اگر قسمت اول مصاحبه شاعر سابق و همنشین ویکی پدیا را درباره انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین دیده باشید . به عنوان تیتر ویدئو` نوشته است
"انقلاب ایدئولوژیک یک تئاتر سیاسی بود که خود ما بازیگرانش بودیم"
وقتی که کسی یک تحول بزرگ را درمیان یک
گروه سیاسی ( حالا هرچه که باشد و خوب یا بد) به یک تئاتر سیاسی تشبیه
میکند دیگر چه انتظاری میشود از محتوای همه حرفهای گفته شده درآن مصاحبه
داشت ؟
ممکن است کسی این تغییرو تحول را قبول
نداشته باشد . ممکن است به آن انتقاد داشته باشد . ولی گفتن اینکه آنهمه
کار و نشست و گزارش و تغییر و تحولات وهمه آنچه به اسم انقلاب ایدئولوژیک
درمیان مجاهدین بوقوع پیوست یک تئاتر سیاسی بوده است که خود شاعر سابق هم
یکی از بازیگرانش بوده است .نهایت سفسطه و دروغ پردازی معمول جناب همنشین
ویکی پدیا است که شاعر سابق راهم البته مبتلایش کرده است .
برای رد و انکار یک واقعیت ، مصاحبه
کردن با کسی که ضدیت و نفرتش از مجاهدین از تک تک نوشته ها و اشعار و صحبت
هایش پیداست و مخالفت اش باهرچه که مجاهدین از ابتدای سی خرداد تا کنون و
حتی قبل از آن کرده اند برای هر آدم منصفی اظهر من الشمس است و تنها اورا
به عنوان دلیل و مدرک تئاتر بود ن آن رویداد به صحنه آوردن هم از شعبده
بازیهای جناب همه چیز دان است .
آخر اگر کسی بخواهد بطور واقعی و نه با
حب و بغض و ازروی نفرت و کینه یک واقعه را بررسی کند حداقل میرود اول چند
کتاب درموردش میخواند . چند سخنرانی درباره آنرا گوش میکند که بتواند به
عنوان فردی بیطرف سئوال و جواب کند .و آنوقت هم برنمیدارد تیتر موضوع را از
همان اول یک تئاتر سیاسی بنویسد که یعنی هرچه دراین صحبت ها میشنوید تئاتر
بوده است و یعنی کلاهبرداری بوده است و واقعیتی نداشته است .
والبته محتوای صحبت هم درکل بحث این
است که این تئاتر سیاسی به خاطر شکست در استراتژی مبارزه مسلحانه بوده است و
برای گریز مسعود رجوی از محاکمه توده های مردم !!و اعضای مجاهدین که چرا
استراتژی به بن بست رسید ه و شش ماهه و یکساله و دوساله و سه ساله به
پیروزی دست نیافته است
گویی که وقتی یک استراتژی درظرف سه سال
ونیم ( از خرداد سال شصت تا اسفند سال 64 ) به پیروزی نرسید یعنی
استراتزی غلط بوده است . اگر اینطور باشد که یعنی همه مبارزات مسلحانه در
کشورهای مختلف و در طول تاریخ چون به پیروزی نرسیده ، غلط بوده است .
مبارزات ساندیست ها در نیکاراگوئه .
مبارزات در پرو و کلمبیا و مبازرزات مردم اسپانیا درزمان فرانکو و مردم
شیلی درزمان پینوشه . کدامیک از اینها به پیروزی رسیدند ؟
تحلیل شاعر سابق این است که یک
استراتژی اگر 4 سال گذشت و پیروز نشد یعنی غلط بوده است . و رهبر سازمان
مبارز هم باید بیاید یک کنگره بگذارد و اعضا را جمع کند و از خود ش انتقاد
کند که چرا این استراتژی را اتخاذ کرده است و بعد هم کنار برود !! به همین
سادگی .
برای من جدا عجیب است که کسی که کارش
درمیان مجاهدین درتمام مدت عضویت اش درآن سازمان ویا در شورای ملی مقاومت
کار فرهنگی بوده است و شعر و ترانه و سرود چه جور صلاحیتی برای خودش قائل
میشود که درمورد مبارزه مسلحانه ای که درسال شصت شروع شده است و یک تصمیم
گیری جمعی در همان دفتر سیاسی که اعضایش اکثر آاز چریک ها ی قدیمی و
زندانیان سیاسی و کسانی که ده ها وصدها کتاب وجزوه درمورد مبارزه مسلحانه
خوانده بودند تمام تاریخ مبارزات چریکی کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین و
مبارزات مردم اروپا در هنگام اشغال کشورشان توسط نازیها را خوانده بودند .
جزوات و کتاب های مربوط به مبارزه مسلحانه سازمان فدائیان خلق و جنبش
سیاهکل را خوانده بودند و صد ها وصد ها ساعت بحث درمورد آن کرده بودند تا
به تصمیم گیری جمعی درمورد شروع مبارزه مسلحانه که تازه آنهم دقیقا تحمیلی و
از طرف رژیم وحشی و درنده خوی خمینی بود ، چنین اظهار نظری بکند و آنرا
بالکل رد کند .
کسانی که در سالهای اول انقلاب تا
خرداد شصت درایران و بخصوص درتهران بوده اند میدانند که چگونه مجاهدین با
تلاش بی وقفه و با نظم و انضباطی پولادین از درگیریهای مسلحانه در دو سال
اول جلو گیری کردند . و همه تلاششان هم این بود که تا جایی که ممکن است از
هرقطره آزادی که وجود دارد استفاده کنند و برخورد قهرآمیز با رژیم را به
عقب بیندازند .
آنها دوسال بطور قانونی ،حتی برمبنای
قوانین عقب مانده جمهوری اسلامی نیروهایشان را سازماندهی کردند . آموزش
دادند و سازمانشان را گسترش دادند . مسلم است که بخوبی میدانستند که درفضای
صلح آمیز و بدون تنش بهتر رشد میکنند و بیشتر نیرو جذب میکنند و گسترده تر
میشوند . این چیزیست که هرکسی که کمی با شرایط آن سالها درگیر بوده است
میداند و می فهمد که برای مجاهدین درگیری زود رس قهرآمیز هیچ نفعی نداشت .
درزمانی که سازمان چریک های فدایی در
ترکمن صحرا و درکردستان همراه با حزب دموکرات کردستان آغاز به مبارزه
مسلحانه کردند مجاهدین وارد درگیریهای آن ها نشدند . درصورتیکه امکانش بود
که همه نیروهایشان را به کردستان منتقل کنند و یک منطقه آزاد شده را بوجود
بیاورند .
ولی آنها هنوز هم به اینکه میشود با
شرایط هرچند سخت جنبش را از درگیری های زودرس محفوظ داشت و مبارزه را بصورت
پارلمانتاریستی و قانونی به پیش برد .
باور داشتند .آنها در انتخابات مجلس هم شرکت کردند . همچنین درانتخابات ریاست جمهوری هرچند که به قانو ن اساسی رای نداده بودند .
و همین هم باعث شد که خمینی خودش با فرمانی مسعود رجوی را از انتخابات ریاست جمهوری حذف کند .
اما وقتی کودتا علیه بنی صدر انجام شد .
دیگر همه چیز برای همه روشن بود . وقتی خمینی حتی کسی را که پسرخوانده
خودش لقب داده بود به آن وضعیت کشانده بود که به احتمال زیاد حکم اعدامش
صادر شده بود . اگریادتان باشد اطراف دانشگاه تهران دسته دسته حزب اللهی ها
جمع بودند وشعار میدادند دادستان دادستان سید ابوالحسن در نره -- و یا
ابوالحسن پینوشه -- ایران شیلی نمیشه ! و چنین شعارهایی .امت همیشه درصحنه
که رهبریش با حزب جمهوری اسلامی بود ، خواهان دستگیری و اعدام بنی صدر بود
.
شرایط آنچنان درهم و برهم شده بود که بقول معروف شتر هم با بارش درآن اوضاع گم میشد .
قطب زاده را به سرعت اعدام کردند . قطب
زاده همان کسی بود که درهواپیمای خمینی که از نوفل لوشاتو به تهران میرفت
کنار دست خمینی بود و مترجم او بود . همان که وقتی خبرنگار سئوال کرد الان
که بعد از 15 سال به ایران میروید چه احساسی دارید و خمینی گفت هیچ . او
ترجمه کرد نو کامنت ( نظری ندارد)!! که یک مقدار محترمانه تراز هیچ باشد .
بنی صدر بدون هیچ شکی اعدامی بود . مگر
اینکه جلوی خمینی به زمین می افتاد و سجده میکرد وبعد هم به عنوان یک
سرباز و حداکثر یک افسر به جنگ فرستاده میشد
هیچکس امکان نداشت که درآن شرایط زنده بماند مگر اینکه جلوی خمینی سجده کند و سرسپاری خودش را به او ثابت کند .
هیچ اپوزیسیونی امکان نداشت که باقی بماند و ابراز وجود کند .
مگر جبهه ملی اعلام تظاهرات نکرده بود ؟
قبل ازسی خرداد؟ و خمینی مگر خودش تهدید نکرد که تظاهراتشان را درهم
میکوبد و نابودشان میکند ؟
کدام گروه اپوزیسیون توانست بعد از
کودتای علیه بنی صدر باقی بماند و به عنوان مخالف قد علم کند ؟ آیا حبیب
الله پیمان وحزب مسلمانان مبارزش توانست باقی بماند ؟ یا دکتر سامی که اورا
ترور کردند . و فدایی ها ( حتی اکثریت که هزار جور خدمت به خمینی و خیانت
به مردم هم کردند) . برسر حزب توده و کیانوری چه آمد ؟
خمینی در آن شرایط بطور مشخص فتوی داده
بود که رهبران گروه ها همه را دستگیر کنند و اعدام کنند مگر اینکه به
تلویزیون بروند و اعلام برائت از گذشته خودشان بکنند .و دربرابر خود خمینی
سجده کنند و درخواست عفو کنند .
تنها راهی که برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی باقی مانده بود جز این نبود . یا توبه و یا مخفی شدن و مبارزه مسلحانه
آیا مجاهدین باید میرفتند و سلاح
هایشان را همانطوری که خمینی دستور داده بود تحویل میدادند و دربرابر خمینی
تعظیم میکردند و طلب بخشش میکردند؟؟ آنوقت دیگر چه فرقی با مثلا اکثریت یا
حزب توده داشتند ؟ چه فرقی با همه خیانتکاران تاریخ داشتند ؟ شاعر سابق که
درخیالات و شعر وشاعری خودش مبارزه مسلحانه را از همان قدم اول رد میکند
دراینجا نمیگوید که اگر مسعود رجوی اعلام مبارزه مسلحانه نمیکرد چه راه حل
دیگری برایش وجود داشت ؟ تظاهرات سی خرداد را به وحشیانه ترین شکل سرکوب
کرده بودند . ده ها نفررا کشتند و صدها نفررا دستگیر کردند و همه دستگیر
شدگان که بسیاری از دانش آموزان مدرسه ای هم درمیانشان بودند بدون اینکه
حتی نامشان را بپرسند اعدام کردند . وقتی یک دانش آموز مدرسه ای را به جرم
شرکت در تظاهرات سی خرداد اعدام میکنند با مسئولین ورهبران آن تظاهرات چه
میخواستند بکنند ؟
شاعر سابق ساده لوحانه میگوید وقتی
مبارزه مسلحانه شروع نمیشد ، مردم که میدیدند اینهمه را درتظاهرات گرفته و
اعدام کرده اند بلند میشدند و اعتراض میکردند؟؟؟ این دیگر یک مقدار جک است .
کجا اعتراض میکردند ؟ چه جور اعتراضی میکردند ؟ مگر همان تظاهرات سی خرداد
یک اعتراض میلیونی به کودتای درحقیقت نظامی برعلیه رئیس جمهوری که مردم
انتخاب کرده بودند نبود ؟ با آن اعتراض که نیم میلیون نفر درتهران و هزاران
نفر درشهرستان ها درآن شرکت داشتند چه کردند ؟ تمام شهر حکومت نظامی اعلام
نشده بود . حزب اللهی هاروی موتور سیکلت هایشان مرتب درخیابان ها ویراژ
میدادند و ابراز قدرت میکردند و ترس و وحشت می پراکندند . دانشگاه تهران
عملا توسط حزب اللهی ها اشغال شده بود . هرکوچه و هرخیابانی درجستجوی
مجاهدین بودند . چگونه و چه کسی میخواست بعدا اعتراض کند مثلا ؟
درحالیکه در طرف مقابل مجاهدین درهمه
دستگاه های رژیم و حتی درحساس ترین ارگان هایش نفوذ داشتند . آنها به این
تحلیل رسیده بودند که یک حرکت نظامی میتوانست حتی ارتش را که به بنی صدر
سمپاتی داشت درطرف مردم قرار دهد . بسیار فاکتورهای دیگر هم بود که امکان
داشت به کمک مجاهدین بیاید و بتوانند با یک هجوم سریع السیر رژیم را درهم
بشکنند