شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۳

افشاي روح پليد خميني !!؟

مصطفي احمدي
آنچه كه مرا وادار كرد، براي اولين بار اين سطور را بنويسم. دروغگويي و مزدوري تواب تشنه بخوني به نام ايرج مصداقي است . توابي كه هم چنان به همدستي با رژيم پليد آخوندي و خيانت به مردم ايران به اشكال مختلف، از دوران دستگيري در زندان و نشستن درماشين هاي گشت پاسداران براي شكار هواداران مجاهدين، تا همين امروز ادامه ميدهد.
بطور اتفاقي به مطلبي از او به نام “واکنش رهبری عقیدتی مجاهدین به مقاله‌ی «مسعود رجوی سه دهه ......“ برخورد كردم. اين نوشته كه به نظرميرسد، درقلمي كردن آن از آرشيو وزارت اطلاعات از سالهاي دور هم بهره برده است، به لجن پراكني عليه برادرمسعود اختصاص دارد .
مصداقي دراين لجن پراكني نقل قول سراپاكذبي هم از دوست عزيزم آقاي محسن(ناصر) سليماني نقل كرده است.
من يكي ازكساني بودم كه دراين محل حضور داشتم و شاهد بحثهاي بين مصداقي وهواداران ديگر وهم چنين ديالوگ بين محسن(ناصر) سليماني با مزدور مصداقي -كه آنزمان ادعاي هواداري از مجاهدين داشت- بودم .
بحثهاي داغي بين او و ساير هواداران در گرفته بود، دريكي از اين بحثها اومدعي بود كه آمار زندانيان قتل عام شده درست نيست وتلاش ميكرد كه آمار زندانيان قتل عام شده را كم جلوه بدهد . هوادارها درجواب به او ميگفتند، كم كردن آمار قتل عام شدگان خدمت به رژيم جنايتكارآخوندي است، مگر تو درهمه زندانها بودي كه آمارخودت را ملاك قرار ميدهي؟ اگر منظورت آماري است كه آيه الله منتظري داده است ، منتظري آمارچند روز اول شروع قتل عام را ذكر كرده است، درحالي كه اعدامها حدود دوماه ادامه داشته است وتو از آمار داده شده در روزهاي اول بوسيله منتظري درجهت اهداف خودت سوء استفاده ميكني.
درهمين حين دوست عزيز م، ناصر سليماني وارد شد، وقتي كه ديد مصداقي حرفهاي مورد پسند وزارت اطلاعات را ميزند به اوگفت : “من نميدانم كه شما ازگفتن اين حرفها چه نيتي داري؟ ولي حرفهايي كه ميزني انگار كه وكيل مدافع رژيم هستي و حرفهايت بوي وزارت اطلاعات ميدهد. علت اين كه هوادارها هم به حرفهايت حمله ميكنند و آنها را رد ميكنند به همين خاطر است . آدمي كه ازبيرون به حرفهاي تو گوش ميكند ، اين احساس به او دست ميدهد كه تو مثل آدمهاي اطلاعاتي رژيم هستي وداري از منافع رژيم دفاع ميكني!!“
مصداقي درهمين جلسه بحث ديگري را هم پيش كشيده بود و ميگفت :معيار صلاحيت افراد از ميزان شكنجهاي است كه درزندان شدهاند. ناصر دراين بحث خطاب به مصداقي گفت : “اين حرف تو اصلا درست نيست ، معيار نميتواند ميزان شكنجه فرد درزندان باشد. اولا مقايسه زندان شاه با زندان خميني غلط است .زيرا درزمان شاه شكنجه به اندازه زمان خميني سيستماتيك نبود، همه افراد، مثل مصطفي جوان خوشدل و يا اصغربديعزادگان شكنجه نشدند، بطورمثال درزمان شاه ما كه درزندان بوديم، ازصدر تاذيل درمقايسه با اين دونفر شكنجه آنچناني نشديم وانگهي معيارصلاحيت دريك جنبش انقلابي تنها شكنجه نيست. صلاحيت از ميزان شركت هر فرد در مبارزه و ادامه ميسرانقلاب و ازهمه مهمتر يك تشكيلات وظرف وسازمان كاري ناشي ميشود كه جنبشي روي آن سوار شده و راه مبارزه را به جلو باز ميكند ولو اين كه ده تا شلاق هم نخورده باشند .با اين معياري كه تو ميگذاري، رجايي خيلي شلاق خورده بود، اگر ما پايمان تا زانو باد كرده بود و ميتركيد رجايي پايش تا زانو متلاشي بود، ولي او بعدا يك جنايتكار وآلت دست خميني شد
من بعد از ديدن مزخرفات مصداقي ،نقل قولهاي ايرج مصداقي از قول محسن سليماني را، براي ناصر خواندم و درمورد بحثهاي آن روز با هم صحبت كرديم، محسن صحبت هاي من را تكميل كرد كه من خلاصه آن رادربالا ذكر كردم. محسن اضافه كرد : من كلا با اين مزدور دو نوبت بيشتر برخورد نداشته ام .
يك بار درسال 2006 بود و همين بحثهايي كه گفتي.
يك بارهم پس ازحمله اول به اشرف بود كه ما حدود 70 نفر در محلي جمع شده بوديم .ولي مصداقي درجهت خدمت به وزارت اطلاعات ، 180 درجه حرفهاي من را معكو س جلوه داده است.
دراين دوجلسه اصلا بحث برادرمسعود ومزخرفاتي از قبيل سالك و...درميان نبود. درهردوجلسه، هوادارها درمقابل مزخرفات ايرج مصداقي موضع گرفته بودند و بدرستي به مواضع آخوند پسند او تهاجم ميكردند. او وقتي كه ديد نميتواند جواب هوادارها را بدهد كوتاه آمد وعقب نشيني كرد.
بنيان و پايه اين رژيم و مزدوران وزارت اطلاعاتش، از همان روزهاي نخستين انقلاب، بر دروغ و تهمت و شيطان سازي استوار بوده وهست. مگر خميني درهمان سالهاي اول انقلاب نميگفت ، مجاهدين خودشان خودشان را شكنجه ميدهند و به اسم پاسداران ميگذارند؟ مگر نميگفت كه مجاهدين و فداييها، خرمنهاي دهقانان را آتش مي زنند؟.
اكنون ايرج مصداقي كه روح پليد خميني در جسمش حلول كرده است، از سرتاپاي نوشته اش ، حلول روح پليد خميني و شقاوت و شناعت و دروغگويي را ميتوانيم ببينم .
اگر دروغهاي خميني توانست رژيم ولايت فقيه را نجات بدهد، دروغهاي ايرج مصداقي عليه مجاهدين و مسعود رجوي كه برزگترين و كارآمد ترين جنبش انقلابي درتاريخ ايران عليه ارتجاع ولايت فقيه، را پايه گذاري كرده است ،هم ميتواند اصلاح طلبان نظام كه مصداقي خودش را به گاري آنها بسته است، را نجات بدهد .نظامي كه در همه زمينه اي سياسي و اقتصادي و اتمي واجتماعي دربن بست كامل قرار دارد و بزودي به دست مردم و مقاومت ايران سرنگون خواهد شد.

مصطفي احمدي

عضو اتحاد زندانیان سیاسی - متعهد به سرنگونی

جمعه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۳

اگر تكرار كنيد ، تكذيب خواهم كرد ..... ژان كلود موريس - خبرنگار فرانسوي كه با دوويلپن به تهران رفته بود . قسمت دوم .

توضيح ژان كلود موريس سردبير سابق ژورنال دو ديمانش -مذاكرات خرازي با دوويلپن درمورد كودتاي 17 ژوئن 2003 = قسمتي از كتاب : “اگر تكرار كنيد ، تكذيب خواهم كرد“

......دوويلپن چند ساعت ديگر به رهبران ايران – وزير خارجه خرازي, رئيس جمهور خاتمي (سرسخت) و رئيس جمهور سابق, رفسنجاني با نفوذ (مدره) – رويكردي پيشنهاد خواهد كرد كه بدون ما بازاء نخواهد بود. او در آن موقع نميداند كه اين ما بازاء نتايج وخيمي در فرانسه به بار خواهد آورد.

تهران در شب فرو رفته است. استقلال گراند هتل مدل پنج ستاره هتل ايراني است, با يك هال بزرگ الهام گرفته از سبك شوروي. فيشي كه مشتري پر ميكند رويش نوشته شده كه در «شاميلان گروسرود» وقع است , اين نشان ميدهد كه غرب شيطان بزرگ كاملاً طرد نشده است. اگر يك جي آيز آمريكاي يك روز به اينجا بيايد, گم نخواهد شد : آدرسهاي مكانهاي مهم پايتخت هم به فارسي و هم به انگليسي نوشته شده است.
فرصت آن نيست كه از حضور در استقلال شاميلان كروسرود هتل استفاده كنم. ساعت 2 صبح رسيديم, و سحر بيرون ميزنيم. خنكي لطيف صبحگاهي زمستان ايران. يك آفتاب رنگ پريده برفهاي كوههاي البرز را كه با خروج از هتل متوجه ميشويم, مدرخشاند. ساعت 0830 در وزارت خارجه منتظر ما هستند.
ورونيك, وابسته مطبوعاتي دو ويلپن, روي سرش يك روسري گذاشته مثل دهاتي هاي منطقه بري فرانسه. مقامات زنان خارجي بدون حجاب را تحمل نمي كنند, آنها بايد سر پوشيده باشند ( مو را يك نشان جنسي ميدانند). آنها بايد لباس سنگين, بلند بپوشند, بهتر است تيره باشد, دكولته نباشد , پايي نبايد پديدار شود, خلاصه هيچ چيزي كه يادآوري كند كه يك زن , زن است, و هواس مردي را از تلاشش , مأموريتش و از الله منحرف نكند. ورونيك اخمكرده است. از اينكه مجبور است يك شلوار سفيد بپوشد كه او را مثل يك سوئدي در آفريقا كرده است عصباني است.
دو هيئت خود را قرباني سكانس عكس رسمي ميكنند. عكس كه تمام شد, از ما خواسته ميشود كه سالن را ترك كنيم. جلسه ميخواهد شروع شود. من كيفم را روي صندلي فراموش كردم. وارد ميشوم, آنرا بر ميدارم ميخواهند به همكاران خبرنگارم بپيوندم. ديگر دير شده است. دربها بسته شده. دو ريشو راه مرا ميبندند. آنها يك صندلي آزاد در پشت سر هيئت فرانسوي را نشانم ميدهند. شكي نيست آنها مرا با يك ديپلمات عوضي گرفتند. قطعاً يك ديپلمات درجه دوم ميدانند ولي تصور ميكنند كه بهر حال ديپلمات هستم. در نتيجه حرف گوش كن مينشينم و دفتر يادداشتم را در مي آورم.
شكار مجاهدين
دو هيئت بدور يك ميز دراز چوبي كه بر روي آن دو پرچم ايران و فرانسه قرار دارد در مقابل يك ديگر نشته اند. هجده نفر در سكوت به هم نگاه ميكنند. فقط سه نفر حرف ميزنند. كمال خرازي, وزير خارجه , دمينيك دو ويلپن و مترجم. در نوك ميز برونو لومر مشاور ويژه دو ويلپن هنوز چهره تپلي اش را دارد كه بزودي حضور در نخست وزيري لاغر خواهد ساخت. راجع به آن صحبت خواهيم كرد.
در ورود, كمال خرازي دعوت از ژاك شيراك براي يك سفر رسمي از ايران را در آينده اي زود تكرار ميكند. ويلپن از او تشكر ميكند و منتقل خواهد كرد. بعيد است كه اين بازديد صورت گيرد. از زمان سوء قصدها در پاريس و ماجراي گرجي و نقاش, روابط با ايران عادي شده است و روابط از سر گرفته شده اند, و معاملات دوباره سر گرفته و پر رونغ است, اما شيراك هيچ چيزي را فراموش نمي كند. هيچ احتمالي وجود ندارد كه چنين ژستي را انجام بدهد كه معني اش تقديم يك برگه افتخار به رژيم ملاها خواهد بود. در مقابل ميخواهد به ايران كمك كند كه از انزوايش خارج شود تا آنجا كه دولتش نشان بدهد كه مسئول است و مدره و از نفوذش براي برقراري ثبات در منطقه پر طنش استفاده كند.
نوبت خرازي است كه تشكر كند.
«مايلم به شما رضايت دولت خودمان را از كالاهاي رسيده اخير ابراز كنم. اما ما نياز به تجهيزات بيشتري داريم.» هواس جمع ميشود. كدام تحويلي؟ كدام تجهيزات؟ سلاح؟ اكثر آن سلاح هاي كنوانسيونل است و تجهيزات ديده باني.
«دولت ما , ميدانيد , به مبارزه سر سخت عليه قاچاق ترياك ادامه ميدهد. مرز ما با افغانستان , كوهستاني و وسيع است و مشكلات زيادي در تحت نظر گرفتن آن داريم. ما نياز به تجهيزات بيشتر داريم. ما حاضريم از نيكولا ساركوزي در تهران استقبال كنيم. »
قرنها است كه ايران توليد كننده و مصرف كننده مواد مخدر است (صد تن در بازار داخلي و خارجي در 1920). از زمان انقلاب مجدداً رژيم يك سياست سركوب اتخاذ كرد كه باعث حذف قاجاق نشد ولي نتايجي داشته است : 25 درصد كشف ترياك در جهان در ايران صورت ميگيرد. با وجود اين تلاشهاي كه توسط جامعه بين المللي برسميت شناخته شده است, جاده ترياك افغاني همواره از تهران ميگذرد. پايتخت فقط يك مرحله قبل از تركيه و كشورهاي بالكان نيست, بلكه يك مكان استعمال و قاچاق است.
سپس وزير ايراني به فرانسه درس ميدهد : « فرانسه كه خودش را به عنوان كشور حقوق بشر معرفي ميكند, در خاك خودش حضور و فعاليت يك سازمان تروريستي را قبول ميكند. اين غير قابل قبول و غير قابل فهم و بسيار در رابطه با روابط دو كشورمان نگران كننده است. بخصوص كه اين تروريستها كه در ايران ضربه زده اند بنظر ميرسد كه در اور سور اوآز يك استاتو مصونيت سرزميني برخورد دارند. مبارزه عليه تروريسم بايد بدون تبعيض باشد. ريشه كن كردن اين پديده ضد بشري نمي تواند بدون همكاري جامعه بين المللي تضمين پيدا كند. »
اين جمله آخر روز بعد در سايت انترنت سفارت ايران در پاريس تكرار شده است. اما آنچه را كه سايت نمي گويد و قابل فهم است كه سري باقي ميماند پاسخ غافلگير كننده اي است كه ويلپن به خرازي ميدهد : «ميتوانم به شما اعلام كنم كه نيكولا ساركوزي يك عمليات در اين رابطه را دارد تدارك ميبيند. » بروشني , هيئت فرانسوي انتظار اين درخواست دخالت از جانب ملاها عليه مخالفين رژيم تهران را داشت.
خرازي تأكيد ميكند : «ما مايليم كه سفيرمان در پاريس با آقاي ساركوزي براي پيشبرد اين پرونده ديدار كند.»
براي ويلپن, در اين موقع, مقاومت ايران يك اشتغال خاطر اول نيست. بعلاوه , سازمان مجاهدين خلق ايران , كه خيلي هم در خاك فرانسه آرام است, بر روي ليست سازمانهاي تروريستي قرار دارد. چه اهميتي دارد كه اين نام نويسي توسط يك تحقيق شوراي اروپا كه بزودي آن را غير مشروع اعلام خواهد كرد, غير منصفانه تلقي شود.
فعلاً , هيچ چيزي در مقابل درخواست دولت ايران عليه اين اعضاي مقاومت در خارج نيست. برعكس همه چيز تشويق ميكند : منافع نفتي توتال, ولي بخصوص ضرورت تقويت ايران در رويكرد مدره اش در حالي كه هرج و مرج تهديد ميكند. جلب رضايت ملاها با يك عمليات ساده پليسي كه با دلايل حقوقي توجيه شده باشد ضرر كمتري است كه وضعيت اضطراري به آن حكم ميكند.
آنچه را كه ويلپن نمي داند, نتايج اين «عمليات» است. اين عمليات دو ماه ديگر واقع ميشود وقتي كه از طريق ساركوزي , قاضي ژان لويي بروگير, د اس ت را نه براي يك كنترل معمولي سازمان مجاهدين بلكه براي يك موج دستگيري خشن كه نتايج فاجعه باري از نظر حقوق... و اسف بار براي يك زنان پناهنده كه دست به خودسوزي زده بود, بهمراه خواهد آورد.
بعد از صحبت خرازي در مورد ضرورت اتحاد دمكراسي ها عليه تروريسم – دفاعيه سورئاليستي از جانب تهران! – نوبت دو ويلپن است كه «پيام روشني حول هشياري جامعه بين المللي , منجمله فرانسه , در مورد عدم غني سازي هسته اي و ضرورت امضاي پروتوكل الحافي آژانس بين المللي اتمي» بدهد.
خرازي ميخواهد كه اطمينان بخش باشد. «همه سايت هاي ما سيف كارد Safe card دارند, مهر امنيت از سوي اژان سازمان ملل تحت هدايت آقاي برادعي ثبت شده است. ايران متعهد ميشود كه آژانس بين المللي انرژي اتمي را براي يافتن هر ساختمان جديد مطلع كند.»
ويلپن يادداشت ميكند, توضيح ميدهد كه كافي نيست آژانس را از ساختمانهاي جديد مطلع كند, لازم است كه بازرسي از همه سايتهاي قديمي و جديد توسط متخصصين آژانس را اجازه دهند.
خرازي : «ايران يك كشور حاكم است».
هسته اي يك سوژه «حساس» براي همه ايرانيها , ملا و غير ملا است. يك سوژه كه بر سرش توافق است. همه جريانات, در هسهت اي نه تنها يك وسيله براي تنوع منشاأ انرژي ميبينند, براي تدارك دوران بعد از نفت, بلكه آن را وسيله قدرتي ميبينند كه اجازه ميدهد كه ايران نقش بيش از بيش در ميان ملتها و بخصوص در منطقه ايفا كند.
براي اكثريت ايرانيان, بحث هسته اي غير نظامي است. ولي حتي اگر بحث نظامي باشد, چرا ايران احساس بي عدالتي نكند وقتي كه ميبيند كشورهاي ديگر- اسرائيل, هند , پاكستان- نه تنها سانترال هاي هسته اي ساده دارند بلكه سلاح هسته اي دارند آنهم در كادر خارج از توافق ان تي پي؟ چرا چنين تبعيضي ؟ در حاليكه ايران در سال 1970 ان تي پي را امضاء كرده است؟ امري كه او را متعهد ميسازد كه بمب نسازد و تلاش نكند آنرا كسب كند؟ چرا چنين عدم تعادل آشكاري در نيروهاي خاورميانه به نفع اسرائيل كه تنها دارنده سلاح هسته اي در منطقه است؟
 البته , هيچكس باور ندارد كه ايران ملاها دنبال تهيه بمب نيستند. همه چيز حاكي از عكس آن است. . از نظر ويلپن ايران نفعي ندارد بازي تحريك آميز كند. بايد از سازمان ملل گذشت, اجازه داد كه بازرسي هاي آژانس صورت بگيرد, همه بهانه هاي دخالت ايالات متحده را گرفت و ذهنيتها را برطرف كرد.
در اين ايران كه رژيم با شعار «مرگ بر اسرائيل» تظاهرات راه ميندازد, وزير فرانسوي روي ضرورت «برسميت شناختن اسرائيل در كادر مرزهاي امن, در قلب يك منطقه آرام , در كنار كشور فلسطين » تأكيد ميكند. او همچنين از حقوق بشر دفاع ميكند. با اعتبار بيشتري نسبت به همكارش. او: « رسماً , بنام دولت فرانسه نسبت به سرنوشت ده يهودي كه در ژوئيه 2000 دستگير شده اند » ابراز تأسف ميكند. »
آنها كه متهم به جاسوسي براي اسرائيل هستند در دادگاه در بسته اي محاكمه و به حكم هاي سنگين محكوم شدند : بين چهار تا 13 سال زندان.
ايرانيها ميدانستند كه فرانسه از اين پرونده دفاع خواهند كرد. آنها يك ژست تدارك ديدند كه به عنوان كادو براي ويلپن اعلام ميكنند.
خرازي : «انهايي كه از ميان هموطنان يهودي مان در زندان شيراز بودند از اين پس ازاد هستند.»
ويلپن : «ما از شما بخاطر اين خبر خوش تشكر ميكنيم.»
در دفتر يادداشتم , تأكيد كرده ام روي دو كلمه - «هموطنان مان»- در مورد يهودي هاي ايراني. پارس گذشته و ايران امروز يك كشور ضد يهودي نيست. بهيچ وجه در تاريخش خبري از سركوب و قتل عام نيست. و هيچ توهيني به قبرهاي يهودي مثل آنچه كه در قبرستانهاي فرانسه اتفاق مي افتد وجود ندارد. اينجا دشمن سامي ها نيستند بلكه اسرائيل است. كشور اسرائيل كه فلسطين را سركوب ميكند. با افراد در خيبان صحبت كنيد در تهران و خواهيد ديد كه هيچ احساس ضد يهودي وجود ندارد. بالعكس احساس ضد عرب هست.!...
زمان آن رسيده كه به بحث عراق بپردازيم. ويلپن تأكيد ميكند روي مسئوليت ايران, قدرت بزرگ منطقه اي , و او را تشويق به مدراسيون ميكند و اينكه پاسخ به تحريكات دونالد رامزفلد كه گفته است ايالات متحده هر گز از طريق شيعه يك رژيم ايراني در عراق را نخواهد پذيرفت , ندهد.
لبخند خرازي. « ايران كه اين روزها نشان داد چقدر رسيده و بالغ است, قصد ندارد دخالت كند.» ميداند كه آمريكايي ها در ناداني شان با سرنگون كردن صدام , به هم مذهبيون شيعه آنها در عراق خدمت كرده اند. او ادامه ميدهد : « در شهرهاي مختلف عراق, مقامات روحاني ميتوانند خودشان را هدايت كنند. ما اميدواريم كه ايالات متحده كه نحوه عملش شرايط سختي را ايجاد كرده است به مشورت دوستان ما گوش فرا دهند : عراق را به سازمان ملل بسپارند.»
ويلپن متوجه شد : ايران , بطور بديهي , برادران شعيه عراقي اش را رها نخواهد كرد , اما چيزي اضافه نخواهد كرد. اظهارات خرازي بسيار مدره است. همانطور كه فرانسه ايران را دعوت ميكند به سمت عقب ن نگاه نمي كند. هيچوقت كلمه «اشغال» توسط خرازي در مورد عراق بكار برده نشد. او صحبت از «شرايط سخت» ايجاد شده از سوي نيروهاي ائتلاف ميكدن. «شرايط سخت»؟ از اين كنتر نميشود راجع به جنگ و شرايط اشغال گفت! ايران پراگماتيك است, «جنگ بوش» را برده است...چرا كه شيعيان سني ها را در بغداد جايگزين خواهند كرد. پس به فكر «بعد» به «نقش محوري» كه سازمان ملل بايد داشته باشد فكر كنيم. سازمان ملل شعار ديپلماسي فرانسه است. و باي ملاها يك وسيله براي كسب زمان.
همين ديدگاه مشترك با دو مخاطب ديگر , رئيس جمهور رفرميست خاتمي و رئيس جمهور سابق رفسنجاني كه غير قابل دور زدن است وجود دارد. دو ملاقاتي كه بدون شاهد برگزار شد.... نهايتاً اين مرحله سوم, كه سخت ترين اعلام شده بود, مثبت از آب در آمد. ايران هدف برنامه ريزي شده يك ماجراجويي جديد آمريكا خودش را حساب شده و عاقل نشان ميدهد و حتي آماده همكاري با استناد به سازمان ملل و آزادي «هموطنان يهودي» زنداني. وقت زيادي در مقابل هرج و مرج خريداري شد. اين خيلي زيادي زيبا بنظر ميرسد؟ بهر حال واقع گرا است : پاريس كه قول ضربه زدن به اپوزيسيون ايران را داده است ميتواند قراردادهاي نفتي در جريان را به نهايت برساند.
در خروج از سالن, ويلپن, برون لو مر و فرانسوا نيكولو فوق العاده, سفير فرانسه در تهران , مدير دفتر سابق پير ژوكس در وزارت كشور و سپس دفاع متوجه حضور من ميشوند. آنها با هم نگاه متعجبي رد و بدل ميكنند.
ويلپن گفت «چطور, تو اينجا بودي! خوب انچه كه پيش آمده, آمده است , اما هيچي نديدي و هيچي نشنيدي.» همين «توصيه » را به دانيل روندو كه در كنار من نشسته بود و تبادلات را دنبال كرد نمي كند. دانيل بايستي از استاتوي شاهد مجاز برخوردار باشد. چند روز بعد , در مقاله اي خلاصه اي از ديدار را مينويسم, فقط قسمت تدارك عمليات ضد مجاهدي را كه علني كردن آن به اعتبار ديپلماسي فرانسه ضربه ميزد نگفتم.
در مورد بقيه همه چيز را وفادارانه گزارش كردم, كه حاكي از وضعيت روابط فرانسه ايران دارد كه هر يك در اين لحظات حساس , نياز به ديگري دارد و حاكس از تئوري ويلپن مبني بر اينكه «تاريخ سكانس به سكانس پيشرفت ميكند.»
سكانس فعلي, نه نفت است و نه تبادلات تجارتي – حتي يك بار در «ديدارهاي رسمي» از آن صحبت نشد – اما مسابقه در مقابل زمان براي «بردن صلح» , محدود كردن اتش سوزي. از اين نظر , قرارداد پر شده است. فرانسه عليرغم خنده هاي بازها براي يك اقدام «خط رابط خود اعلام شده » مأموريتش را ادامه ميدهد.
ويلپن كه براي يك بار روشن است در هواپيهايي كه او را به پاريس باز ميگرداند چنين تفسير ميكند : «مؤثر بودن در جايي كه ميتوان مؤثر بود و جايي كه به ما گوش داده, ميشود.»
يك تلكس. ايالات متحده خواستار برداشته شدن محدوديتها عليه عراق فتح شده ( يا آزاد شده بسته به اين كه كي باشي) شد. بهر حال اين درخواست نعي مشروعيت بخشيدن به دخالت امريكا بعد از واقعه است. يك توافق ضمني بعد از وقوع. حال آنكه توقف يك تحريم تنها توسط ارگاني كه ان را اتخاذ كرده است ميتواند گرفته شود : سازمان ملل. فرانسه قدمي بر ميدارد و نظر به نه برداشتن بلافاصله محدوديت بلكه «معلق» كردن آن ميدهد.
اين تصميم باعث خبر يك بريكنيگ نيوز سي ان ان ميشود. ويلپن خوشحال است كه از نظر رسانه هاي آمريكايي اقدام فرانسه در نظر گرفته شده است و – بالاخره – از موضع مثبت ابراز شده است.
در كاخ سفيد بازها خلع سلاح نمي شوند. يك تلكس از واشنگتن ميگويد «يك ژست ناكافي » است. بلافاصله يك تلفن از وي كالين پاول كه «دمينيك» را از نظر عكس آن مطمئن ميسازد : «اين يك علامت مثبت از سوي فرانسه است. »

