چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۳

ساسان صمدي - “چراغ خاموش اوج“ انتخاب اگاهانه “ و دموكراتيزم انقلابي وتوحيدي - قسمت دوم


من خصم تو نيستم، انكار تو ام.
درمقاله قبلي سنت چراغ خاموش امام حسين را توضيح داديم و گفتيم:مسعود رجوي سالهاست
كه  با تاسي به همان سنت پيشواي تاريخي مجاهدين، اما درمدار وكيفيتي جديد در برابر دوربين در مقابل ميليونها بيننده آن را به نمايش ميگذارد. تا همه نفرات را بين رفتن و ماندن باهمه خطراتي كه در ليبرتي متصور است، مخير كند. اين اوج انتخاب آگاهانه و آزادانه و دموكراتيسم انقلابي درمناسبات مجاهدين طي اين سالها بوده و ميباشد“
اكنون ميخواهيم نگاهي به مضمون و محتوي ابلاغيه “ عهد پرچم و چرا غ خاموش“ بيفكنيم. من بارها اين پيام را ديده ام و هر بار به آن نگاه كردم، مفاهيم عميقتري از آن فهميده ام.
«سازمان مجاهدين خلق ايران
بختك مالكي كه تحت امر خليفه ارتجاع به نابودي مجاهدين كمر بسته بود رفت. من و ما مانديم ، مجاهدين اشرفي دراين نبرد تاريخي پيروز شدند با پايداري پرشكوه دربرابرحملات مستمر نظامي وسياسي و با لجن پراكني وجنگ رواني ازجانب دشمن ضد بشرعليه سازمان درعراق وخارج ازعراق .
مجاهدين همه خطر ها، محاصره ضد انساني و زندان سازي از ليبرتي درسرزمين امام حسين و درركاب او را به جان خريدند، مجاهدين به عهد خود با پيشواي آرماني و فرمانده تاريخي خود سرور شهيدان وآزادگان وفا كردند. آنچه مجاهدين كردند براي آزادي خلق وميهن خود بود و با ريسمان نجات انقلاب ايدئولوژيك دروني و پرچمداري خواهرمريم امكانپذير شدكه درمرحله جديد با پرچم فروغ و هزار اشرف به تشكيل شوراي مركزي سازمان بالغ شده و تمامي ساختار مجاهدين وارتش آزادي را درمي نوردد.
دوسال پيش درهمين ايام سازمان به من تصفيه واخراج ابلاغ كرد كه به شيوه مولايم قاطعانه جواب دادم هيهات . دراين فاصله چند بار تجديد عهد كردم ونقشه مسير نوشتم، اما اكنون پس ازبختك زدايي با پرچم فروغ همزمان با فروغ جاويدان حسيني، سازمان بار ديگر به سنت خاموش كردن چرغ توسط امام حسين، ابلاغيه اتمام حجت داده و من را به ترك رزمگاه ليبرتي مخير كرده است تا اگر تحمل ندارم دراسرع وقت بهركجا كه ميخواهم بروم.
ميدانم كه لازمه ماندن درليبرتي براي كسي كه نميخواهد طعمه رژيم و مزدور اطلاعات آن در زالو خانه بشود مراعات ضوابط زندگي و امنيت و مراعات حيثيت وشرافيت دستجمعي بدون هرگونه تزلزل وشكاف است. ميدانم كه اگر از دشمن بچينم اين مشت محكمي بر دهان او و همدستان و پشتيبانان ومزدورانش است. ميدانم كه مجاهد پايداراشرفي آزمايشهاي خود را داده و در برابر ابلاغيه وضعيت چراغ خاموش به آتشباري روشنگر و درخشان مبادرت ميكند، بر ايمان و ارتقاء ايدئولوژيكي خود مي افزايد و سستي وضعف وذلت نمي پذيرد، هم چنين ميدانم كه هيچگونه پيمان شكني ونقض عهد پذيرفته نيست وسازمان دراين موارد هيچ تعهد و مسوليتي نخواهد داشت .“
پايان ابلاغيه
اين ابلاغيه، روشن ميسازد كه دوران عوض شده و با كنار رفتن بختك مالكي اوضاع سياسي بدو ن ترديد به ضرر رژيم آخوندي و به سود مجاهدين كه، برغم همه توطئه ها،محاصره و سختي ها، در مقابل آن تسليم نشدند، بلكه صبر و پايداري پيشه كردند، تمام شده و بيشتر نيز تمام خواهد شد. سمت و سوي اين ايستادگي وپايداري، فقط و فقط براي  “آزادي خلق و ميهن“ بوده است و نه هيچ چيز ديگر.
