دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۴

یک پروسه درد انگیزو تلخ --- دنباله بحث قبل - زری اصفهانی


و آنوقت است که می بینید شاعری که 90 درصد زیباترین اشعارش در ستایش رزم و ایستادگی و مقاومت از همان اولین روزهای انقلاب و بعد از آن بوده است . با سرود خیز و سنگر به سنگر میلیشیا  -- ای چریک دلاور میلیشیا  هزاران جوان کم سن و سال را درخیابان ها به جنبش و خیزش و مبارزه خوانده است و درهرکجا که آنها درگیر شده اند و شلاق خورده اند وزخمی شده اند دسته جمعی این سرود را خوانده اند . نوارهای سرودهایش در سرهر میزکتابی که دلاورترین و بهترین فرزندان مبارز ایران اداره میکردند و به خاطر همان بساط های کتاب همیشه کتک میخوردند   و زیر لگد و مشت و چکمه   بسیجی ها و کمیته ای ها و حزب اللهی ها  که از لومپن ها و بیسواد ها و شرور های هرمنطقه ای درست شده بودند ، مقاومت کرده و تاب می آوردند  تا به همراه کتاب ها و نشریه ها و دستاوردهای سیاسی بخش پیشرو و پیشگام جامعه آن زمان  نشانه ها و سمبل های  فرهنگی بالاتر و ادبیاتی پیشروتر برای جامعه ای انسانی تر را عرضه کنند و برای این کار زیر چکمه های مشتی جاهل بی سواد و متعصب و وحشی خونین و مالین شده ، گاها حتی چشمشا ن را ازدست میدادند یا استخوان هایشان خرد میشد  ( دربیمارستان فارابی تهران خودم یک میلیشیای جوان به اسم محمود را دیدم که حزب اللهی ها به چشمش لگد زده بودند و آنرا کور کرده بودند)
و یا با سرود ای آزادی و فاتحان تاریخ ( زحمتکشان ) اوج قدرت شعر را در نمایش یک رزم تاریخی بی امان بین طبقات ستمکش و  استثمار شده با ستمگران و استثمار کنند گان نشان میدهد . و آنچنان بخصوص دراین دوسرود شعر و موسیقی بهم پیچیده و  درهم تنیده ویگانه شده اند که درهرزمانی که حتی آهنگ ها را بدون سروده ها گوش کنید انگار که آن شعرهایند که از آلات موسییقی تراوش میکنند و کلمات اند که به جای نت ها به گوش میریزند 
و چنین اوجی درهنر ترانه سرایی و سرود و ستایش قهرمانی و رزم و ایستادگی و تسلیم نشدن  درطی سالها وسالها شاید نزدیک به سی سال  پیموده میشود . بسیاری بر چوبه دار فریاد کشیده اند . ای آزادی درراه تو بگذشتم از طوفانها . 
 بسیاری درزندان و زیر شکنجه خوانده اند  . آید از ملک ایران زمین غرش خلق ایران به گوش . و بسیاری درتنهایی سلول ها  خوانده اند . تا آخرین گلوله  تا آخرین نفس - تا آخرین  دقیقه تا آخرین  عسس .. هرگز خیال راحت و سامان نمی کنیم .
یاد ش بخیر مهرداد علوی  دانشجوی پزشکی بود . کمربند سیاه کاراته داشت . با قامتی بلند و چهر ه ای زیبا . شجاع  و بزن بهادر بود . حزب اللهی ها از دستش هیج جا درامان نبودند . صدایی قوی داشت و سرود فاتحان تاریخ را بسیار خوب,و با صدایی رسا  میخواند . اکثر سرودها را از حفظ بود . قدرت عجیبی دریاد گیری زبان هم داشت و هرجایی که بود بسرعت زبان آن کشور را می آموخت . مدت کوتاهی اسپانیا بود و به خوبی اسپانیولی را با لهجه صحبت میکرد و البته انگلیسی را هم از بچگی آموخته بود . چنین یلی بالا بلند در عملیات فروغ جاویدان دوربین فیلمبرداری را کنار گذاشته بود و گفته بود دیگر فقط باید جنگید و با سلاحش به بالای تپه ای رفته بود و تا آخرین گلوله اش جنگیده بودو شهید شده بود . 
آری چگونه است که شاعری که 90 درصد اشعارش درستایش رزم است وستایش رزمندگان ارتش آزادی ( کتابی هم با همین نام چاپ کرده بود و با تصویر زنان و مردان مجاهد خلق درلباس رزم ) که میگفت با پول خودش منتشر کرده است و به تعداد رزمندگان ارتش آنرا چاپ کرده است تا هررزمنده ای درکوله اش یک جلد آن را داشته باشد .
و اکثر این سرودها نه تنها بار مبارزاتی و نبرد و قهرمانی و حماسه و ایستادگی دارد که میشود گفت زبان شعری ایدئولوژی مجاهدین هم هست . از همان سرود چهار خرداد که آنرا درزندان شاه سروده است . تا سرود فاتحان تاریخ که تاریخ رزم زحمتکشان را به تصویر کشیده است تا سرود ای آزادی و میهن شهیدان و تا شعر درامتداد نام مریم 
که درهمه این اشعار با مضامین و تصاویر ی زیبا و بیاد ماندنی آنچه را که درمجاهدین میگذشت و گذشته بود را   چون یک تابلوی نقاشی  با همه ریزه کاریهایش به معرض دید خواننده و شنونده خود میگذارد 
و البته دربرابر همه این کارهایی که دراوج ظرافت و لطافت و احساس و هنر بوجود آمده بود برروی سر و چشم همه رزمندگان جا داشت . هیچ برنامه ای نبود که درآن بلندگوها صدای شاعر را و یا سرود ه هایش را درشروع آن پخش نمیکردند . اگر نشست جمعی بود . اگر برنامه نوروزی بود . اگر شام جمعی بود و اگر حتی ساعت دهی و ساعت پنجی بود، هرچه بود این صدای شاعر شاعر ان مجاهدین بود که همه جا طنین افکن بود . و حتی سربازها و پاسدارهایی که در عملیات های مجاهدین دستگیر شده بودند میگفتند وقتی  صدای رادیوی مجاهدین  سرود باز میگردیم در باروت را پخش میکردند  ما برخود می لرزیدیم و  شعری که برای دستگیری مجاهدین در پاریس و فرستادنشان به گابون که با حماسه مقاومت آنها  و اعتصاب غذای چهل روزه یارانشان در هم شکست  سروده بود که " طبل های آفریقا هم نام ایران را می نوازند !
 شاعری قدرتمند که اجازه داشت اشعار دیگران را هم صاف و صوف کند و ادیت کند و تغییر دهد و اجازه پخش دهد . درزمانی که اسم شاعر شاعران همه جا بود و همیشه البته جایش درکنار بالاترین مسئولین و خود مسعود و مریم رجوی بود . 
من یادم هست که در نشستی درفرانسه درسال 63 که تازه مساله همردیفی مریم  عضدانلو ( درآن هنگام ) با مسعود مطرح شده بود . زنان مجاهد درآن نشست بیشتر صحبت میکردند و مسایل خودشان را مطرح میکردند . اکرم همسر سابق همین شاعر بلند شد و گفت ما که بچه داریم انتظار داریم که همسرمان هم در نگهداری بچه به ما کمک کند تا ما بتوانیم بیشتر به کارهای مبارزاتی مان برسیم . که مسعود با خنده به او گفت درمورد تو من میگویم تو بیشتر از بچه نگهداری کن  وبگذار شاعر کارش را بکند !!
 بله این بود جایگاه آن شاعر شاعران 
من خودم هم آن زمان ها شعر میسرودم و گاها شعرهایم در نشریه مجاهد چاپ میشد و یا از رادیو مجاهد خوانده میشد . ولی البته با اسم مستعار یا بدون اسم و  به اسم یک رزمند ه ارتش آزادی 
شعری داشتم به اسم سفرنامه که دررادیو مجاهد بصورت زیبایی دکلمه شده بود و با آهنگ خوانده شده بود 
سفرنامه ام را نوشتم 
 بوسه ای بود برتاول پاهای مجروح 
اشکی بود درپیش پای کودکی گرسنه 
 سفرنامه ام را نوشتم 
هیچ نبود جز قلبی که درراه انسان گام نهاد 
سرود ، لبخند زد و گریست 
 سفرنامه ام رنجنامه انسان بود
اما با امیدی درگرمای رویاهای فردا
فردا بی تاول پا و با عطر نان درسفره ها

که البته بنام رزمنده ارتش آزادی بود

و یا شعری از من باز با موزیک و دکلمه در بهار 66 از رادیو پخش شد که آنهم هیچ اسمی نداشت 
درتو بهار میشکفد باز 
ای میهن عزیز به خون خفته 
صد لاله زار میشکفد باز 
درسینه فراخ غم آلودت 
ای خاک عطرناک خون شهیدان
 ای پاک و پاک ترین خاک 
غمگین نباش 
و .....
والبته شاعران دیگر ی هم درمیان مجاهدین بودند که جایی اسمی از آنها نبود و یا اسمی مستعار داشتند و کسی آنها را نمیشناخت 
درحالیکه اشعار شاعر شاعران بسرعت چاپ میشد و کتاب پشت کتاب با همان امکانات سازمان مجاهدین از او روی میزکتابها میرفت بقیه شاعران چندان امکانی برای انتشار هم هیچوقت پیدا نکردند .
من این خاطرات را به این دلیل می نویسم که نشان دهم چگونه کسی از اوج حماسه و رزم و مقاومت و درس ایستادگی پله پله پله به سراشیب می لغزد تا جایی که  شاعر  فاتحان تاریخ و سرود ای آزادی به شعر جاکش ها بروید گم شوید شما میخواهید ایران بمباران شود !! ( که البته این را خطاب به مجاهدین ورهبریش نوشته است !!)میرسد و یا به منظومه کتاب مستطاب معراجنامه.دهقان مردمزاد خراسانی که بدلیل محتوای کتاب نام شاعر البته هنوز هم مستعار میماند 

و یا به رباعیات دیگری مثل آخوند اثنی حشری و چنین چیزهایی 
 که کاش آن دوست شاعر شاعران ! ( م.ساقی ) که برخی اشعار و کتاب های شاعر را تفسیر و تبیین کرده است این اشعار جدید را و بخصوص همان معراجنامه دهقان مردمزاد را هم تفسیر و تببین میکرد و به چاپ میرساند !!

هیچ نظری موجود نیست: