شارلاتانیسم در ژورنالیسم دنباله بحث قبلی
بله دور شدن از میدان جنگ . دررخوت آرامش و امنیت کشوری دیگر بیتوته کردن و بعد ذره ذ ره و لحظه لحظه تئوری توجیه برای این دوری درست کردن و خود را محق جلوه دادن . بطور ناخود آگاه باورکردن و به خود باوراندن که جنگ از ابتدا غلط بود
از ابتدا و از همان سی خرداد سال 1360 درافتادن با غول ارتجاع و استبداد غلط بود
و حتی قبل تراز آن حتی انقلاب ضد سلطنتی هم غلط بود . قبل تر همه مبارزات زمان شاه هم اشتباه بود .زیرا که هرچه بود شاه دیکتاتوری مدرن بود و اگر هیچ جای نفس کشیدن آزاد نگذاشته بود و حتی یک حزب و یک روزنامه آزاد هم دردوران او وجود نداشت ولی آزادیهای فردی بود . از همه لیبرالیسم غربی هرچند همه اش را فاکتور گرفته بود ولی به گفته خود ش به پائین تنه ملت کاری نداشت . تاجایی که ملت به او کاری نداشتند و اجازه میدادند که تمام ثروت باد آورده نفت را خرج عیش و نوش خود کند و درهرشهر خوش آب هوایی درداخل ایران و یا کشورهای خارجی قصری داشته باشد و خدمه ای و هواپیمایی و پول برایش مثل برگهای زرد درختان شکارگاه هایش بود که از هوا همینطور برسر وروی خودش و خانواده اش و مزدورانش میریخت او هم به ملت کاری نداشت . تازمانی که صدای اعتراضی بلند نمیشد . میتینگ سیاسی نبود روزنامه سیاسی نبود . انتقادی نبود پای حق و حقوق سیاسی و آزادی اجتماعات و تظاهرات و اعتراضات و اعتصابات و اینها نبود هیچ اشکالی نداشت که پولدارها در قصرهایشان چه بکنند و هروزیری چند زن و دوست دختر و پسر داشته باشد و چند هنرپیشه خارجی را درهرمهمانی با پولهای کلان برای خوشگذرانی استخدام میکنند
مهم فقط اعتراض سیاسی بود .
بعد رضا شاه میشود نجات دهنده ایران و کسی که باعث و بانی پایه ریزی ایران نو و باز کردن درهای ورود تکنولوژی غرب و فرهنگ و تمدن غرب به ایران شده . است و البته بی توجه به تمام عوامل خارجی و منافع کشورهای سرمایه داری و فاکتورهای دیگر.
و این پروسه البته درنقطه ای با گذشته دچار تضاد میشود . با گذشته سی و چهل سالی که در جنگ با نظام مستبد شاهی و نظام مذهبی ارتجاعی آخوندی گذشته است .
سی سال و چهل سال از دست رفته است . زندان و شکنجه بیهود ه درزمان شاه . زندان و شکنجه بیهوده درزمان خمینی . و علت همه اینها که بود و چه بود . ؟ البته که شما خود اصلا مقصر نبودی . مسئولیتی هم نداشتی . کسی دستت را گرفته بود و با خود کشانده بود و به زندان و جبهه جنگ وتبعید و آوارگی و غربت برده بود . شما یک طفل معصوم و صغیر بودی . و هیچ اختیاری از خود نداشتی .اما فرد دیگری بود که اینهمه مصیبت بر شما روا داشت . جوانی ات را نابود کرد . سالها ی اول عمرت را درزندان ها هد ر داد . درس و دانشگاه وشغل و مقام را از تو گرفت . ودرنهایت خانواده و از همه چیز مهمتر زنت را هم گرفت و آن فرد که بود . ؟
بیشک مسعود رجوی بود .
