جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۴

ا لمنةلله که در جنگ ببستند ---------شیطان و آخوند بر سریک میز نشستند - زری اصفهانی


خب  تبریک بسیار به آقای محمد رضا روحانی که مساله جنگ هم به ظرافت ظریف و رفاقت کری و
صیانت اباما حل شد و دیگر جنگی درنمی گیرد و بمبی ریخته نمیشود. تحریم ها هم برداشته میشود و آن یکی روحانی ( شیخ فریدون ) و اهل و بیت اصلاح طلب ها هم همگی خوش و خندان اند و دارند در وزارت خارجه  می زنند ومی رقصند و سرود سراومد زمستون میخوانند  و سرود ای ایران !!
شعارها درفرودگاه مهرآباد و استقبال از ظریف 
همین حالا: ورود جواد ظریف در جمع پرشور استقبال‌کنندگان در فرودگاه مهرآباد
شعارهای استقبال کنندگان:
- دکتر ظریف زنده‌ باد، روحانی پاینده باد
- وزیر اهل منطق، یادآور مصدق
- روز سرافرازیه، ملت ازت راضیه
- کیهان، اسراییل،‌ تسلیت، تسلیت
که امیدوارم آقای محمدرضا روحانی هم همچنان که آن یکی روحانی ( حسن روحانی ) الان با آرامش بیشتر ی میخوابد و نگرانی هایش از بابت جنگ مرتفع شده است به آرامشی درونی رسیده باشد و کمی آقای رجوی را هم بخشیده باشد!!
اما برگردیم به دنباله بحث قبلی مان 
دنباله کامنت 
در حال حاضر، دکتر فهیمه(خانم زری اصفهانی) متصل به جریان هرزه نویسی که در سایتهایی چون آفتابگردان و همبستگی، حرمت کلمات را از بین برده‌اند، نیست و در پیوندهای سایت آلوده حسین توتونچی هم خوشبختانه اسم وبلاگ ایشان حذف شده‌است.
البته در محتوا، ایشان نیز، همان خط را دنبال کرده اند که جای تاسف بسیار دارد
بهترین راهکار (نه برجسته کردن، بلکه) بی توجهی به اینگونه نوشته هاست شاید افرادی مثل دکتر فهیمه به خود آیند و در خلوت خویش از خود بپرسند، چرا چنین شده‌است؟...
پرسان 
بخشی از کامنت را در پست دیشب حتما خواندید . قسمت آخرش که راهکار صادر میکند 

بهترین راهکار (نه برجسته کردن، بلکه) بی توجهی به اینگونه نوشته هاست شاید افرادی مثل دکتر فهیمه به خود آیند و در خلوت خویش از خود بپرسند، چرا چنین شده‌است؟...
پرسان 
که دیگر نیازی به توضیح واضحات ندارد . بهترین راهکار بی توجهی به این نوشته هاست . نخواندن اینهاست و فقط خواندن آنگونه نوشته هاست زیرا که اگر نوشته های مخالف نوشته های مار ا بخوانید ممکن است کمی به فکر فرو روید و کمی شک کنید . پس برای آرامش روح و روانتان لازم است که دور و بر اینگونه نوشته ها اصلا نگردید !!  
شاید افرادی مثل دکتر فهیمه به خود آیند و در خلوت خویش از خود بپرسند، چرا چنین شده‌است؟...
!!
 جل الخالق !
عجب معجزه ای شده است که آنگونه نوشته ها و اتهامات وفحاشی ها و توهین ها و تیشه برداشتن و ریشه هرچه که اسم اپوزیسیون جمهوری اسلامی دارد را به هرشکلی که هست چه فرد و چه سازمان و چه شخصیت و چه گروه ، تکه تکه کردن و شکستن و از بین بردن و نگاه نکردن به هرچه که طیف مقابل میگوبد  و تحلیل های مخالف و خفه کردن نویسندگان با انواع تهدید ها و توهین ها و ارعاب ها و کامنت های شرم آور باعث شود که به خود آیند و از خود بپرسند که چرا چنین شده است !!
جناب همنشین ویکی پدیا یا یک همنشین دیگر . نیازی نیست که من از خودم بپرسم که چرا چنین شده است . زیرا حداقل درمورد شخص شخیص جنابعالی همان سال گویا 2004 که مطالبتان را در سایت ایران لیبرتی آقای قدرخواه چاپ می فرمودید میدانستم که چنین خواهد شد .شما یک مقدارکی فراموشکارید و یا خودتان را به فراموشی میزنید . وقتی درآن زمان مریم رجوی فراخوان رفراندوم زیر نظر سازمان ملل را داده بود و مقالاتی در مورد آن فراخوان در سایت های مربوط به شورا و هواداران آن چاپ میشد . این شما نبودید که خیلی ناراحت و نگران نوشتید که چرا فراخوان رفراندوم و اگر از این رفراندوم چیز دیگری درآید چه !!!
با همان لودگی و سادگی دهاتی واری که اصلا به جان شما به شما نمی خورد و با همان گردن کج شده به سمت صلیب تان !! من درآن موقع مطلبی نوشتم درجواب  شما بدون اینکه شما را بشناسم (با این اسم مستعار !).که مورد انتقاد دوستان هم قرار گرفتم و گفتند این از خودمان است و ....
مسیر شما از همان نوشته ها مشخص بود که به کجا چنین شتابان روانید و دیگر دوستانتان هم کم و بیش پیدا بود که به کجا دارند میروند  ! 
خیلی ساده و روشن است که چرا چنین شد . یادتان هست در نشست های جمعی سال 1368 و نشست های انقلاب ؟
این شما نبودی که بلند شدی و خیلی احساساتی و با همان لحن نه محاوره ای که کتابی با شور و شعف انقلابی !!  و توحیدی !! پیام شکرالله پاک نژاد را که بطور خاص به شما داده بود که به مسعود برسانی اعلام کرد ی !! و آنچنان سخنرانی پرشور ی کردی که اشک درچشم های بسیاری رزمندگان حلقه بست . خدا میداند که تا چه حد اصلا راست میگفتی !. و آن پیام واقعی بود یا  مثل خیلی حرفها و قمپزهای دیگرت قلابی و دروغ و غیر واقعی . و از قول آن شهید بزرگوار ملت ایران هم برای خود شیرینی  پیام جعل میکردی !چون بعد ها دیدم که برای هادی خرسندی هم چنان پیامی از جانب شکرالله پاک نژاد ارسال کردی و من به یکی از دوستانم گفتم . خدا میداند که گویا فقط آن شهید ( شکرالله پاک نژاد) برای !خواجه حافظ شیرازی توسط همنشین پیام نداده است .! 
هرجا که میخواستی خود شیرینی کنی و جایی برای خودت باز کنی از آن شهید ملت .ایران و بقیه شهدا و زندانیان سیاسی  مایه میگذاشتی و درتمام عمر البته کارت همین بوده است و هنوز هم !
خب جناب همیشه معترض !! وهمیشه اپوزیسیون . که از زندان که بیرون رفتی به عشق نامزد یا همسر ( خلاصه هرچه ) خودت را به عراق رساندی و دیدی که انگار هوا بس ناجوانمردانه سرد است و خبری از خانواده و زن و بچه و نامزد و عشق و عیش و نوش آن جا نیست . و فقط هرچه هست جنگ است و عملیات و کشتن و کشته شدن . و همانجا البته در جریان همه خبرهای انقلاب ایدئولو ژیک مجاهدین هم قرار گرفتی .چطور شد که درهمان نشست جمعی بلند نشدی و مثل یک معترض ، یک اپوزیسیون و یک آدم جدی انتقاد هایت را بگویی و به جایش برای خود شیرینی پیام خود درآوردی از شهید پاک نژاد را با چشمانی نمناک و صدایی محزون خواندی ؟؟
آیا هیچ احساس مسئولیتی در تو که درآن جمع بود ی در مورد آنچه میگفتند وجود داشت ؟ و به جای اینکه دو روز بعد از نشست بیایی امداد طباطبایی و مرا پیدا کنی و بگویی که از جسارت من و حرفهایم درآن نشست خوشحال شده ای و چنین و چنان ( زیرا من گفته بودم که درک این مسایل برایم مشکل است و برایم آنچه مسئولین میگویند قابل فهم نیست
خودت برمیخاستی و همان حرفها را میزدی !؟؟ می بینی که بزدلانه درهرجا فقط بدنبال موقعیت ها و شرایط آماده برای میوه چینی بوده ای .
بعد هم که خلاصه دیدی همسر و یا نامزد انقلاب کرده است و ماندنی است . دو پا داشتی و دو پای دیگر قرض کردی واز معرکه گذاشتی و دررفتی .
اینکه چرا به اینجا رسید پروسه مشخص قدم به قدم دورشدن از واقعیت هولناک جنگی مهیب بوده است . جنگی که درآن نه جمعه ای وجود داشته است و نه تعطیلی و نه تفریحی و نه عشقی و نه آرامشی و نه کودکی و نه لذتی و هیچ و هیچ و هیچ و  هیچ و هرچه بوده سختی بوده است و ترک داشتن ها بوده است و از خود مایه گذاشتن ها برای نجات یک ملت بوده است
علت همه اینها و فاصله گرفتن همه شما ها از مجاهدین تنها  وتنها همین بوده است .
زندگی ارتشی ، عملیات ، مانور ، کم غذایی ، آماده باش دایم ، بمباران شدن ، زندگی سنگری ، از دست دادن زن و شوهر و فرزند
ودرعوض بدست آوردن هیچ چیز ی . حتی یک مدال هم کسی به شانه یک رزمنده که تا آخرین نفس جنگید و با نامی مستعار بدون اینکه کسی اورا بشناسد به خاک افتاد نزد . حتی یک گورهم برایش کسی نکند . حتی یک پرچم هم بر سنگ گورش کسی پهن نکرد و مگر در عملیات فروغ جاویدان نبود که اجساد زنان و دختران شهید بارها و بارها مورد تجاوز پاسدارها و بسیجی ها قرار گرفت ؟ چه شد که به اینجا رسید .
؟؟ دد منشی تا بی نهایت دشمن . و جنگ تا آخرین گلوله و مقاومت تا آخرین نفس و تسلیم نشدن تا آخرین سنگر . آیا به جز این بود 
ادامه دارد