پاسخ ويلپن : « شما متحدين سختي براي كمك كردن هستيد.»

چهارشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۳

“دریچه ای" که به سوی جلاد گشوده شده است!


كودتای ننگین هفده ژوئن ٢٠٠٣ که با هدف تمام کردن کار مقاومت از طریق جدایی

سر از بدنه و قطع شریانهای مالی مقاومت طراحی شده بود، بیش از هر عاملی با حضور و فداکاری بی نظیر و غرور انگیز اعضا و بویژه پایه اجتماعی مقاومت نقش بر آب گردید. برای جبران این شکست خفت بار، اطلاعات آخوندی بطور جنون آمیزی به تهاجمات خود بر علیه مجاهدین شدت بخشید و البته مخدوش کردن چهره رهبری مقاومت در کانون این تشبثات دشمن ضد بشری قرار داشت. به موازات این اقدامات رذیلانه، ایادی رژیم با استخدام مزدوران و خائنین و استفاده از چتر حفاظتی سیاست شوم و استعماری مماشات، پرونده های متعددی را در راستای شیطان سازی از مجاهدین به راه انداختند. 

خلع سلاح رزمندگان ارتش آزادی بخش ملی ایران و شرایط فوق العاده دشواری که در "منطق غیر مجاهدی" و عادی هیچگونه چشم انداز روشنی بر آن متصور نبود از یک سو، و اعمال محدودیت های فلج کننده "جبهه متحد چپاولگران جهانی" بر علیه مقاومت، سبب بروز درونمایه تسلیم طلبانی گردید که به موازات پشت کردن به جبهه مقاومت "دریچه ای" به سوی رژیم گشودند. 


اسماعیل یغمایی که تا هنگام بودن با مجاهدین و مقاومت و تنفس از هوای حیاتبخش انقلاب ، مقاومت و فدا، مستقل از هر زاویه ای که با آنها داشت، مرزبندی با رژیم را از خطوط قرمزعبور ناپذیر خود می دانست، در کش و قوسهای این جنگ و کارزار تمام عیار سیاسی به ناگاه "دریچه"ای را به روی قاتلان مردم ایران در "انجمن نجات" گشود و از این طریق قدم در مسیری گذاشت که گذر زمان تنها بر شتاب انحطات او می افزاید. 
در شرایطی که دژخیمان رژیم در تکاپوی تهیه اسناد دست اول محکمه پسند بر علیه "گروهک تروریستی منافقین" بودند تا با یاری چپاولگران جهانی؛ همان انگلهایی که زندگی اشرافی شان از جیب دخترکان کارتن خواب ما تأمین می گردد، بساط مقاومت را در هم بپیچند، یغمایی مقوله "مرگ های مشکوک در تشکیلات مجاهدین" را برای ارائه تقدیم میکند! او که در تمامی نوشته هایش وقیحانه مجاهدین را بخاطر زیر پا گذاشتن اخلاق و مروت انسانی آماج حملات سخیف و رذیلانه خود قرار می دهد، با این کار به همسویی آشکار خود با شکنجه گران و قاتلان مردم ایران مهر تأیید می گذارد. بدون تردید دژخیمان رژیم از آن پس برای در هم شکستن مقاومت زندانیان مقاوم بویژه زندانیان قهرمان مجاهد، در حین فرود آوردن ضربات کشنده شلاق بر پیکر آنها، برای "سرعقل آوردن" مجاهد در بند و شکستن مقاومت او از سند ارائه شده توسط یغمایی "منتقد" نهایت بهره برداری را خواهند کرد و از بابت ارائه این ابزار شکنجه روانی زندانیان اسیر وامدار یغمایی خواهند بود. 
اینکه چگونه خیانت به آرمان شهدا و ارتباط با عوامل وزارت بدنام اطلاعات و "انجمن نجات"، فردی حتی در قواره یغمایی را از ارزشهای انسانی و مروت و وجدان تهی کرده و او را تا بدانجا به رذالت می کشاند که بر اعتقادت و تجربیات عینی خود چشم بر ببندد، کافی است نگاهی داشته باشیم به موضع یغمایی از قضا در مورد مقوله مجازات اعدام در تشکیلات مجاهدین.

یغمایی در نوشته ای که بعد از شبه کودتای ١٧ ژوئن ٢٠٠٣ تحت عنوان "چند نكته وچند‌ سانتيمتر از واقعيت، كندوكاوی در باره ماجرای هفده ژوئن، دستگيری مجاهدين در فرانسه و برخي قضايای پيرامون آن"منتشر کرد، از جمله می نویسد: 
"حتي يك نمونه اعدام وجود ندارد. در درون مقاومت ايران طی بيست و پنج سال مبارزه نمونه ای از اعدام وجود نداشته، مجاهدين مخالفين فكری خود را نه شكنجه داده و نه اعدام كرده اند، آنان حتی دشمنان مسلح اسير شده خود، پاسداران بسيجی ها و مزدوران حكومت آخوندی را به عنوان مهمان نزد خود نگهداشته، با محبت و انسانيت با آنها برخورد كرده و سپس آنها را رها كرده اند. در طول مبارزات و عمليات ارتش آزادی تمام اسيران پس از مدتی آزاد شده اند واين حقيقتی ست كه تمام مراجع حقوق بشری از آن با خبرند." 
در جای دیگر در همان کتاب می نویسد: "نمونه برخورد با قاتل يك مجاهد. در سال ١٣٦٦ من در معيت دكتر هزار خانی در سليمانيه به ديدار شماری از اسيران ارتش آزادی بخش رفتيم. در اين سفر كار من خبرنگاری بود و به مدت شش روز در ميان اسيران كه مجاهدين به آنها مهمانان خطاب می كردند ماندم و با آنها صحبت كردم و گزارشی تهيه كردم كه فكر ميكنم تحت عنوان« شش روز در ميان از جهنم نجات يافتگان » در نشريه مجاهد درج شد. مسئول اين مهمانسرا در ان هنگام آقای محمد سادات در بندی بود. در اين مهمانسرا به مدت شش روز من شاهد نمونه بر خوردهای حيرت آوری از ملاطفت مجاهدين با پاسدارانی بودم كه آمده بودند تا خون مجاهدين را بر زمين بريزند . وقتي علت اين همه ملاطفت را پرسيدم سادات گفت اين دستور خود مسعود است. او گفته است ـ نقل به مضمون ـ: هر رزمنده ای كه با اسيران برخورد خشن و غير انساني داشته باشد مواخذه خواهد شد و مورد انتقاد شديد قرار خواهد گرفت، ما نبايد تحت تاثير كششهای فردی اصول انسانی و اعتقادات ايدئولوژيك خود را زير پا بگذاريم . در ميدان نبرد با دشمن تا دندان مسلح بايد جنگيد ولي همين دشمن وقتي به اسارت در آمد تحت حفاظت ما قراردارد، پاسداران خميني پس از دستگيری تحت حفاظت مجاهدين هستند و مجاهدين موظف هستند در موقع انتقال آنها به مراكز نگهداری، غذا و آب خود را با اسيران تقسيم كنند. 
بعد از اين صحبت، سادات نمونه جالبی را به من معرفی كرد، نام اين اسير را كه بعدها آزاد شد فراموش كرده‌ام ولی سادات به احتمال زياد بايد نام او را بداند. اين پاسداراسير بر خلاف سايرين‌ كه شاد و سر حال مشغول بازي شطرنج يا فوتبال يا ورزش باستاني بودند، در طبقه پائين تختی در آسايشگاه، دراز كشيده و با ريش بلند و سر و وضعي آشفته مشغول سيگار كشيدن بود.در بالاي سر او نيز عكسی به ديوار كوبيده شده بود. من از قضيه چيزی نفهميدم تا اينكه يكی از رزمندگان توضيح داد . او گفت: اين پاسدار از زمره كسانی است كه در اولين لحظات پس از اسارت از فرصتی كوتاه استفاده كرده و مجاهدی را كه او را به سوی صف تسليم شدگان می برده به گلوله بسته و به شهادت رسانده است، بعد از اين قضيه او را دستگير مي كنند. پس از ورود به اينجا او تا مدتي وحشت زده بود و فكر ميكرد اعدام خواهد شد ولي وقتی كه به او گفتند فرمانده ارتش آزادي او را عفو كرده است چنان دچار پريشانی و عذاب وجدان شده است كه عجالتا در تخت خود دراز كشيده و با كسی حرفی نمي زند .آن عكس هم كه كنار سر او به ديوار نصب شده عكس همان مجاهدی است كه به شهادت رسانده است. 

نمونه برخورد با ماموران نفوذی وزارت اطلاعات 
فكر ميكنم سال هفتاد و شش بود كه تعدادی از عناصر نفوذی وزارت اطلاعات در ارتش آزادي مورد شناسایی قرار گرفته و دستگير شدند.آنها آمده بودند تا به بهانه پيوستن به ارتش آزادي به شناسایی مراكز مهمات و تسليحات، شناسایی محل استقرار مسعود و مريم، شناسایی مسئولين ارتش آزادی‌، كسب اطلاعات و امثال اين كارها بپردازند و دست به انفجار، ترور و تخريب و ازجمله مسموم كردن منابع آب و مواد غذائی بزنند ولی تمام آنها شناسایی و دستگير شدند. من فكر ميكنم سرنوشت چنين افرادی در دوران جنگ در ارتشها، حتی در كشورهای اروپایی در دوران جنگ و در سازمانها و ارتشهای آزاديبخش، چيزی جزمحاكمه و مجازات تيرباران نبوده است ولي تمام آنها پس از مدتی به دستور فرمانده ارتش آزادی و زير نظر مقامات بين ا المللی آزاد شدند و به ايران عودت داده شدند." 

ضروریست بدانیم که یغمایی مطالب فوق را زمانی می نویسد که به گفته خود حدود ١٢ سال پیشتر از آن با تشکیلات مجاهدین خداحافظی کرده بود و خود را تنها متحد سیاسی مجاهدین می دانست، لذا بطور منطقی شهادت او در موارد فوق باید عاری از هر گونه القائات ایدئولوژیک بوده باشد. بنابراین علت این دگردیسی وابتذال انسانی و اخلاقی را باید در تغییر مختصات یغمایی جستجو کرد و بس، خروج از منزلگه دوست و قربانی و گشودن "دریچه" به سوی دشمن و جلاد، حقیقت تلخی که تنها مختص انقلاب و جنبش مقاومت ایران نیست و تاریخ در اینباره با تلخکامی زیاد نمونه ها و سخنهای بیشماری برای گفتن در دل دارد. 
اما این آخرین مددرسانی یغمایی به رژیم آدمکشان نیست. ظاهرا او از طریق "دریچه" گشوده شده به سوی رژیم و مزدوران رنگارنگش گوش به فرمان بوده تا در صورت مقتضی، خدمات ارزنده تری ارائه دهد و از شرمندگی مزدورانی که به طرق مختلف با او حشر و نشر دارند در آمده و جبران مافات کند. اینجاست که به انتقاد مزدور پیشانی سفید گشتاپوی آخوندی حامد صرافپور نسبت به کم کاری خود واکنش نشان داده و اینبار مجاهدین را به "کلاهبرداری مالی" متهم می کند. 

مأمور گشتاپوی آخوندی در مقاله انتقادی خود به یغمایی به خاطر جوابيه "ضعیف" او به مقاله حسين توتونچيان از جمله چنین می نويسد: 
"هرگاه دست به قلم می برید از موضع ضعف است و نتیجه آن جز این نیست که دفاع شما از آقای مصداقی هم در خرواری "دفاع از خود" همراه می شود و ابتدا باید "قسم و آیه" بخورید که "مزدور رژیم" نیستید (و البته از جداشدگانی که خود می دانید!، ابراز برائت می کنید)..... اگر حقیقتاً نگرش خود را تغییر ندهید همچنان در اسارت باقی مانده و آنکس که ذوق می کند رجوی است. به جای اینکه مدام در برابر توهین های فرقه علیه خودتان “گارد” گرفته و به دفاع "از خود" مشغول شده و مستأصلانه درخواست کنید به شما "مزدور" نگویند...." وی آنگاه به یغمایی رهنمود ميدهد كه: “به جای پاسخ به یاوه های چند مواجب بگیر و مدافع حقیر که مبدل به فسیل شده اند، شخص رجوی را با قدرت تمام به چالش بگیرید و افشا کنید. افشای درونمایه "شورای! ملی! مقاومت"، بدون هیچ ملاحظه سیاسی، شما را از این اسارت بیرون می آورد. مهم است بدانیم که با این زوج تروریست، خشونت طلب و سرکوبگر تنها باید با قدرت برخورد کرد که متأسفانه در نوشته های آقای وفایغمایی چندان اثری از آن نیست و بهتر بگویم هیچ اثری یافت نمی شود." (اينترلينك سایت وابسته به وزارت اطلاعات آخوندی، حامد صرافپور ١١ ژانويه ٢٠١٥ انتقاد از موضع ضعف یا اقتدار؟ "نقدی به مقاله اسماعیل وفایغمایی") 

قبل از پرداختن به نسبت اتهام کلاهبرداری مالی به مجاهدین از سوی یغمایی لازم می دانم موضع نامبرده را در مورد نحوه تأمین منابع مالی مجاهدین پیش از گشودن "دریچه" اش به سوی دشمن یادآوری کنم. یغمایی در کتاب فوق الذکر که بعد از کودتای ١٧ ژوئن – یعنی زمانی که سالها پیشتر از آن دیگر هیچگونه ارتباط تشکیلاتی با مجاهدین نداشت - در رد اتهام کلاهبرداری مالی از جانب دادستانی فرانسه نسبت به سازمان مجاهدین و مسئول امور مالی آن محسن رضایی، می نویسد: 
"مجاهدين از سالها قبل تا كنون بر اساس پرنسيپهائی كه به آن معتقدند ـ مگر در مواقعی كه مورد حملات ناجوانمردانه قرار گرفته‌اند ـ از بردن نام و نشان كسانی كه به آنها كمك كرده اند خود داری كرده و مي كنند، ولي همين قدر اشاره كنم كه در مواردی شخصا شاهد رسيدگی های او به كسانی بوده ام كه سالها از ترك مبارزه آنها گذشته بود و لی مجاهدين به دلايل انسانی در حد مقدورات خود به كمك رساندن به آنها ادامه مي دادند. بايد تاكيد كنم كه در اين رابطه، ابوالقاسم رضائی به واقع، بار يكی از پر فشار ترين و اگر از من بپرسيد آزار دهنده ترين كارها را طی سالهای متمادی به دوش كشيده است و آن هم تماس مستمر و تلاش دائم برای حل و فصل مسائلی از اين قبيل بوده است." 
وی ادامه می دهد: "من بارها و بارها شخصا شاهد بوده ام كه اين پناهندگان و تبعيديان شريف گاه تا گردن در زير بار قرص از بانكها فرو رفته اند تا بتوانند باری از شانه مقاومت بردارند بايد اينها را ديد و اين‌‌همه احترام و اعتمادی را كه ازحرمت نهادن، بويژه به خونهای پاك هزاران شهيد مجاهد و مبارز ناشی ميشود ارج نهاد. 
كسي را مي شناختم و مي شناسم كه در يكي از كشورهاي اروپاي شرقي سر و سامانی براي خود داشت و هر از چند وقت يكبار تمام پس انداز خود را به جنبش مقاومت مي داد. حدود پنج شش سال قبل در يكي از سر فصل هائی كه مسعود مشخصا ياری هواداران را طلب كرد. اين هوادار كه پس از مدتها تلاش سر و سامانی يافته ، خانه ای خريده، شركتی به راه انداخته، و با خانمی كه وكيل دادگستری بود زندگی مشتركی را شروع كرده بود پيام داد كسی را بفرستيد تا كمكی را كه ميخواهيد به او بدهم . مدتی بعداو خانه و شركت وتمام هست و نيست خود را فروخت و پول آن را به مقاومت داد و دو سه ماه بعد نيز از همسرش خداحافظی كرد و به سوي رزمندگان ارتش آزادی شتافت از اين نمونه ها كم نيست." 

برخلاف لجن پراکنیهای مستمر یغمایی بر علیه مجاهدین در "دریچه"اش که در آنها مجاهدین را ناجوانمردانه به زیرپاگذاشتن اخلاق و پرنسیپهای انسانی و عدم تحمل مخالفین و ... متهم می کند، معلوم می گردد که اتفاقا همین مجاهدین به کسانی کمک مالی می کردند که "سالها از ترک مبارزه شان گذشته بود". یغمایی خوب می داند که این کمک ها – منجمله به شخص خودش – نه از طریق کلاهبرداری، که با کار طاقت فرسای هواداران سازمان تأمین می گردید و می گردد. حال بنا بر چه ضرورتی است که یغمایی برای بازپس گرفتن قرض و کمک های مالی همسر انگلیسی اش - خارج از روتین پرداخت مقرر شده - سوگند می خورد که "فقط وقتی آخرین نفس را بر آورم سکوت خواهم کرد". بگذریم از اینکه سوگند یغمایی را باید روی یخ نوشت، چرا که پیشتر از آن نیز بارها سوگند خورده بود که تا آخرین نفس در مرزبندی خونین با رژیم ضد بشری آخوندی پایبند بماند و با آن در جنگ باشد! 
نیاز به توضیح نیست که نابودی منابع مالی سازمان مجاهدین همواره یکی از الویتهای دستگاه سرکوبگری رژیم آخوندی بوده که در این راستا از هیچ رذیلتی هم فروگذار نمی کند. چه سروهای سرفرازی که در راه تأمین نیازهای مالی مقاومت بر سر دار شقاوت نرفتند. نمونه شهید قهرمان غلامرضا خسروی که تنها برای یاری رساندن به سیمای آزادی جان بر سر پیمان گذاشت، تنها یک نمونه از بیشمار انسانهای شریف و گمنامی است که در جبهه تدارک مالی جنگ با دشمن ضد بشری به شهادت رسیده اند. 
بعد از شکست تمامی سرمایه گذاری های رژیم و ایادی غارتگر آن در ماجرای پرونده هفده ژوئن و مختومه شدن آن پرونده آخوندی - استعماری از طرف دادگستری فرانسه، رژیم ولایت فقیه به تلاش مضحک جدیدی برای به جریان انداختن پرونده مشابه ای در زمینه به اصطلاح کلاهبرداری مالی برعلیه مجاهدین، آن هم به نمایندگی ازمزدوری که سالها از مرگش می گذرد، در قضاییه فرانسه دست زده است! تقارن زمانی پاچه گیری اخیر یغمایی از مجاهدین و جاروجنجال شرم آوری که نامبرده با همنوایی گشتاپوی بدنام آخوندی و مشتی لمپن، حول این موضوع در "دریچه"اش براه انداخته است، با پرونده سازی جدید رژیم بر علیه مجاهدین در دادگستری فرانسه، را باید بی تردید به حساب هدیه جدید یغمایی برای برآوردن نیاز حقوقی رژیم آدمکشان گذاشت. 
اما آنچه در منظره سیاسی ایران بیش از هر چیز برجسته است را می توان در چند جمله کوتاه، که درهر کدام البته دنیایی از درد و رنج مردم ما نهفته است، بیان کرد: 
- ضحاک زمان با بی رحمی و شقاوتی وصف ناپذیر خون می ریزد و شکنجه میکند، 
- میادین دار و درفش دیگر جزئی از نمایش روزمره آدمکشان حاکم بر میهنمان گردیده است، 
- فقر و فلاکت و فحشا بیداد میکند، 
- آقازاده های میلیاردر در بند و بست با چپاولگرن استعماری – همانهایی که تلاش می کنند همچون رژیم در کشورهای دمکراتیک خودشان کلمه مجاهد را جزء لغات ممنوعه جا بزنند تا هر چه بیشتر از سهم کارتن خوابهای ما را صرف زندگی انگلی خود کنند – سرمایه های مردم را هزینه زندگی اشرافی خود می کنند، 
- زنان شرافتمند ایرانی با شیوه های ضد انسانی مورد اذیت و آزار قرار می گیرند و صورت نجیبشان با اسید متلاشی می گردد، 
- و در یک کلام ایران ما با تمام فرهنگ و تاریخش در آتش ارتجاع می سوزد و در حال نابود شدن است و ... 
در این میان قهرمانان مجاهدی هستند جان بر کف که هیچ چیز جز سودای آزادی و تغییر وضع موجود در سر ندارند، امری که آرزوی هر ایرانی شرافتمند است. از سوی دیگر رژیم غداره بندان با تمام قوا کمر به نابودی این قهرمانان بسته است. در شرایط مشابه در تاریخ هر ملتی به کسانی که راه را برای دشمن هموار می کنند و به نحوی از انحاء – خواسته و یا ناخواسته، به چنین دشمن غداری مدد می رسانند، خائن گفته می شود. 
آری، هر آنکس که باعث شکفتن تبسم بر چهره کریه جلاد می گردد و آه و اندوه را نصیب قربانی میکند، همکار جلاد است و بس! 
به قول گل سرخ انقلاب مهدی رضایی: "تاریخ سیر تکاملی خود را طی می کند، آنگاه معلوم خواهد شد که ظالم کیست و مظلوم کیست" 

حسین یعقوبی 

٧ بهمن ١٣٩٣

سينا دشتي: زندگى، شرف و ديگر هيچ

دهه ى هفتاد، دهه ى انقلابها بود.انقلاب ويتنام مظهر قدرت خلق ها بود و مواضع سياستمدارهاى اروپائى و حتى امريكائى در حمايت از جنبش هاى آزاديبخش اصلا با امروز قابل مقايسه نبود. در سوئد اولاف پالمه با رهبر مبارزين رودزياى سابق ديدار كرد و بر سر ميز آشپزخانه ى خود تعهد دولت سوئد را براى تأمين مالى هزينه ى لباس، چكمه، دارو، مسكن و ترابرى جنبش به اطلاع او رساند. تصور اين قبيل كمك هاى كشورهاى غربى به جنبشهاى جهان سومى الان اصلا وجود ندارد. همزمان با شروع مقاومت مسلحانه ى مجاهدين عليه رژيم ضد بشر اخوندى، موجى از فرهنگ نئو ليبراليستى، صحنه ى سياسى غرب را در نورديد. دوران جنگ سرد به پايان خود ميرسيد و از ابر قدرتى مثل شوروى، تنها يك مجموعه ى بزرگ خشك شده و سنگين وزن به جا مانده بود كه در افغانستان در باتلاق اشتباه محاسباتى گرفتار شده بود و در زمينه ى سياسى و ايدئولوژيك ديگر حرف جديدى نداشت. امريكا در تسليح نيروهاى با سوابق بسيار مخدوش و در ترس از شبح انقلاب در آمريكاى لاتين، به گنداب افتضاح تسليح نيروهاى كنترا با پول و سلاح نفت ملاهاى ايران ،كشيده شده بود. روزگار غريبى بود و هنوز هم هست. ورود مجاهدين و شوراى ملى مقاومت به صحنه ى فعاليت سياسى در اروپا و امريكا و آسيا، از لحاظ سياسى پديده اى جديد بود. از يك طرف، دجاليت خمينى و شعار هاى ضد امريكائى تنوره ميكشيد و نيروهاى چپ را در اروپا مسحور و مغفول كرده بود و از طرف ديگر در صحنه هاى امنيتى و تسليحاتى با دست راستى ترين نيروهاى غرب ، دست در يك كاسه داشت. اولين سئوال خبرنگارها از مقاومت ايران در آن سالها اين بود كه هزينه ى  اين مقاومت چگونه تأمين ميشود؟ در حاليكه هر كمك مالى به مجاهدين در ايران خطر اعدام داشت ، چگونه ميشود  اين دستگاه را چرخاند؟ شهيد بزرگ حقوق بشر، دكتر كاظم رجوى تعريف ميكرد كه در همان سالها در پارلمان اروپا اول يك ملاقات با يك  نماينده از حزب محافظه كار اتريشى را داشته بود كه طرف مقابل "اطمينان" داشت كه مجاهدين از شوروى پول ميگيرند و بلافاصله بعد از آن، در ملاقاتى با نماينده اى از يك حزب چپ ايتاليا، شنيد كه اين طرف هم مطمئن بود كه مجاهدين از آمريكا پول ميگيرند!! "شهيد كاظم تعريف ميكرد كه نميدانست بخندد و يا عصبانى بشود. دجاليت خمينى از وحشيگرى او بسيار كار آمدتر بود.
خوب واقعيت چيست؟ داستان سهل و ممتنع است. مجاهدين براى  تأمين مخارجشان جز به مردم ايران و انسانهاى شرافتمند در هر جاى دنيا، به هيچ مقام و دولتى رو نياورده اند. چرا كه كمك هاى دولتى همواره شرايط خودش را نيز تحميل ميكند، اما نيروى انقلابى برانداز كه جرم آن "تلاش براى بر هم زدن تعادل ژئوپوليتيكى" عنوان شده است، به طور منطقى نميتواند در چهارچوب معادلات مالى - سياسى ارباب لامروت دنيا قرار بگيرد.  
اين مقدمه را مختصر نوشتم كه زمينه ى حرف خودم را تا حدى روشن كرده باشم. من از همان "ابر قدرت" هاى هستم كه به مجاهدين كمك مالى كرده ام. فكر  ميكنم ميزان كمك فرد من در طى ساليان ميليونها كرون باشد، حساب دقيق را خود مجاهدين بهتر ميدانند، هيچوقت برايم جمع زدن اين ارقام مهم نبوده است و حتى برايم اين سئوال مطرح نبوده كه آيا اين كمك مشخص من خرج درمان سرطان يك عزيز مجاهد خلق ميشود و يا يك زندانى فرارى را از زير حاكميت خمينى به محل امنى ميرساند و يا هزينه ى پول تلفن يك انجمن ميشود، اعتقاد داشته و دارم كه اين رژيم بايد سرنگون شود و ابزار سرنگونى اين دستگاه فقط در دست مجاهدين است، اعتقاد داشته ام كه ريختن خون عزيزانم مثل سياوش احمدزاده، فرهاد پرچمى، مسعود نيرومند، غلامحسين چوگانباز و ... و حنيف امامى و سياوش و صبا و زهره، ظلم مجسم بوده است و ميبايست در دادگاه، در محضر يك عدالت ، مورد بازرسى قرار گيرد و به فرجام برسد. اين ظلمى است كه به مردم و ميهنم، بيش از سى و چند سال رفته است،     
واقعيت اما اين است كه من يك نفر نيستم، بخشى از يك مجموعه افراد مختلف هستم كه هر كدام به طرز بسيار منحصر به فردى به اين سازمان و رهبرى آن اعتماد كرده و ميكنند و از زندگى روز مره خودشان، ذره ذره تفريق ميكنند و جمع ميكنند و واريز ميكنند و دوباره و دوباره 
اين اعتماد، اعتمادى است. كه از آگاهى به جنس و نوع و ماهيت سازمان مجاهدين و رهبرى ان نشأت ميگيرد، مردم ميدانند كه سازمانى هست كه از سر تا به پاى آن، بيش از سى و چند سال در معرض از دست دادن جان و جوانى و سلامت بدن و آرامش تن بوده است، اما از كلام سرنگونى و استقلال كوتاه نيامده است، اين تعهد مشخص نسل ما به آيندگان ايران هست كه در زمانى كه سموم ارتجاع و استعمار تن وپيكر ميهن ما را مورد تهاجم قرار داده بود، ما چه كرديم؟ من چه كردم ؟ در عالم فرض من خودم را در مقابل درب خانه ى فريار شجاعتى ميبينم ، همان درب منزل در محله ى بابا كوهى شيراز كه مقابل همان در باريك، تن باريك فريار را به دار كشيدند تا جوانان اين محل بترسند و معتاد شوند و پوسيده شوند و كسى از ايشان ياراى مقابله با پاسداران را نداشته باشد. فرض ميكنم كه در مقابل اين در، دوباره مثل ان سالهاى ٥٩ ايستاده ام و زنگ ميزنم و مادر فريار مرا مى بيند و سئوال ميكند "ديدى با پسر نازنينم چه كردند؟ تو كه دوستش بودى، چه كردى؟" و يا به پيش مادر فرهاد پرچمى بروم كه از شباهت فرهاد با من ميگفت كه به نظر من فقط مو هاى ما شبيه بود و مادر موهاى من را در دست گرفته بود و ضجه ميزد "كه ميدانى كجا او را خاك كرده اند؟ براى او، تو چه كار كرده اى، تو كه دوستش بودى؟ "و من چه جواب بدهم جز اينكه بگويم مادر، من هم سلاح گرفتم و يونيفرم ارتش آزادى تنها لباس نظامى بود كه بر تن كردم و تلاش كردم و در خيابان ها در سردى و در برف و در باران  از مردم پول خواستم و در شبهاى طولانى با مرگ جنگيدم و با بيمارى مردم دست به گريبان شدم و پول جمع كردم و اگر فرصتي بود به ديدار سياسى رفتم و قلمى زدم. 
اينها را نوشتم كه يك حقيقت را مجددا ياد آورى كنم. رژيم هم ميداند كه اين مقاومت تنها به خودش و ملاء اجتماعى خودش وابسته است و از اين رو تلاش زيادى ميكند تا با زير فشار گذاشتن، ترساندن و منفعل كردن اين ملاء مقاومت و مجاهدين را زير فشار بگذارد. كمك مالى به مجاهدين در ايران عين عمل مسلحانه تلقى ميشود و تمام تلاش رژيم در خارج از كشور هم اشاعه ى ديكتاتورى ولايت فقيه به نظام هاى اروپايى و امريكاست. مثلا در انگلستان، بنياد خيريه ى ايران ايد كه به قربانيان رژيم كمك ميكرد مورد تهاجم جك استرا قرار گرفت، خبرنگارهاى كه به شغل شريف قلم فروشى مشغول بودند، به غنى سازى افسانه هاى در مورد اين بنياد پرداختند كه مايه ى أوليه آن از وزارت اطلاعات رسيده بود. إيجاد توهم در مورد استقلال مالى مجاهدين، علاوه به ضربه ى تاكتيكى به مقاومت يك هدف بسيار رذيلانه ترى هم دنبال ميكند. هدف اين است كه به مردم إلقاء شود كه "كسى در مقابل اخوندها مقاومت نميكند، ايرانيان فاقد غيرت و حميت مقاومت در مقابل ولى فقيه و بسيجى دهان گشاد و قاضى مرتضوى و لاجوردى و پاسدارهاى اسيد پاش هستند، مجاهدين كه هم مقابل رژيم هستند، حتما بايد مزدور عراق و اسرائيل و شوروى و امريكا و ... باشند"، از اين منظر هست كه مزدوران وزارت اطلاعات در انگلستان مثل خدابنده و آن سينگلتون به روى آن سالها تبليغات ميكردند و ميكنند. حالا گروه قرى (قصيم، روحانى، يغما رفته) هم به اين كاروان پيوسته و علاوه بر وقاحت خاص الخاص آخوندى در پول مردم را خوردن و به روى خود نياورده، مدعى كه بيائيد و منابع مالى خود را به ايشان و كلاء مستقل ايرانى! معرفى كنيد وگرنه الدرم بلدرم! حكم بيست و چند مرجع قضائى بين المللى در انگليس و امريكا و اتحاديه ى اروپا و حتى عراق كافى نيست. البته مشخص است كه تاكيد بر قيد ايرانى در خواست حضرات ، دوباره خوانى نعره هاى وزارت اطلاعات هست كه احكام دادگاههاى غربى تابع سياست بوده و پيروزى حقوقى مقاومت نبوده است. به اين خرفتهاى دير از راه رسيده بايد گفت كه اگر زمانى كمكهاى غيبى إرسال ميشد، الان راهپيمايى هاى "دستم بگرفت و پا به پا برد" كرى و ظريف حتى دهان بى بى سى فارسى را هم آب نمى اندازد. دنياى سياست ، دنياى جنگ است و همين، كسى هم از نادم إفسرده و خود پرستى كه در إنكار گذشته ى خود حتى منكر مزدور بودن شاهسوندى است انتظارى ندارد كه حدى از شرف در او باقى مانده باشد، هم او كه علنا مينويسد و شرم هم ندارد كه: "کلاهم را به احترام در برابر همنشین بهار از سر بر میگیرم و به شهامت او در مصاحبه با سعید شاهسوندی درود میفرستم وهمچنین اعلام میکنم به دلیل نهادینه شدن ناراستی، در شما و تشکیلات شما،حرفهای شما را درباره سعید شاهسوندی باور ندارم و این خود اوست که فارغ از حرفها و اتهامات بیست و چند ساله شما باید از حقایق زندگی خود و سرگذشت خود و ضعفهای خود و علل زنده ماندنش سخن بگوید“.
   آرى عزيزان، دعواى من با اين  موجود بر سر سياست است و انسانيت و استقلال و اين همان چيزى است كه در دنياى وارونه ى بريدگان از انسانيت، به خودفروشى سياسى و بردگى اخلاقى منجر ميشود كه اسماعيل يغمائى نمونه ى آن است، وقتى سليمانى را سردار مينامند، وقتى خامنه اى ولى فقيه مسلمين هست، البته به تواب كلاش مثل مصداقى ميشود گفت فعال حقوق بشر و به نرينه ى خود پرستى مثل يغمائى ميشود گفت شواليه ى حق طلب! 
دنياى وارونه ى سياست را اما با صبر، با تحمل، با هوشيارى، با افشاگرى و با ايستادگى بر سر خواست اصلى و مقدم مردم ايران يعنى سرنگونى رژيم ولايت فقيه، را با توان بى پايان، بر سر جاى خود مى نشانيم و با نشاط بهارانه ى خود به روسياهى ماندگار هيزم كشان ارتجاع و استعمار، درسى ميدهيم تا آيندگان ببينند و بياموزند و به ريش اين ابلهان بخندند. 


  

شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۳

فرا خواندن مجدد چاکران ولایت به اقامه دعوا و پیگرد قضایی در مورد ادعای مرگ‌های مشکوک، طلاق‌های اجباری و کلاهبرداری مالی

  کمیسیون‌امنیت و ضدتروریسم
فرا خواندن مجدد چاکران ولایت به اقامه دعوا و پیگرد قضایی در مورد ادعای مرگ‌های مشکوک، طلاق‌های اجباری و کلاهبرداری مالی

پس از صدور حكم منع تعقيب در بخش مالي پرونده 17 ژوئن از جانب دادگستري فرانسه كه صدها هزار صفحه لجن پراكني و جعل و تزوير ولايت فقيه و مزدوران و شاهدان آن را عليه مقاومت ايران به باد داد، اطلاعات آخوندي با ناشيگري، يك مامور مردة خود را براي استيناف خواهي و جلوگيري از حكم منع تعقيب  به ميدان فرستاد.  اين ترفند مسخره كه هم اكنون در دادگاه تحت بررسي است در اطلاعيه 12 آذر 93 دبيرخانه شوراي ملي مقاومت و همچنين در اطلاعيه وكيل رسمي شورا به تاريخ 4 دسامبر 2014 افشا شده است.
فضيحت به حدي بود كه هفته نامه فرانسوي كانار آنشنه (10 دسامبر 2014) با تصريح بر اينكه 7 سال از مرگ ماموري كه به عنوان شاكي خصوصي درخواست استيناف كرده گذشته است، و با اشاره به اطلاعيه حقوقدان برجسته فرانسوي ويليام بوردون دربارة تلاش مجدد آخوندها براي آلت دست قراردادن عدالت فرانسه، خاطر نشان كرد كه اكنون « در دادگاه استنياف پاريس بايد گفت: مُرده ها برخيزيد!» . استاندار ايوبونه رئيس پيشين اطلاعات فرانسه نيز نوشت استينافي كه درخواست شده است از جانب همان سرويس هاي ايراني هدايت مي شود كه عمليات 17 ژوئن را طراحي كرده بودند (مديا پارت- 7 ژانويه 2015).
اما سرويس هاي رژيم ولايت بيكار ننشسته و براي مقابله با فضيحت، اكنون از طريق ”دريچه زرد“ (اسماعيل يغمايي) با انتشار خزعبلات و الفاظ ركيك كه تماماً در دستگاه بازجويان اطلاعات آخوندي است، مدعي كلاهبرداري مالي مجاهدين و مقاومت ايران از يك زن انگليسي شده اند كه يغمايي سالها پيش با دوز و كلك و معرفي خود به عنوان شاعر مقاومت ايران، با او ازدواج كرده  است. يغمايي با اين خانم انگليسي كه از سالها قبل از آن به مقاومت ايران كمك مي كرد و يغمايي را هم نمي شناخت طرح دوستي ريخت و نهايتاً با او ازدواج كرد. 
يغمايي در خرداد 92 دقيقاً به موازات و پا به پاي اطلاعات بدنام آخوندها، مدعي ” مرگهاي مشكوك“ و ” طلاق هاي اجباري“ در درون مجاهدين شده بود كه با جواب دندان شكن خانم اكرم حبيب خاني (مجاهد اشرفي در زندان ليبرتي) كه از سوي يغمايي سوژة اين توطئه قرار گرفته بود، مواجه شد.
متعاقباً در 12 خرداد 92 كميسيون قضايي شوراي ملي مقاومت، ماموران و مرتبطان اطلاعات آخوندها و مدعيان مرگهاي مشكوك و طلاق هاي اجباري در درون سازمان مجاهدين خلق ايران را به اقامه دعوا و پيگرد قضايي در هر دادگاه ذيصلاح اروپايي و همچنين كميسيون حقيقت ياب بين المللي وابسته به ملل متحد، فرا خواند. اما وزارت اطلاعات و ايادي آن كه از پرونده 17 ژوئن درس گرفته بودند، جرأت اقامه دعوا و پيگرد قضايي پيدا نكردند.
شايان يادآوري است كه در سال 1377 دولت وقت انگليس به درخواست رژيم آخوندي در يك زد و بند كثيف، بنياد خيريه ايران ايد را كه همان خانم انگليسي از فعالان آن بود در يك حركت ناگهاني قفل و تعطيل كرد و تمام  مدارك آن را هم با خود برد تا شايد از اين طريق پرونده اي مشابه 17 ژوئن بسازد. اما رژيم و دولت انگليس  در اين توطئه به هيچ جا نرسيدند و به سختي شكست خوردند چرا كه همه چيز شفاف و قانوني بود.  شرح و تفصيلات ماجرا در نشريه مجاهد در شماره هاي 413، 414، 416 و 421 در همان سال آمده است.
نكته ديگر اينكه بسياري از كمك ها و وام هاي اين خانم انگليسي قبل و بعد از ازدواج يغمايي با وي در يك روال روتين  به او برگردانده شده بود . اما خانم انگليسي تحت تاثير القائات رذيلانه يغمايي از سال 2010 خواهان برگرداندن الباقي كمكها و وامهاي پيشين گرديد هر چند كه سررسيد بسياري  از اين وام ها صراحتاً پس از سرنگوني رژيم مقرر شده بود. با اين حال، انجمن مربوطه درخواست و پيشنهاد خانم انگليسي به تاريخ 14 نوامبر 2010 را براي برگرداندن الباقي وجوه با قسط بندي مشخص ماهيانه ، به تمام و كمال پذيرفت كه سند آن ضميمه است.
 
چنانكه در اين نامه ديده مي شود خانم بليندا مكنزي نوشته است: 
« حميد عزيز، اين نامه را براي اين مي نويسم كه تو مرا كمك كني زيرا در شرايط مالي نابساماني هستم. در عين حال كه مفتخرم كه توانسته ام به پروژه ها و موضوعات انساندوستانه زيادي كمك كنم كه تو به من معرفي كردي و در رابطه با قربانيان رژيم ايران بود، با توجه به وضعيت فعلي ام از تو ميخواهم در صورت امكان برخي پولها به من برگردانده شود. 
قدرداني مي كنم كه اين كار بسيار سختي است و خوشحال مي شوم اگر اين (بازپرداخت) بطور ماهيانه 5 هزار پوند طي دهسال صورت بگيرد.
من تاكيد ميكنم كه با رضايت،چنين پرداختي را بعنوان حل و فصل نهايي تمام تعهدات شخص تو به خودم محسوب مي كنم و بديهي است كه كليه پرداخت ها مالي من در رابطه با مقولات شرافتمندانه اي بوده است كه تو به من معرفي كردي. 
لطفاً به من بگو كه آيا اين (قرارداد بازگرداندن ماهيانه 5 هزار پوند) امكانپذير است؟
با بهترين آرزوهاي هميشگي –بليندا مكنزي»  
جواب بلادرنگ ارسالي در ذيل همين نامه براي خانم مكنزي: 
« بلينداي عزيز، من وضعيت ترا درك مي كنم و با پيشنهادي كه در (بازپرداخت) نامه ات نوشته اي وشيوه حل و فصل تمام تعهدات شخصي ام نسبت به تو موافقم. من همه تلاش خود را براي فراهم آوردن اين پول به كار مي بندم...».
از آن تاريخ به بعد ماهيانه 5 هزار پوند بطور مرتب به حساب خانم مكنزي ريخته شده و هيچ تاخيري هم صورت نگرفته است.
اكنون اطلاعات بدنام آخوندها از طريق دريچه زرد، ”احساسات انساني“ اش به جوش آمده و ”كلاهبرداري مالي“ از يك زن انساندوست انگليسي را هم بر دعاوي ”مرگهاي مشكوك“ و ”طلاق هاي اجباري“ از جانب يك مداح منفور نظام (اسماعيل يغمايي) افزوده است.
از اينرو چاكران ولايت مجدداً براي  اقامه دعوا و پيگرد قضايي در اين مورد نيز كه البته هيچ ربط حقوقي به شوراي ملي مقاومت ايران يا سازمان مجاهدين خلق ايران ندارد، فراخوانده مي شوند.
در پي تصويب ماده مربوط به استعفا و تسويه حساب مالي با افراد اخراجي يا مستعفي از شوراي ملي مقاومت ( بر اساس ماده 10 اساسنامه شورا ) كه تفاوت استعفاي طبيعي و شرافتمندانه را از ندامت، خيانت ، خودفروشي سياسي و خنجر زدن ، متمايز كرده است، و با يادآوري تذكر پاياني بيانيه تفصيلي شورا در 7 تير 1392 كه از دبيرخانه و كميسيون هاي ذيربط خواسته شده بود « در برابر دعاوي دروغين و اطلاعات غلط و كارزار شيطان سازي ...به روشنگري هاي لازم جهت اطلاع هموطنانمان مبادرت كنند»، كميسيون امنيت و ضد تروريسم شورا در قبال دعاوي رژيم و كاربرانش، موارد زير را خاطر نشان مي كند:
1-اسماعيل يغمايي كه اكنون در آستان بوسي و چاكري ولايت از اشعار و سروده هاي پيشين خود سراپا نادم شده و مدعي است كه مجاهدين ”جيب زني“ كرده اند ، در سه دهه گذشته صدها هزار دلار بابت تأمين كليه مخارج زندگي و سرودن شعر و ترانه و سفرهاي متعدد و متنوع، حتي پول توجيبي ، از مجاهدين دريافت كرده است كه نمونه هايي از اسناد آن ضميمه است.
2-كريم قصيم و محمدرضا روحاني نيز كه اكنون مدعي مجاهدين و همسنگر مداح منفور نظام، عليه مقاومت ايران شده اند، در مجموع يك ميليون و 200 هزار دلار از مجاهدين گرفته اند كه آخرين دريافت آنها ماه مي 2013 (قبل از استعفاي 5 ژوئن 2013) بوده است. مبلغ واقعي البته با محاسبه هزينه هاي مجاهدين براي سفرها و چاپ كتاب و كمترين كاري كه اين دو براي شورا كرده باشند ، بسيار بيشتر است. اينهم كه هزينه هايي كه سه دهه توسط مجاهدين تامين مي شد،اكنون چگونه و با چه ما به ازايي جايگزين شده است، موضوع بحث جداگانه اي است. اما اقتضاي ندامت از تمامي مواضع پيشين و پيدا كردن منابع مالي جديد، در هر مرام و مسلك انساني، برگرداندن مبالغ دريافتي از مجاهدين بود كه در حقيقت دسترنج و پول خون رزمندگان آزادي مردم ايران است.
حيرت آور اينكه مدعيان فوق الذكر، عليرغم كليه دعاوي شفافيت و جا نماز آب كشيدن انساني و اخلاقي، معلوم نيست كه چرا هيچگاه از اين مقوله سخن نگفته و بر آن عامدانه و آگاهانه سرپوش گذاشته اند.
شوراي ملي مقاومت ايران
كميسيون امنيت و ضد تروريسم
4 بهمن 1393 (24 ژانويه 2015)
اسماعيل يغمايي - نمونه هاي رسيدهاي مالي


________________________________________
________________________________________


 
________________________________________
________________________________________





ريشه جنايت تروريستي پاريس دركجاست ؟

https://www.youtube.com/watch?v=GOtIE3wG76A

صفحه فيس بوكي بگو نه 
دفتر مجله طنز “شارلی هبدو“ صبح روز چهارشنبه ۷ ژانویهء ۲۰۱۵ درقلب شهر پاریس مورد حمله تروريستي قرار گرفت .طي آن  يازده روزنامه نگار و یک پلیس به قتل رسيدند. هشت روزنامه نگار دیگر نير به سختی مجروح شدند.
اين حادثه دردناک جهان را تكان داد. همه سران كشورهاي مختلف بجز ولي فقيه ارتجاع اين جنايت بزرگ را محكوم نمودند. درپاريس تظاهرات بزرگي با شرکت بیش از يك ونيم مليون نفر با عقايد و مذاهب مختلف دراعتراض به  اين جنايت برگزار شد.
ولي ازهمان آغاز پرسشی در ذهن ها شکل گرفته بود: ريشه اين حادثه جنايتكارانه دركجا نهفته است ؟
واقعيت اين است كه ، درقرن بيستم براي نخستین بار اين خميني جنایتكار بود كه فرمان قتل نويسندگان و دگر  انديشان را صادر كرد .
خمینی فرمان قتل نويسنده انگليسي بنام “سلمان رشدي“ را درتاريخ 25 بهمن 67  به منظور تحت شعاع قراردادن زهر آتش بس و درواكنش به مطالبي كه عليه خودش دركتاب بود صادر كرد .
حکم اعدام سلمان رشدى
زمان: 25 بهمن 1367/ 7 رجب 1409
بسمه تعالى‏
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‏
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانى» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتواى آن، محکوم به اعدام مى‏باشند. ازمسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسى جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس دراین راه کشته شود، شهید است   ان شاء اللَّه. ضمناً اگر کسى دسترسى به مؤلف کتاب دارد ولى خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفى نماید تا به جزاى اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى‏
منبع: صحیفه امام    ج‏21    263 