براي يك انقلابي،تحمل اين همه فشار و محاصره و سختي فقط با انگيزه و اعتقاد به يك آرمان بزرگ و والا امكان پذيراست و نه هيچ چيزديگري، هيچ هدف منفعت طلبانه فردي، هر قدر هم كه سود آور باشد، اين ايستادگي وپايداري را نميتواند توجيه نمايد .
سوال اين است: اين چه آرماني است كه چنين انگيزه و ديناميزمي را در مجاهدين ايجاد ميكند كه  به همه سختي هاي اين مسير بيا بيا ميگويند؟
ابلاغيه چراغ خاموش  به روشني جواب مي دهد: “ريسمان نجات انقلاب ايدئولوژيك دروني و پرچمداري خواهرمريم ....كه درمرحله جديد با پرچم فروغ و هزار اشرف به تشكيل شوراي مركزي سازمان بالغ شده“ است.
خرج پرتاب .
مبارزه با رژيم دجال و ديكتاتوري مذهبي آخوندي مسيري نيست كه با شيوه هاي مبارزه كلاسيك و معمولي شناخته شده تا امروز، به نتيجه برسد، اين مسير سخت ولي شيرين را مجاهدين اختيار نكرده اند بلكه، مسيري بوده كه براساس ضرورت و قانونمنديهاي مبارزه بر آنها تحميل شده است. مجاهدين فقط ميتوانستند به اين ضرورت تاريخي بله و يا خير بگويند كه با تمام وجود آري گفته اند.
دردنياي نظامي سلاحهاي منحني زن مانند انواع خمپاره ها و توپها، هر قدر كه خرج پرتاب بيشتري درهنگام پرتاب گذاشته شده باشد، گلوله در مسافت دورتري از نقطه پرتاب، فرود مي آيد. انقلاب ايدئولوژيك مجاهدين همان خرج پرتاب ايدئولوژيكي است كه هرمجاهدي را  تا دوردستهاي تاريخ پرتاب ميكند. نه تنها متوقف نمي شود بلكه “بدون هرگونه تزلزل وشكاف “راه مبارزه اش را به جلو بازميكند. يكي ازنقاطي كه ممكن است براي هر مبارزي شكاف ايجاد ميكند، پيروزيها ميباشد. مجاهدين هيچگاه به پيروزيها و دست آوردهايشان، راضي و مغرور نميشوند.
بطور خود بخودي، بعد از هر پيروزي تهديد اين است كه به دشمن درتاكتيك كم بها ميدهي، توطئه هاي دشمن را دست كم ميگيري، به چارچوبها و ضوابط و ارزشهاي مناسبات جمعي كه مايه پيروزي هاي گذشته بوده است كم عنايت ميشوي، درگرما گرم جنگ، ميخواهي نفس راحتي بكشي و... درست درهمين جاست كه دشمن ازهمين شكافها، استفاده كرده و ما را متوقف ميسازد . بنابراين ،حفظ دست آورد ها و استمرارش ،از خود پيروزيها مهم تر مي باشد.
علاوه بر همه دلايلي كه قبلا ياد آور شديم، سنت “چراغ خاموش“ كسب آمادگي براي مقابله با پاتك دشمن با عزم حد اكثر براي مبارزه بيشترهم هست. نيروي پيشتاز،پس از هرسرفصل و پيروزي بزرگ، بايد يك بار ديگر، نقشه مسير و راهش را ترسيم كرده و در اوج دموكراتيزم انقلابي و توحيدي ، همه شكافهايش را ببندد. درست مانند موتوري كه بايد خوب آببندي بشود تا، نشتي آب و روغن حتي  بصورت نم، هم نداشته باشد، در غير اينصورت در مسير هاي پر پيچ وخم وگدارها رو برو، همان نشتي هاي ولو كوچك به نشتي بزرگ منجر شده و باعث توقف و از دور خارج شدن موتور ميگردد.
درحالي كه نيروهاي ارتجاعي و دم و دنبالچه هاي آن بر روي جهل و منافع مادي و پول و امكانات و اسم و رسم سوار هستند، نيروي انقلابي آنهم در ليبرتي درمقابل بر روي اوج آگاهي و از اوج از خود گذشتگي و فداكاري و بي نام و نشان بودن، بايد سوارباشد.
نيرويي كه درصحنه ميماند روز بروزجنگ آورتر ميشود، بدون اغراق كوهها را از جا ميكند، غير ممكن ها را ممكن ميكند. بله بله با دست خالي قيصر را نيز بزير ميكشد، با هر قيمتي به جنگ با نيروهاي تا دندان مسلح ميرود، آنها را خلع سلاح كرده و به سزاي اعمالشان ميرساند. البته كه اين منطق در ذهن بزدلان و خائنين، تسليم شدگان به جلاد، همنشينان شاگرد جلاد، درمنطق دريوزگي، جان بدر بردن و ... نمي گنجد.
دراين جا اجازه بدهيد كه به چند نمونه از تعهد نامه هاي مجاهدين ليبرتي نگاه كنيم تا عمق اين مساله بيشتر روش بشود .
 « جواب من به اتمام حجت پرچم فروغ وابلاغيه ترك ليبرتي اين است: بودن دررزمگا ه ليبرتي كه همه چيزش ازمحاصره وانواع محدوديت ها تا حتي راه رفتن روي قلوه سنگها و سنگ ريزه هايش برايم جنگ با رژيم زن سيتز و ضد بشري خميني را با همه  دنيا عوض نميكنم، منتهي منت، شرف وعزتم هست كه اجازه داشته باشم تا به آخر همراه خواهران و برادران مجاهدم و جزو 72 تن  درركاب رهبر عقيدتي ام برادر مسعود باشم، مطلقا، مطلقا دوست ندارم زندگي بدون جنگ و خطر را و هزاران بار بودن دراين رزمگاه را كه از در وديوارش توطئه  وخطر وجنگ ميبارد به آن ترجيح ميدهم انشاء الله كه شايستگي اش را داشت باشم كه تا به آخر قدردان باشم»
پس روشن باشد كه آنجا رزمگاه است و نه محل زندگي و بزم، ميدان جنگ است و نه كنار رود سن وكافه هاي كشورهاي اروپايي و آمريكايي كه براي قدم زدن،گپ زدن وكافه خوردن ميباشد، آنجا محل خطركردن است نه حضر كردن. آنجا ساحل امن و عافيت جويي نيست، محلي است كه “ازدر و ديوارش توطئه وخطر وجنگ مي بارد.“ مجاهد ليبرتي اين زندگي را آگاهانه و آزادانه انتخاب كرده است. به آن زندگي عشق ميورزد، خودش ميگويد قلوه سنگهاي ليبرتي را با سنگفرشهاي رنگارنگ خيابانهاي اروپا وآمريكا عوض نميكند.
مجاهد ديگري مينويسد:
«به پيروي از سرور شهيدان و با استعانت از الگوي مجسم وفاي به عهد ابوالفصل العباس و با ازنظر گذراندن چهره هاي تابناك 52 گرد گردنفرازكهكشان زهره ازعمق وجود و با تمامي سلولهايم فرياد ميزنم هيهات منالذله، به رود خروشان شهدا وبه ضجه هاي مظلومانه زنان اسيد پاشيده شده  توسط سگان ها ر و ولگرد خامنه اي اين دعي بن دعي و به خشم فرو خورده تمامي مادراني كه درانتظار انتقام گرفته ناشده خون جگر گوشه هايشان هستند، سوگند ميخورم كه درركاب رهبر عقيدتي ام ازفداي تمام عيار وهمه چيزم براي سرنگوني اين پليد ترين دشمنان خدا وخلق كوتاهي نكنم وخدا را به خاطر نعمت حضور درليبرتي شكر ميگويم، مجاهد مي مانيم، مجاهد مي رزمم و مجاهد مي ميرم. مرگ بر اصل ولايت فقيه ، دورود بر رجوي »
يك مجاهد ديگرمينويسد:
“مثل هميشه و قاطعانه تر از هميشه هيهات، درپروسه مبارزاتي ام هيچوقت نبوده كه اين قدر ازمبارزه و نفس
كشيدن درمقام مجاهد خلق دركنار همرزمانم درليبرتي لذت ببرم، اين حمد وحلاوت وشكروشيريني به يمن خواهرمريم عزيزم و انقلابش است. دراين دوران خطير كه اين رژيم ضد بشري و ضد زن كثيف نفس هاي آخرش را ميكشد، من تعهد هزار برابر ميدهم كه به همان آتش باري درخشان و روشنگر مبادرت كنم، بيچاره آخوندهاي كثيف و هركس كه از ايدئولوژي آنها پيروي ميكند. همه ميدانند كه كسي كه از همه چيزي خود گذشته باشد چقدر براي دشمن اش خطرناك است، من به اين خطرناك بودن افتخار ميكنم و تعهد ميدهم كه هرروز خطرناك تر هم بشوم.خدايا كمكم كن كه با عشق هر چه بيشتر به خواهر مريم و برادر مسعود و همرزمانم وكينه هرچه بيشتر به آخوندهاي كثيف و مزدورانش اين مسير زيبا را تا آخرين لحظه حياتم ادامه بدهم و دربرابر مردم عزيزم و سازمانم بدهكارترين باشم. مجاهد مي مانم و مجاهد مي ميرم»
پس مجاهد ليبرتي، با“ابلاغيه وضعيت چراغ خاموش به آتشباري روشنگر و درخشان مبادرت ميكند، بر ايمان و ارتقاء ايدئولوژيكي خود مي افزايد و سستي وضعف و ذلت نمي پذيرد“ اين است جوهر و معناي واقعي چراغ خاموش كه بر ايمان مجاهد خلق به راه و آرمانش محكم تر پاي ميفشارد.
درتاريخ بشري، تغييرات بزرگ با ريسك و با مايه گذاري و شهامت ، قيمت دادن ، پالايش از منفعت طلبي هاي شخصي و فردي ميسر شده است، نه با تسليم طلبي و دست بالاكردن.
گفته ميشود كه درجريان راهپيمايي 10،000 كيلو متري بزرگ  مائو درسال 1935 از جنوب شرقي به شمال غربي چين، از 100،000 نيروي رزمنده  مائو، 90،000 نفر در درگيري و شرايط سخت و بيماري و گرسنگي ..... جان باختند. خيلي از بريده مزدوران و اپورتونيستهاي و عوامل “چيانگ كاي چك“  زمان ما ئو هم او را به خاطر تلفات  راهپيمايي بزرگ زير علامت سوال مي بردند. او را متهم به بي عاطفگي بهدردادن جان انسانها، به او مارك ميزدند درحالي كه رزمندگانش پياده طي طريق ميكردند، او سوار بر چارپايان و يا بر دوش رزمندگانش اين مسير را طي كرده است و.... ولي مائو گفت برغم همه اين رنج و خسارتهاي عظيم انساني: تاريخ آينده مردم چين را همين 10،000 نفري كه ازاين كوره گدازان عبور كرده اند، ميسازد، توجه داشته باشيد كه 10.000 نفر درمقابل جمعيت 700 ميليوني آن زمان چين، عدد بسياركوچكي بوده است. ولي با همين تعداد اندك  15 سال بعد مائو پكن را فتح كرد. حالا ديگر اين مائو بود كه نيروهاي “چيانگ كاي چك“ را كه درجريان راهپيمايي برزگ نيروهاي مائو را تعقيب ميكرد و ازپاي درمي آورد،را تعقيب ميكرد و به آنها ضربه ميزد.
براي نيروي انقلابي، پذيرش سختي ها و مقاومت و تجديد عهد، روغنكاري دوباره روابط ومناسبات فرد با مبارزه و با محيط پيرآمون و با آرمانها و ارزش هاي آن جنبش و بطور خاص با رهبري آن جنبش به منظور تحقق آرمانهاي آن جنبش ميباشد. به همين دليل است كه مجاهدين ليبرتي تك به تك با رهبري عقيدتي خود تجديدعهد ميكنند زيرا: براي نيروي جان بركف مجاهد خلق، مسعود و مريم رجوي يك فرد نيستند، آنها سمبل يك مبارزه و آرمان هستند. سمبل نسلي است كه با آرمانها و نام آنها 120،000تاكنون سربدارشده اند. وجود آنها عين وجود سازمان است، آنها هويت مستقلي از سازمان مجاهدين ندارند. همه ميدانند، هرچه جنگاوري،دلاوري، فرماندهي، رشادت، قاطعيت، مرز بندي، صداقت،پاكي درسازمان مجاهدين و مناسباتش ديده ميشود، از آموزشهاي تئوريك وعملي آنها درسازمان ساري وجاري شده است.
به همين دليل است مجاهدين حق دارند و بايد، با چشمان باز و تيز درمقابل همه توطئه هاي وزارت اطلاعات و توابان تشنبه بخون براي حذف فيزيكي مسعود و مريم رجوي هوشيار باشند و آنها را بي امان  افشا كنند.
مجاهدين بدون كمترين ترديد بايد، براي حفاظت آنها ، بجاي يك پناهگاه، 100پناهگاه و يا هراقدام حفاظتي ديگر درست كنند، ولو اين كه مسعود ومريم رجوي مخالف آن اقدامات باشند. دراين زمينه مسوليت كامل، بدون شكاف، بردوش همه مجاهدين و هواداران آنها ميباشد.
به نظر من تاكنون اين افتخاري براي مجاهدين  بوده كه به ياري خدا توانستند رهبري خود را از كينه و مكر رژيم وجنايتكاران و توابان تشنه بخون حفظ كنند. ازاين به بعد هم انشاء الله همين كار را خواهند كرد. دراين مورد مجاهدين با احدي نبايد روي دربايستي داشته باشند.
يكي از رفقاي فدايي ميگفت: كاش فدايي ها هم ميتوانستند، مانند شما، بيژن جزني و حميد اشرف را  براي سازمان خودشان حفظ ميكردند، تا اپورتونيستهايي خائني  مانند فرخ نگهدارسازمانشان  را نابود نكنند.
يكي  عضو از لشكريان فدايي اشرف چه خوب نوشته بود كه با چراغ خاموش من “خطرناكتر “هم خواهم شد.
راستي خطر براي كي و براي چي؟  البته كه براي  آخوندها وجانيان وجنايتكاراني كه هستي مردم ما را به يغما برده اند، ميلياردها دلار را به بهاي فقر و بدبختي مردم به جيب زده اند. خودشان ميگويند كه فساد سرتا پاي رژيم را فرا گرفته است و اين فساد بيش از هرجا ، درسپاه پاسداران و بيت ولي فقيه وجود دارد.
خطر براي آنهايي كه به زنان اسيد مي پاشند. تجاوز ميكنند، درفكرشكار انقلابيون هستند، تشنه بخون رهبر مقاومت بخون نشسته ايران هستند. براي آنهايي كه دنبال جمع آوري اطلاعات هستند.خط وزارت اطلاعات را به پيش ميبرند. بله چنين افرادي حتي اگر يك روز ازعمرشان باقي مانده باشد، تاكيد ميشود يك روز، بايد به دست عدالت سپرده شوند. دژخيمان را از عدالت و پاسخگويي به جناياتشان گريزي نيست!!
مگر نه اين است كه جهان، هنوز، دنبال باقيمانده جنايتكاران نازي درهرسن و سالي ودرهركجاي جهان ميگردد، تا آنها را به دست عدالت بسپارد و مجازات كند؟
حكم مرگ و مجازات، خامنه اي و رفسنجاني و هيئت مرگ رژيم و عوامل اجرايي و همدستان آنها را، پيشاپيش مردم ايران، با قيام خودشان در 30خرداد و 5 مهر و درسال 88 با فرياد مرگ بر اصل ولايت فقيه صادر كرده اند. هم چون سايرخلقها كه حكم، مرگ، مالكي و هادي عامري و ابوبكرالبغدادي و ساير جنايتكاران تاريخ را صادر كرده اند. مجازات اين جنايتكاران جزيي از حقوق جزايي بين المللي نيز هست كه در 1998 دررم بعنوان “اساسنامه ديوان کيفري بين المللي“ ازجانب 160 كشور امضا شده است.
براي اين كه جاي هيچگونه شك وشبهه اي وجود نداشته باشدخوب است به اخبار زير نظري بيفكنيم.
“قوه قضائیه آلمان در سال ۲۰۱۲ پرونده‌ای را علیه “برییر “به جریان انداخت. وی متهم است در سال ۱۹۴۴ به عنوان زندانبان اردوگاه “آشویتس“ در جنایت‌های جنگی سهیم بوده است.یوهان برییر“، زندانبان ۸۹ ساله اردوگاه آشویتس در آمریکا دستگیر شد.“توماس والتر“، دادستان پیشین فدرال آلمان، در رابطه با پیگرد علیه “یوهان برییر “به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: «دیر است، ولی هنوز کاملا دیر نشده“است.
مطبوعات جهان در4 دسامبر2014 نوشتند: آلوئیس برونر، معاون آدولف آیشمان افسر بلندپایه حزب نازی، یکی از جنایتکاران جنگی بود که موفق به فرار از چنگ عدالت شد. تمام تلاش‌ها برای دستگیری و قتل وی نافرجام ماند. حال گفته می‌شود وی در سن ۹۸ سالگی در دمشق درگذشته است.“ اگر چه كه او توانست از چنگال عدالت بگريزد و به هم پيمان  استراتژيك ولي فقيه تا آخر عمر خدمت كند ولي دست عدالت هم چنان تا آخرين روز حياتش اورا تعيقب ميكرد.
روزنا مه اشپيگل درتاريخ 8 ژانويه 2012 نوشت : سه تن از رهبران خمرهاي سرخ(كه تازه تحصيلكرده فرانسه هم بودند ) “در دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت، که سازمان ملل راه انداخته“ محاكمه ميشوند ... آنها عبارتند از: نون چیا ( Nuon Chea) 81ساله، ایدئولوگ حزب .... خیو سمفانKhieuSamphan) ) 80 ساله، رئیس سابق دولت. و ینگ سری (Ieng Sary ) 80 ساله که در آن زمان وزیر خارجه خمرهاي سرخ بوده است. بله ما جنايتكاران و همدستانشان را نه مي بخشيم  نه فراموش ميكنيم.

حالا روشن ميشود كه چرا همنشين شاگرد جلاد اين قسمت ها را پياده نكرده بود. زيرا كه تك تك كلمات آنها انكار همنشين شاگرد جلاد و توابان تشنه به خون ميباشد. درشماره قبلي بدرستي يكي از خوانندگان طي كامنتي نوشته بود،چراغ خاموش تنها متعلق به مجاهدين  درليبرتي نيست، بلكه حتي هواداران هم بايد دراين سرفصل چراغها را يك بار براي خود خاموش كنند تا با عزم بيشتري بر عليه رژيم آخوندي به مبارزه برخيزند.