناسبات مجاهدين را نشان ميدهد كه، هر روز ماموران يونامي و كميساريا عالي پناهندگي در ليبرتي حضور دارند و يكي از ماموريت هاي آنها پيدا كردن شكار جديد در مجاهدين براي جداكردن از تشكيلات به لطايف الحيل ميباشد. وانگهي سربازان عراقي هم در 50 متري اولين بنگالهاي مجاهدين مستقر ميباشند.
صليب هايتان را بر داريد .
در جنگ كويت در سال 91 و حمله آمريكا به عراق، رژيم به خيال خودش، قصد داشت، از فرصت بدست آمده، استفاده كرده و با حمله به قرارگاههاي مجاهدين كار آنها را يكسره نمايد، عده اي را به شهادت رسانده و عده اي را هم دست بسته اسير كند. حتي اتوبوسهاي زيادي به لب مرز آورده و رديف كرده بود. مسعود رجوي همه مجاهدين آن روزگار را جمع كرد و گفت:
شرايط خطرناك است همه گونه خطر براي ما وجود دارد، هركس كه ميخواهد برود، آزاد است. ولي هر كس كه ميخواهد همراه من بيايد، بايد صليبش را مسيح وار بر دوش بكشد. فرض را بر اين بگذاريد كه همه تا آخرين گلوله ميجنگيم و بعد همه ما را از لب مرز ايران و عراق تا تهران به سخت ترين شكل، به صليب ميكشند. هر كس كه صليبش را بر دوش نميگذارد، بهتر است كه برود. عده اي رفتند. ولي همان مجاهدين اندك ولي صليب بردوش، آنچنان جانانه جنگيدند كه رژيم در جمعبندي عمليات مرواريد گفته بود:“ ميخواستيم از ديوار بلند تر از قد خودمان بالا برويم “
حالا بگذاريد مزدوران و توابان تشنه به خون، عكس مار را بكشند و به جاي “مار“ قالب كنند. بگذاريد، پادوهاي وزارت اطلاعات فرياد بزنند و كتاب“خروج ممنوع “ بنويسند يعني، هركس كه وارد سازمان شد، ديگر نميتواند خارج شود. بگذاريد بخود دلداري بدهندكه، مجاهدين پير و از كار افتاده شده اند، قدرت جنگ و مبارزه را از دست داده اند ولي بايد همه بدانند: مجاهديني كه مسيرشان را انتخاب كرده اند و تعهد داده اند، حتي اگر مانند حبيب بن مظاهر90ساله هم بشوند كه از فرط كهولت چين هاي پيشانيشان را در جبهه جنگ با دستمال بسته باشند تا مانع ديدشان نگردد باز هم از جنگ و نبرد با رژيم آخوندي و سپردن تمامي سردمداران و شكنجه گران و مزدوران رژيم آخوندي به دست عدالت و گرفتن انتقام خون شهدا دست بر نخواهند داشت. از اين بابت خيالتان تخت، تخت باشد.
بي خودي نيست كه پيام مسعود رجوي، همه مزدوران را به وحشت انداخته است. بيخودي نيست كه همنشين شاگرد جلاد كه همه پيام آقاي رجوي را از صوتي به نوشتاري تبديل كرده تا سوء استفاده هاي خودش را بكند، حتي تصاوير تلويزيوني سيماي آزادي و حالات آقاي رجوي را هم پياده كرده است، ولي متن “عهد پرچم و ابلاغيه چراغ خاموش“و تعهد نامه هاي زيبا و انقلابي و حرفهاي مجاهدين را كه محتوي اصلي اين پيام است را جرات نكرده است پياده كند.
ادامه دارد