نه این شما نبودی که به اختیار و مسئولیت خودت درسن بیست سالگی وبیشتر با مطالعات اجتماعی و سیاسی وارد دنیای تازه ای شد ی ،دنیای آگاهی . دنیای روشنفکری دنیای مسئولیت های فرد دربرابر اجتماع . دنیایی که درآن هر پدیده ای در اجتماع و درتاریخ علت دارد . و پروسه دارد و این واقعی نیست که فقیر همیشه فقیر بوده و مقصر اصلی اوست . غنی همیشه غنی بوده و حق اوست زیرا که پدرش و پدر جدش مالک چند ده بوده اند و یا از درباریان بوده اند و یا از قوم و خویش ها و اطرافیان آخوندها . درآن نقطه وقتی به ریشه یابی مسایل اجتماعی و سیاسی و طبقات و فقر اکثریت مردم درکنار ثروت اقلیت و جور و ستم بر اکثریت توسط حکومت مستبد می پرداختی و روشنفکر شده بود ی این نیاز هم درتو زائیده شده بود که پس با اینهمه چه باید کرد . ؟ و بدنبالش به جستجوی راه حل میگشتی و به مبارزه دست زدی و به زندان افتادی . اما در نقطه مقابل البته . وقتی همه آن پروسه فراموش بشود . و البته در شرایطی و درزمانهایی برای پزدادن و خود را یک مبارز قدیمی جلوه دادن همه آن گذشته دوباره بیاد می آید و با ریزترین تاویلات و اما وقتی شرایط دیگری میشود و دنیای دیگری که همه اش خسران است و حسرت و از دست دادن آنوقت یک نفر مقصر برای همه آن خسران ها باید پیدا بشود . مقصری که عمر ترا وجوانی و زندگی ترا تلف کرد . درزندان و دررنج و شکنجه و نداشتن و غربت . آن عامل نه آگاهی ، نه احساس مسئولیت دربرابر جامعه و وجدان خود و برای کسی که مذهبی هم بوده است دربرابر خدا . بلکه آن فقط یک فرد بوده است و آنهم مسعود رجوی بوده است . این مسعود رجوی بود که زن مرا به کشتن داد !!( نه اینکه آن زن عاقل و بالغ بوده و با تصمیم و مسئو.لیت خودش به جنگ رفته و کشته شده است !) این مسعود رجوی بود که شوهر مرا به کشتن داد ! واورا از من گرفت ( نه اینکه شوهرمن یک انسان جدا از من بود و خودش هویت انسانی جداگانه ای داشت و خودش تصمیم گرفت که برود بجنگد و با غولی که از اعماق تاریخ سربرآورده بود پنجه درپنجه شد و شهید شد . مسعود رجوی باعث انقلاب ایدئولوژیک و. طلاق دادن من توسط همسرم شد !! حالا خدافقط خودش میداند که مسعود رجوی چه قدرت ماوراء بشری داشته است که توانسته است اینهمه آدم های آگاه و روشنفکر و مبارز را گول بزند و بگوید بروید همسرانتان را طلاق بدهید و آنها هم بدون درنگ گوش کنند و دستوراتش را عملی کنند . به یکی از اینها میگفتم . تو که اینقدر از این انقلاب ایدئولوژیک زنت ناراحتی . که ترا طلاق داده است حالا گیرم انقلاب هم نکرده بود و ترا هم طلاق نداده بود حالا که تو آمده ای بیرون از ارتش و از تشکیلات واز منطقه ، بهرحال بازهم که از هم جدا بودید چه فرقی میکرد آنوقت ؟ جواب داد نه اگرطلاق نداده بود من میدانستم که چطور وادارش کنم که با من بیاید !! باور کنید عین صحبت اوست !
پس لابد به همین خاطر بوده است که او تصمیم گرفته است ترا طلاق بدهد که مجبورش نکنی دست از عقایدش بکشد و هرجا که تو میخواهی اورا بکشانی بدنبالت بیاید !
و بعد از همه این تجزیه و تحلیل ها و هی نشستن درتنهایی و نقب زدن به گذشته و
حسرت خوردن برای عمر تلف شده و زن و نامزد و شوهر از دست رفته آنوقت یک جنایتکار ساخته میشود . جنایتکاری که عامل اصلی همه این بدبختی ها و بیچارگی ها و حسرت ها و تنهایی های سالهای آخر عمر شده است . جنایتکاری که کاش هیچگاه بدنیا نیامده بود . یا شاید هم کاش هیچگاه از زندان شاه زنده بیرون نیامده بود . تا اینهمه بلا سر تو ونظایر تو بیاورد .
آن جنایتکار معروف که نامش در چهار دهه تاریخ ایران بیش ازهرکسی برده شده است البته مسعود رجوی است .
پس بیائید آخوندها را ول کنیم . که بیچاره ها با ما که کاری نداشتند . میتوانستیم برویم همان اوائل سال 60 بگوئیم ما دیگر با اینها نیستیم و توبه کنیم و دنبال زندگیمان برویم . آنها درهرشر ایطی اگر ما توبه میکردیم قبولمان میکردند ودرحال حاضر هم که درایران چندان وضع بدی نیست ". جنگ که نیست و امنیت که هست و کشور در معرض خطر جدی هم که نیست !!"و هنوز هم با دلار و یورو میشود
ر فت و چند ماهی خوش گذراند . و همه شهرهای ایران را گشت و فک و فامیل را دید و دلی ازعزای دوری از وطن درآورد .
