جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۴

یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت یازدهم زری اصفهانی



اطلاعیه دادستانی انقلاب در روزنامه اطلاعات
درتظاهرات سی خرداد دستگیر شدند و بدون اینکه نامشان را بدانند اعدامشان کردند 
اگر قسمت اول مصاحبه شاعر سابق و همنشین ویکی پدیا را درباره انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین دیده باشید . به عنوان  تیتر ویدئو` نوشته است
"انقلاب ایدئولوژیک یک تئاتر سیاسی بود که خود ما بازیگرانش بودیم" 
وقتی که کسی یک تحول بزرگ را درمیان یک گروه سیاسی ( حالا هرچه که باشد و خوب یا بد) به یک تئاتر سیاسی تشبیه  میکند دیگر چه انتظاری میشود از محتوای همه حرفهای گفته شده درآن مصاحبه داشت ؟
ممکن است کسی این تغییرو تحول را قبول نداشته باشد . ممکن است به آن انتقاد داشته باشد . ولی گفتن اینکه آنهمه کار و نشست و گزارش و تغییر و تحولات وهمه آنچه به اسم انقلاب ایدئولوژیک درمیان مجاهدین بوقوع پیوست یک تئاتر سیاسی بوده است که خود شاعر سابق هم یکی از بازیگرانش بوده است .نهایت سفسطه و دروغ پردازی معمول جناب همنشین ویکی پدیا است که شاعر سابق راهم البته مبتلایش کرده است .
برای رد و انکار یک واقعیت ، مصاحبه کردن با کسی که ضدیت و نفرتش از مجاهدین از تک تک نوشته ها و اشعار و صحبت هایش پیداست و مخالفت اش باهرچه که مجاهدین از ابتدای سی خرداد تا کنون و حتی قبل از آن کرده اند برای هر آدم منصفی اظهر من الشمس است و تنها اورا به عنوان دلیل و مدرک تئاتر بود ن آن رویداد به صحنه آوردن هم از شعبده بازیهای جناب همه چیز دان است .
آخر اگر کسی بخواهد بطور واقعی و نه با حب و بغض و ازروی نفرت و کینه یک واقعه را بررسی کند حداقل میرود اول چند کتاب درموردش میخواند . چند سخنرانی درباره آنرا گوش میکند که بتواند به عنوان فردی بیطرف سئوال و جواب کند .و آنوقت هم برنمیدارد تیتر موضوع را از همان اول یک تئاتر سیاسی بنویسد که یعنی هرچه دراین صحبت ها میشنوید تئاتر بوده است و یعنی کلاهبرداری بوده است و واقعیتی نداشته است .
والبته محتوای صحبت هم درکل بحث این است که این تئاتر سیاسی به خاطر شکست در استراتژی مبارزه مسلحانه بوده است و برای گریز مسعود رجوی از محاکمه توده های مردم !!و اعضای مجاهدین که چرا استراتژی به بن بست رسید ه و شش ماهه و یکساله و دوساله  و سه ساله به پیروزی دست نیافته است 
گویی که وقتی یک استراتژی درظرف سه سال ونیم  ( از خرداد سال شصت تا اسفند سال 64  ) به پیروزی نرسید یعنی استراتزی غلط بوده است . اگر اینطور باشد که یعنی همه مبارزات مسلحانه در کشورهای مختلف  و در طول تاریخ چون به پیروزی نرسیده ، غلط بوده است .
مبارزات ساندیست ها در نیکاراگوئه . مبارزات در پرو و کلمبیا و مبازرزات مردم اسپانیا درزمان فرانکو و مردم شیلی درزمان پینوشه . کدامیک از اینها به پیروزی رسیدند ؟ 
تحلیل شاعر سابق این است که یک استراتژی اگر 4 سال گذشت و پیروز نشد یعنی غلط بوده است . و رهبر سازمان مبارز هم باید بیاید یک کنگره بگذارد و اعضا را جمع کند و از خود ش انتقاد کند که چرا این استراتژی را اتخاذ کرده است و بعد هم کنار برود !! به همین سادگی . 
برای من جدا عجیب است که کسی که کارش درمیان مجاهدین درتمام مدت عضویت اش درآن  سازمان ویا در شورای ملی مقاومت کار فرهنگی بوده است و شعر و ترانه و سرود چه جور صلاحیتی برای خودش قائل میشود که درمورد مبارزه مسلحانه ای که درسال شصت شروع شده است و یک تصمیم گیری جمعی در همان دفتر سیاسی که اعضایش اکثر آاز چریک ها ی قدیمی و زندانیان سیاسی و کسانی که ده ها وصدها کتاب وجزوه درمورد مبارزه مسلحانه خوانده بودند تمام تاریخ مبارزات چریکی کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین و مبارزات مردم اروپا در هنگام اشغال کشورشان توسط نازیها را خوانده بودند . جزوات و کتاب های مربوط به مبارزه مسلحانه سازمان فدائیان خلق و جنبش سیاهکل را خوانده بودند و صد ها وصد ها ساعت بحث درمورد آن کرده بودند تا به تصمیم گیری جمعی درمورد شروع مبارزه مسلحانه که تازه آنهم دقیقا تحمیلی و از طرف رژیم وحشی و درنده خوی خمینی بود ، چنین اظهار نظری بکند و آنرا بالکل رد کند .
کسانی که در سالهای اول انقلاب تا خرداد شصت درایران و بخصوص درتهران بوده اند میدانند که چگونه مجاهدین با تلاش بی وقفه و با نظم و انضباطی پولادین از درگیریهای مسلحانه در دو سال اول جلو گیری کردند . و همه تلاششان هم این بود که تا جایی که ممکن است از هرقطره آزادی که وجود دارد استفاده کنند و برخورد قهرآمیز با رژیم را به عقب بیندازند .
آنها دوسال بطور قانونی ،حتی برمبنای قوانین عقب مانده جمهوری اسلامی نیروهایشان را سازماندهی کردند . آموزش دادند و سازمانشان را گسترش دادند . مسلم است که بخوبی میدانستند که درفضای صلح آمیز و بدون تنش بهتر رشد میکنند و بیشتر نیرو جذب میکنند و گسترده تر میشوند . این چیزیست که هرکسی که کمی با شرایط آن سالها درگیر بوده است میداند و می فهمد که برای مجاهدین درگیری زود رس قهرآمیز هیچ نفعی نداشت . 
درزمانی که سازمان چریک های فدایی در ترکمن صحرا و درکردستان همراه با حزب دموکرات کردستان  آغاز به مبارزه مسلحانه کردند مجاهدین وارد درگیریهای آن ها نشدند . درصورتیکه امکانش بود که همه نیروهایشان را به کردستان منتقل کنند و یک منطقه آزاد شده را بوجود بیاورند . 
ولی آنها هنوز هم به اینکه میشود با شرایط هرچند سخت جنبش را از درگیری های زودرس محفوظ داشت و مبارزه را بصورت پارلمانتاریستی و قانونی به پیش برد .
باور داشتند .آنها در انتخابات مجلس هم شرکت کردند . همچنین درانتخابات ریاست جمهوری هرچند که به قانو ن اساسی رای نداده بودند .
 و همین هم باعث شد که خمینی خودش با فرمانی مسعود رجوی  را از انتخابات ریاست جمهوری حذف کند . 
اما وقتی کودتا علیه بنی صدر انجام شد . دیگر همه چیز برای همه روشن بود . وقتی خمینی حتی کسی را که پسرخوانده خودش لقب داده بود به آن وضعیت کشانده بود که  به احتمال زیاد حکم اعدامش صادر شده بود . اگریادتان باشد اطراف دانشگاه تهران دسته دسته حزب اللهی ها جمع بودند وشعار میدادند   دادستان دادستان سید ابوالحسن در نره --  و یا ابوالحسن پینوشه -- ایران شیلی نمیشه ! و چنین شعارهایی .امت همیشه درصحنه  که رهبریش با حزب جمهوری اسلامی بود ، خواهان دستگیری و اعدام بنی صدر بود . 
شرایط آنچنان درهم و برهم شده بود که بقول معروف شتر هم با بارش درآن اوضاع گم میشد .
قطب زاده را به سرعت اعدام کردند . قطب زاده همان کسی بود که درهواپیمای خمینی که از نوفل لوشاتو به تهران میرفت کنار دست خمینی بود و مترجم او بود . همان که وقتی خبرنگار سئوال کرد الان که بعد از 15 سال به ایران میروید چه احساسی دارید و خمینی گفت هیچ . او ترجمه کرد  نو کامنت ( نظری ندارد)!! که یک مقدار محترمانه تراز هیچ باشد .
بنی صدر بدون هیچ شکی اعدامی بود . مگر اینکه جلوی خمینی به زمین می افتاد و سجده میکرد وبعد هم به عنوان یک سرباز و حداکثر یک افسر به جنگ فرستاده میشد 
هیچکس امکان نداشت که درآن شرایط زنده بماند مگر اینکه جلوی خمینی سجده کند و سرسپاری خودش را به او ثابت کند .
هیچ اپوزیسیونی امکان نداشت که باقی بماند و ابراز وجود کند .
مگر جبهه ملی اعلام تظاهرات نکرده بود ؟ قبل ازسی خرداد؟ و خمینی مگر خودش تهدید نکرد که تظاهراتشان را درهم میکوبد و نابودشان میکند ؟ 
کدام گروه اپوزیسیون توانست بعد از کودتای علیه بنی صدر باقی بماند و به عنوان مخالف قد علم کند ؟ آیا حبیب الله پیمان وحزب مسلمانان مبارزش توانست باقی بماند ؟ یا دکتر سامی که اورا ترور کردند . و فدایی ها ( حتی اکثریت که هزار جور خدمت به خمینی و خیانت به مردم هم کردند) . برسر حزب توده و کیانوری چه آمد ؟
خمینی در آن شرایط بطور مشخص فتوی داده بود که رهبران گروه ها همه را دستگیر کنند و اعدام کنند مگر اینکه به تلویزیون بروند و اعلام برائت از گذشته خودشان بکنند .و دربرابر خود خمینی سجده کنند و درخواست عفو کنند .
تنها راهی که برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی باقی مانده بود جز این نبود  . یا توبه و یا مخفی شدن و مبارزه مسلحانه 
آیا مجاهدین باید میرفتند و سلاح هایشان را همانطوری که خمینی دستور داده بود تحویل میدادند و دربرابر خمینی تعظیم میکردند و طلب بخشش میکردند؟؟ آنوقت دیگر چه فرقی با مثلا اکثریت یا حزب توده داشتند ؟ چه فرقی با همه خیانتکاران تاریخ داشتند ؟ شاعر سابق که درخیالات و شعر وشاعری خودش مبارزه مسلحانه را از همان قدم اول رد میکند دراینجا نمیگوید که اگر مسعود رجوی اعلام مبارزه مسلحانه نمیکرد چه راه حل دیگری برایش وجود داشت ؟ تظاهرات سی خرداد را به وحشیانه ترین شکل سرکوب کرده بودند  . ده ها نفررا کشتند و صدها نفررا دستگیر کردند و همه دستگیر شدگان که بسیاری از دانش آموزان مدرسه ای هم درمیانشان بودند بدون اینکه حتی نامشان را بپرسند اعدام کردند . وقتی یک دانش آموز مدرسه ای را به جرم شرکت در تظاهرات سی خرداد اعدام میکنند با مسئولین ورهبران آن تظاهرات چه میخواستند بکنند ؟
 شاعر سابق ساده لوحانه میگوید وقتی مبارزه مسلحانه شروع نمیشد ، مردم که میدیدند اینهمه را درتظاهرات گرفته و اعدام کرده اند بلند میشدند و اعتراض میکردند؟؟؟ این دیگر یک مقدار جک است . کجا اعتراض میکردند ؟ چه جور اعتراضی میکردند ؟ مگر همان تظاهرات سی خرداد یک اعتراض میلیونی به کودتای درحقیقت نظامی برعلیه رئیس جمهوری که مردم انتخاب کرده بودند نبود ؟ با آن اعتراض که نیم میلیون نفر درتهران و هزاران نفر درشهرستان ها درآن شرکت داشتند چه کردند ؟ تمام شهر حکومت نظامی اعلام نشده بود . حزب اللهی  هاروی موتور سیکلت هایشان مرتب درخیابان ها ویراژ میدادند و ابراز قدرت میکردند و ترس و وحشت  می پراکندند . دانشگاه تهران عملا توسط حزب اللهی ها اشغال شده بود . هرکوچه و هرخیابانی درجستجوی مجاهدین بودند . چگونه و چه کسی میخواست بعدا اعتراض کند مثلا ؟
درحالیکه در طرف مقابل مجاهدین درهمه دستگاه های رژیم و حتی درحساس ترین ارگان هایش نفوذ داشتند . آنها به این تحلیل رسیده بودند که یک حرکت نظامی میتوانست حتی ارتش را که به بنی صدر سمپاتی داشت درطرف مردم قرار دهد . بسیار فاکتورهای دیگر هم بود که امکان داشت به کمک مجاهدین بیاید و بتوانند با یک هجوم سریع السیر رژیم را درهم بشکنند