 درحالیكه خداوند درقرآن گفته است :توبه انسانها را مي پذيرد، ولي خميني قسی القلب ، گفت: توبه سلمان رشدي هم قابل قبول نيست :
سلمان رشدى اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامى همّ خود را به کار گیرد تا او را به دَرک واصل گرداند .اگر غیر مسلمانى از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریعتر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آنچه را که در قبال این عمل می‌خواهد به عنوان جایزه و یا مزد عمل به او بپردازند.
صحیفه امام    ج‏21    268   

اخوند قرائتي گفته بود  :
پس از صدور فرمان قتل سلمان رشدی، مسئولان سیاست خارجی کشور خدمت حضرت امام رسیده عرض کردند: آقا این فتوای شما با قوانین دیپلماسی و موازین بین‌المللی سازگار نیست. امام فرمود: به درَک، آبروی رسول‌الله رفت، هر چه می‌خواهد به هم بخورد. ای کاش خودم جوان بودم، می‌رفتم او را می‌کشتم!“
درسالهاي بعد خامنه اي ،ولي فقيه ارتجاع نيز حكم خميني را تاييد وآن را غیر قابل تغيیر دانسته بود. خامنه اي حمله تروريستي پاريس را محكوم نكرد .
درسال 83 خامنه اي گفت  :“دفتر مقام معظم رهبري در پاسخ به سؤالاتي كه ازسوي مسلمانان در اين زمينه به‌عمل آمده است،‌ اعلام داشت كه: حضرت آيت‌الله خامنه‌اي مدظله العالي رهبر معظم انقلاب اسلامي فرمودند: حكم تاريخي و تغييرناپذير حضرت امام رضوان‌الله تعالي عليه در مورد نويسنده‌ي كتاب كفرآميز آيات شيطاني و تعهد مسلمانان در سراسر جهان به اجراي اين حكم اسلامي،‌ نخستين ثمرات خود را در صحنه‌ي رويارويي اسلام با كفر جهاني نشان مي‌دهد“ سايت خط امام
ساير آخوندها هم اين حكم را تاييد كردند:
هاشمي رفسنجاني :انتشار آیات شیطانی راتوطئه جهاني ناميد و گفت: « هم اکنون یک حرکت بسیار خطرناک که از یک جنگ رسمی بدتر است سازماندهی می‏شود که دنیای اسلام باید آن را بسیار جدی بگیرد.»
آخوند یزدی رییس وقت قوه قضائیه گفت : «حکم حضرت امام(رحمت الله علیه) مبنی بر مجازات سلمان رشدی نویسندۀ مرتد کتاب آیات شیطانی و تنفیذ مجدد این حکم توسط حضرت آیت الله خامنه‌ای، یک نظر و فتوا نیست که حاکم یا قاضی دیگری بتواند روی آن اظهار نظر کند بلکه یک حکم است و مثل تمام موارد قضایی و اجکام صادره از مبادی قضا، لازم الاجر و غیر قابل تعطیل است.»
اصلاح طلب قلابي آخوند محمد خاتمی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد گفت:« نوشتن و انتشار اینگونه کتاب‏ها مانند آیات شیطانی از نظر اسلام جرم است و مجازات آن اعدام است».
يك ماه بعد از فتواي خميني ، بنياد پانزده خرداد يك مليون دلار براي قتل سلمان رشدي جايزه تعيين كرد و
درسالهاي بعد خامنه ای  آن را افزايش داد و براي اجراي حكم خميني جايزه سه مليون و 300 هزار دلاري نيز در نظرگرفت
“خبرگزاري ايسنا درشهريور 91 نوشت : جایزه قتل سلمان رشدی ۵۰۰ هزار دلار افزایش یافته و در مجموع به ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار رسیده است.این افزایش را نماینده آیت‌الله علی خامنه‌ای و سرپرست بنیاد ۱۵ خرداد با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرده است.
خامنه اي حتي در اين جا نيز متوقف نشد. درسال 68سپاه قدس به دستور ولي فقيه ارتجاع علي خامنه اي فردي به نام “ابراهیم عطایی“ را برای اجرای عملیات انتحاري علیه سلمان رشدی به انگليس فرستاد ولي او، قبل از اقدام به عمليات ، توسط تیم حفاظتی دولت انگلیس از سلمان رشدی، هدف گلوله قرار گرفت و كشته شد .(چهل تدبير- گرد آوري علي الفت پور)
اكنون عوامل خامنه اي  غبطه خورده و می گویند :“اگر فتوای امام خمینی درباره سلمان رشدی اجرا می شد استمرار اهانت های بعدی به شکل کاریکاتور و فیلم تحقق پیدا نمی کرد.“ براي فهم درست تر از فتواي خميني در مورد رشدي ونتايج بعد از آن بايد كمي به عقب برگرديم .
کشتار نويسندگان مجله “شارلی هبدو“  تداوم بي چون وچرا ي حکم ارتداد و فتوای مشهور خمینی مبني  بر قتل سلمان رشدی است. روح خميني وفرمان خامنه اي پس از 26 سال درپاريس ظاهرميشود
واقعيت اين است كه خميني ، ازهمان آغاز به حكومت رسيدن ، فشار و زنداني كردن و سانسور رسانه هاي جمعي و مطبوعات و نويسندگان را شروع كرد .
در26 مرداد سال 1358 خميني طي يك  سخنراني گفت :“ اگرما ازاول قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم وتمام مجلات فاسد ومطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و روساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم و به سزاي اعمالشان رسانده بوديم وچوبه هاي دار را درميدان هاي بزرگ برپاكرده بوديم و مفسدين وفاسدين را دروركرده بوديم ، اين زحمت ها پيش نمي آمد .“
بدین ترتیب بود كه : سعيد سلطانپور نويسنده و شاعر ، عباس رستگار شاعر ، لادن منتظر اسدي (روزنامه نگار)، ابوذر ورداسبي (نويسنده)، محمد حسين حبيبي (نويسنده)، محمد گودرزي (روزنامه نگار) وهزاران نفر ديگر را دردهه 60 به جوخه هاي ا عدام سپرد ه شدند.
درسالهاي بعد فتواي قتل و اعدام نويسندگان و روشنفكران  به صورت يك قانون قضايي درنظام ولايت فقيه درآمده وبسرعت اجرا گرديد.
سه تن از كشيشان مسيحي درسال 75 (عكس سه كشيش مسيحي)زهراكاظمي خبرنگار  ايراني – كانادايي ، در20 تير82 بشكل فجیعي توسط وزارت اطلاعات بقتل رسيدند.
در تابستان 1375 وزارت اطلاعات قصد داشت با طرح مشخصي، اتوبوس تعدادي از نويسندگان  را درمسير كوهستاني ارمنستان  به ته دره بفرستد درسالهاي بعد غزاله عليزاده ، محمد جعفر پوينده  ، مختاري و حاجي زاده در جريان قتل هاي زنجيره اي به قتل رسيدند.
ويعقوب مهرنهاد در14مرداد 87  و محسن اميراصلاني در دوم مهرماه 93 ، اعدام شدند.
ستاربهشتي در 13 آبان 91 زير شكنجه هاي رژيم ولايت فقيه جان باخت.

 بر اساس گزارش خبرنگاران بدون مرز ، “ايران بزرگترين زندان روزنامه نگاران است. درميان 179 كشور جهان رتبه ۱۷۳ آزادی رسانه‌هاقراردارد. هم چنين :“ایران در بیلان خشونت علیه روزنامه‌نگاران جهان در سال ۲۰۱۴ برای چندمین سال پیاپی به عنوان یکی از ۵ زندان بزرگ روزنامه‌نگاران جهان معرفی شده است“.

اين رژيم حتي در خارج از كشور نيز به ترور مخالفان خود ونويسندگان پرداخته است، كاظم رجوي در ژنو ، محمد حسين نقدي در ايتاليا ، شاهپور بختيار در فرانسه و عبدالرحمان قاسملو در وین و زهرا رجبي در تركيه و صدها ترور ديگر دركشورهاي انجام داده است.
بنابراين ريشه كشتار درپاريس را بايد درانديشه منحوس خميني جستجو كرد وبس .
اكنون پرسش ما از دولت ها و جامعه بين المللي و سازمان ملل و مماشات گران با رژيم ولايت فقيه  اين  است:گیریم كه شماهمه تروريستها را گرفتيد و كشتيد ،آيا بنيادگرايي و تروريسم نابود خواهد شد؟  هرگز . چرا که با قطع شاخ و برگ درختان ریشه همچنان باقي مانده ومجددا رشد ميكند.
براي مبارزه با پشه هاي مزاحم ، فقط ازبين بردن پشه ها كافي نيست ، بايد فكري براي خشكاندن تالابها ومردابها كه محل توليد وتكثير پشه ميباشد بكنيم . براي مبارزه با بنياد گرايي و تروريسم تحت نام اسلام چه شيعه و چه سني بايد سرچشمه و كانون ومركز آن را هدف قرار بدهيم . (داعش ، بوكو حرام ، جيش المختار ، سازمان بدر ،و... همه همچون شاخ وبرگهاي درخت بيناد گرايي است كه ريشه آن درتهران است كه ازسال 57 در ايران به حاكميت رسيده و امكانات يك دولت درپشت آن قرارگرفته است.
نظام ولایت فقیه، كانون، الهام‌بخش، پناهگاه سیاسی یا تأمین کننده مالی و تسلیحاتی افراطی گری چه تحت نام شیعه و چه سنی است. حمايت از یک جبهه واحد علیه بنیادگرایی اسلامی و مشخصاً در برابر نظام ولایت فقیه در ایران راه حل فکری و فرهنگی و ریشه یی در مقابله با بنیادگرایی ميباشد.
در واقع تنها راه مقابله با بنيادگرايي و تروريسم، ایستادگی در برابر رژیم ایران است كه نيروي محرك و الهام بخش تمام جريان‌هاي افراطي تحت نام اسلام است.
دنياي غرب اگر در نابود كردن تروريسم جدي است، بايد همه سفارتخانه هاي رژيم را در كشورهاي مختلف تعطيل كند . درمقابل رژيم در عراق و سوريه قاطعيت به خرج بدهد و با رژيم، مماشات نكند و از مبارزه مردم ايران عليه اين رژيم خونخوار حمايت نمايد، اين رژيم غرق دربحرانهاي اتمي ، اقتصادي وسياسي و اجتماعي است و درميان توده هاي مردم ايران هيچ پايگاهي ندارد .مردم ايران بويژه جوانان وزنان  در نابودي اين رژيم بنيادگرا درايران هيچ ترديدي ندارند.