مشکل الان و روی میز همه ایرانی ها باید مسعود رجوی باشد . باید هرچه انرژی داریم برای کوبیدن او برای نابودی او و سازمانش بگذاریم
و آنوقت است که مصاحبه پشت مصاحبه از یوتوب سر درمیآورد .
:و کسی با همان لحن کتابی کشدارو دهاتی وارو مظلومانه اش می پرسد
خب فلانی میدانید منکه اهل شعر نیستم و اصلا از شعر سرد رنمیاورم و هیچ جا هم نبوده ام و هیچ چیزی هم از تشکیلات و اینها ندیده و نمیدانم و لی شما بگو که فلان مسئول تشکیلات درمورد شعرهایت چه کلماتی بکار برد !! و خیلی هم عمد دارد که زشت ترین کلمات را که در قاموس فرهنگ ایرانی بسیار نفرت انگیز است بیرون بکشد و حظ کند که چه ضربه جانانه ای زده است !د .
خب فلانی البته منکه چیزی از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین نمی دانم و نبودم و نشنیدم و اصلا کاره ای نبوده ام ( فقط الان خیلی کاره و خبره شده ام و میخواهم چیزی را که نه میدانم و نه میدانستم و نه به من مربوط بوده است را ر یز به ریز بدانم !!) خب بگو ببینیم درآن نشست انقلاب آن چه کسی بود ه که تیغ به صورت خودش کشید . و بدون اینکه هیچ حرمتی حتی برای انسان درگذشته ای که هرگز درتمام عمرش چیز ی دراین رابطه بیان نکرده و لابد نمیخواسته بیان کند قائل باشد نام وفامیل ومشخصات آن فر د را می پرسد .
و باز خیلی با سادگی هالو وار آقای هالو می پرسد خب راستی درآن جلسه چه کسانی ریختند پای مسعود رجوی را ببوسند !! و با لحن سرشار از تعجب که البته خیلی هم مصنوعی و خنده دار است طوری ( که گویا به عمرش چنین چیزی را نشنیده است و دفعه اول است که آنر ا میشنود ) جزئیات بیشتری میخواهد . و بازهم بیشتر وبیشتر .
یک شوی آمریکایی هست که افر اد اینطرف دنیا یعنی آمریکا لابد دیده اند و اسمش هست
جری اسپرینگر
Jerry Springer
دراین شو . از میان لومپن ترین افراد کسانی را از زن و مرد انتخاب میکنند برای گفتن رازهای زندگیشان به بی پرده ترین شکل وزشت ترین فرهنگی که بشدت آزار دهنده است . و البته بیشتر درمورد افتضاحات جنسی و عجیب و غریب زندگی اینهاست . این شو اتفاقا یکی از پر بیننده ترین شوهای آمریکایی تا چند سال پیش بود .
هرچه کلمات مستهجن تر وزشت تر بکار میرفت . گویا جمعیت حاضر هیجان زده تر میشدند و فریاد جری جریشان بیشتر به هوا میرفت . و هرچه رابطه های عجیب و غریب تر جنسی را میشنیدند بیشتر فریاد می کشیدند
و به اینصورت آنچه را که در یک سازمان سیاسی درجبهه جنگی هولناک به عنوان انقلاب ایدئولوژیک بوقوع پیوسته را با مبتدل ترین صورت ممکن . لجن مال کردن و بانیان آنرا یک عده دیوانه ( دربهترین صورت ) جلوه دادن !
این است شارلاتانیسم درکار ژورنالیسم . و بکارگرفتن عامه پسند ترین فرهنگ برای مبتذل کردن و به لجن کشیدن یک تفکر و یک فلسفه و یک دیدگاه
و البته هم میدانند که کسی نمی آید با آنها مباحثه و جدل کند و جواب بدهد بخصوص دراین مقوله های خاص زیرا که اعضا و مسئولین مجاهدین که کلا وارد این وادیها نمیشوند و کسرشان خودشان میدانند که با مثلا همنشین ویکی پدیا .و نظایر او وارد سئوال وجواب شوند . هوادارها هم که اکثرا در آن داستان نبوده اند و چیزی نمی دانند و یا بوده اند و
و آنچنان قدرت قلمی ندارند که با اینها دربیفتند و از پس شان برآیند . و اگر کسی هم پیدا شد که جسارت اش را داشت که دربرابر اینهمه ابتذال و اینهمه دشمنی و حق کشی و شالارتانیسم موضع بگیرد را البته با انواع تهدیدها و توهین ها و کامنت های فحش های جنسی درزیر نوشته هایش بخصوص اگر زن باشد میشود از میدان بدرش کرد
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر