آقای محمد خدابنده لویی در قسمت سوم مصاحبه اش ، مشاهدات خودش را از ورود و خروج خانواده های وزارتی به هتل مهاجر و حل ایاب و ذهاب آنها به اشرف بوسیله حاج علی نویدی را بیان میکند . سپس به همکاری مزدوری به نام کریم غلامی که اکنون در آلمان میباشد با حاج علی نویدی اشاره میکند . کریم غلامی اطلاعات کابلهای ورودی تلفن و اینترنت اشرف را از روی نقشه به حاج علی نویدی نشان میداده و در ازاء این مزدوری بسته های دلار از حاج علی نویدی دریافت میکرده است .
در انتها او به تواب تشنه به خون ایرج مصداقی اشاره کرده که ، به آقای خدابنده لویی رهنمود میداده است که به سفارت رژیم آخوندی مراجعه کن و پاسپورت دریافت کن و به خارج کشور بیا و ....
لینک به منبع : سایت ایران آزاد فردا
به بيست هشتاد ميرسيم قسمتي اختصاص دارد، در بخش پاياني مصاحبه با آقاي خدابنده لو كه در واقع پرده از چهره بسياري از
كساني بر ميدارد كه چگونه با ترفند هاي مختلف عليه سازمان مجاهدين خلق فعاليت ميكردند. من فكر ميكنم آخر گفتگوي ايشون يك نقطه آغازي ميشود در واقع براي شروع كار ما كه بپر دازيم تازه به ايرانياني كه نمي دانند در خارج از كشور چه خبره؟ اين آدمهايي كه دور بر ما زندگي ميكنند چه نقش كثيفي را بازي ميكنند و اين را واگذار ميكنم ،مصاحبه امروز تمام بشود، بعد در باره آن صحبت خواهيم كرد.
ولي آنچه يك نگاه كلي به بیست هشتاد ميخواهم بکنم . به فضاي سياسي ايران وضعيت خود جمهوري اسلامي، حكومتي كه كاملاً الان ميبيند علناً رفته بغل پوتين، رژيم سوريه و روسيه خوابيده و خط نشون مي كشه و خط و نشون اين است كه، بخشی را براي بقاء ی خودش ميكند و بخشي را براي جا پا باز كردن فردای خودشون ميكند. شايد يك چيزي را امروز اينجا بگويم، شايد يك ذره عجيب بيايد، اگر رژيم شاه ريخت بهرحال وابستگان آنها آمدند اروپا، ولي شك نكنيد اگر رژيم جمهوري اسلامي بريزه آنها نمي توانند بيايند اروپا با تمام سرمايه گذاري كه كردند با تمام چيزيهايي كه خريده اند به اسم هاي مختلف به اسم انگلسي و آلمان و … اين را ميدانند ممكن است پولشان را يك جوري سر و ته اش را هم بياورند، ولي خودشان را چه كار ميكنند به همين دليل اينها دارند يك جا پاي جديد ميخرند كه براي فرداي فراريشان بروند روسيه و فكر ميكنند، دولت پوتين حداقل ميتواند اينها را از گزند دور نگهدارند چون من فكر نميكنم در روسيه اندازه اروپا ايراني وجود داشته باشد. ايراني كه ميگویم ، بهرحال ادمهاي مختلفي با عقايد مختلف بهرحال زندگي خواهند كرد اينها دمار اين را در اروپا در ميآورند . همانطور كه زمان شاه ايرانيهایی كه آمده بودند خارج كشور، آن موقع، زمان برد تا اين كه اين رژيم بي پدر ، مادر اينقدر خرابكاري كرد كه آنها توانستند جرأت كردند بيرون بيايند وگر نه اوايل انقلاب خارج از كشوركسي جرأت نمي كرد كاري بكند. حالا بحث اين است كه اينها دارند برنامه ريزي ميكنند براي فردايشان ، يا اينقدر چسبيدن به اسد ، اسد كه سوريه بماند كه اگر فردا فرار كردند لااقل بروند سوريه و پايگاه سوريه برايشان بماند هر جا بروند به هر شكلي كه بروند ايرانيان آنها را ول نمي كنند و خودشان اين را خوب ميدانند.
آنچه كه وجود دارد دردي از ضربه ايي كه خورده گيج گيج ميزنه، نگاه ميكند ميگه خود سازمان مجاهدين فعلاً در عراق هستند و هرازگاهي به آنها يورش ميبرند و تعداديشون را زخمي ميكنند و يا آسيب بهشان ميرسانند و اين بازي همين جوري ادامه پيدا ميكند ولي رودست خوردن و بقول گفتني ديدند جا تر است و بچه نيست، بخصوص كه توي اين بازي رو دست هاي زيادي خوردند اين ها فكر ميكنند يك مهمي كه براي اينها مهم بودند و در و اقع اسم هايشان را داشتند كه در روز مبادا انيها به يك شكلي نگذارند از عراق خارج شوند ولي وقتي فهميند كه رودست خوردند و آنها رفتند به بشكل ديگري و به اسم ديگري رفتند و اين در و اقع ناتواني رژيم با همه ادعاش كه رودست خورده خيلي درد آوره، و اين توي دعوايي كه خود رژيم سر اين قضيه افتاده ،حتماً يقه همديگر را ميگرند مثل همان
زماني كه مسئله 88 توي انتخابات پيش آمد، آن جنتي پس مانده از تاريخ به وزير اطلاعات اش گفت مردیکه تو مگر نمي گفتي ما ميدانيم ايرانيان چايشان را با چندتا قند ميخورند . چطور توطئه به اين بزرگي را تو خبر نداشتي ؟ حالا حكايت ليبرتيه. و همين هم هست كه مي بيند يك تغيير تحولات در سيستم هاي امنييتي آنها داده ميشه رژيم نگاه ميكند ، ميياد به يك باره دست حركات جنون آميز ميزند سريال هاي مختلف آبكي فوري درست ميكنه آدمهايي را كه بيرون دارد را بسيج ميكند و گويي روی يك اسب مرده شرط بندي كنه و يك خبر الكي ميدهند و هي دنبال آن سينه بزنند، آدمهاي قد كوتوله اي كه تلويزيونها واقعاً واقعاً جيره خوار ،كلمه مناسبي واسه اين آدمها نيست آدم والله كلمه آدم حيف است براي اين ها بگوید. همين قد كوتوله ها چند وقت پيش يك برنامه پخش ميكرد ديدم يك طرفه رفته به منبر و دارد همچين استادانه و اين آدمهايي كه در خيابانها علاف بودند، اينها آرزوشان بود كه بقال ها با اينها سلام وعليك كنند . به یمن اين تلويزيونها آمدند، اين چهره هاي در پيچ ها ،درجه شش و هفت را متأسفانه مردم اين را مي بينند فكر ميكنند اينها آدم حسابي هستند و باد به غبغب شان مياندازند ميروند دو تا كت و شوار عاریتی هم ميخرند با پول هايي كه بهشون ميدهند..... زنگ زدم گفتم آقاي فلاني اولاً من هم فلانم بله بله آقا ارادت داريم از اين دري وري ها گفتم، شما خودت را چي معرفي ميكني كه مي نشيني پشت تريبون، شما چه كاره ايي گفت نه آقا من ژرناليستم، گفتم كجا ژرناليست شديد؟ گفتم گيرم كه ژرناليستي اگر يك سر سوزن وجدان و شرف داري توي دنياي ژرناليستي ،شما اگر بخواهي مطلبي بگين خبري را بگين و اسم بيارين از فردي از گروهي از تشكيلاتي حق مسلم گروه و يا آن فرده كه ازش دعوت كنه يا مقاله شما آن چيزي را كه ميگي تا حرفش را بزنه و شما اين كاري كه ميكني ميدانيد غير قانونيه ؟و دانيد اگر اين آدمهاي در تشكيلات بخواهند وكيل بگيرند و شكايت كنن به آسوني ميتونند ترا محكومت كنند؟گفت نه آقا ما دعوت كرديم نيامدند، گفتم شما دعوت كرديد نيامدند؟ كي را دعوت كرديد نيامدند؟ چون شما دعوت كرديد آنها نيامدند شما هر چه دلتان بخواهد ميتوانيد بگویید؟ بعد هم بس كنيد اين كثافت …بعد هم آنها نيامدند من كه از آن تشكيلات نيستم من مي آيم . گفت بله خيلي هم خوبه و فلان تكس هايش را هم دارم … تكس و تكس بازي و كه قرار بگذاريم فلان كنيم شما بيايد توي در برنامه ما صحبت ميكنيم ...... سا ليان سال ميگويم حرفهاي را رو در رو بزنيم تازه من جايي ميخواهم بيام با تو صحبت كنم اصلاً بقول گفتني بيزنس من نيست، ولي اينقدر تو بيرحمانه و بيشرمانه اين بحث را ميكني كه اصلاً من بعنوان يك آدم به من بر ميخوره.
خلاصه با ما قرار گذاشت يكشنبه فلان ساعت اين برنامه را با هم انجام ميدهيم، من مطمئن بودم كه نميكند، نميكنه كه آن لحظه من بهش زنگ زدم توي در و اقع يك عمل انجام شده ماند خلاصه رسيد به شنبه شب كه يكشنبه بايد برنامه انجام بشود، يك تكس بلند بالا فرستاد كه متأسفانه چون وقت مان كمه و توي اين وقت نمي توانيم به اندازه كافي با هم صحبت كرده باشيم ميدازيم به آينده،
حالا نمونه است ميخواهم بگويم اينها بخواهيم نگاه كنيم ديگه از نوري زاده بگير كه سرصف اينها وايستاده، تا ته اش اينها آدمهايي هستند منظورم اين است كه اينها همه ديگه رژيم به اينها فشار آورده يعني ميبيند حركات اينها هم غير عادي شده، يعني اينها هم ديگه آن بازي بيست هشتاد از دستشان در رفته يعني رژيم ازشان خواسته كه بي پدر مادر ها پول ميدم واسه اين كارهام .
و اينها هم ناچار شدند ترمز دستي را خوابانده اند و هر اراجيفي را ميگویند و خودشان هم میدانند كه به جاده خاكي زدند.
حالا اين بحث را من اينجا ميگنم كه فضاي خارج كشور فضاي متفاوتي از همه سالهاي گذشته شده ، بازي ، بازي،
بازي سازمان مجاهدين خلق با رژيم نيست، بازي منطقه ای شده، بازي جهاني دارد ميشود ،الان مي بينيم در چند تلويزيون معتبر جهاني ميآيند سوال وجواب ميگذارند، نظرخواهي ميكنند، الترناتيو تعيين ميكنند و از مردم ميخواهند نظر بدهند در فضاي دمكراتيك خارج از كشور و رسانه هاي معتبر جهاني نه ايراني، اينها همه اش سينگنالهايي است كه خيلي حرفهاي تويشه، الان بخشي از منطقه علنا وارد جنگ شده با جمهوري اسلامي، اعلام جنگ يعني چه ديگه فقط بايد يك توپ و تانكي در كنند، اين رابطه رابطه اي نيست كه خيلي به آسانی برگردد به وضع عادي بودن و اين كه كشور ها خيليهاشون ميدانند خيلي همچين بدون اجازه پشت چيزي نميروند، حتماً داره يك اتفاق می افتد که حتماً سياسيت جهاني داره در نظر ميگيره و اينها خبرهايي است كه داره مثل آوار سر جمهوري اسلام خراب ميشه والا مسئله هستي و اين حرفها نيست .
الان شما نگاه بكنيد رژيم كي توي اين سي چند ساله توي فشار بوده عربستان و بخشي از كشور هاي عربي علنا شمشير از رو برايش كشيده اند تركيه در اين يكسال گذشته واكنشي نشان داده كه علنا مقابل رژيم وايستاده و بخشي از كشور هاي آفريقايي مقابل رژيم وايستادند كه قبلاً جوري همراه رژيم بودند. آمريكا بعد از برجام و اين مسخره بازيها موضع اش موضع قبلي است چيزي تغيير نكرده بدتر شد كه بهتر نشده است. رژيم ديگه اينها را ميفهمد ، و اين دست و پايي كه ميزنه و ميپره توي بغل پوتين و فلانه ميدونه اينم در نهايت ميتونه آخرش فقط … كه به اينها يك جا بدهند براي فرارشون . پوتين الان تو موقعيتي است كه بايد خودشو جمع كنه، پوتين توانايي حل يك مسئله ورزشي را نداشته، كاروان معلولين شان همه شان را ريختند بيرون .
اين جمعبندي كه من ميكنم اينقدر هم پراكنده است كه بخواهيم كنار هم بگذاريم من دارم يك تصوير كلي ميدهم كه اين رژيم در چنین موقعيتي است كه هرگز در چنين موقعيتي نبوده است.
تازه اين داستان تابستان 67 يك مسئله شده كه همه طيف ها بهش پرداختند، تمام سازمانهاي هاي حقوق بشر با اين شرايطي كه ايجاد شده، چون زماني كه مسئله 67 اتفاق افتاد و منتظري گفت و نوشت، دنياي اينترنت به اين گستردگي نبود دنياي مجازي اين جوري نبود، الان اين دهكده بزرگ جهاني يك دفعه همه ناقوس را بصدا درآوردند، بهر حال دنيا دنيا سوژه ساختنه همجوري كه خوده رژيم ساليان سال از اين نان خورده حالا بايد چوبش را بخوره ساليان سال اتاق فكرش نشست .
از همين فضاي مجازي دنياي اينترنت ا ستفاده كرد و خودش را حفظ كرد حالا همين شده بلا جونش حالا همين بازي كه خودش ساليان سال كرده دارند، باهاش ميكنند يك مسئله ميگرند چنان بزرگ …هواي نفس كشيدنش را ميگرند و جمهوري اسلامي تو سرازيري كه افتاده ديكه محاله كه خودش بتونه خودشو نجات بدهند.
ـ ميرويم بخش سوم گفتگوي آقاي خدابنده لويي را با هم مي بينيم.
سرابی : آقای خدابنده لویی شما برخوردی داشتید از این هایی که به هرحال به همین شکل می آمدند و بعنوان خانواده های مجاهدین می بردندنشان جلو اشرف ویا لیبرتی برای این که خودشان را خانواده های اعضای مجاهدین نشان بدهند . شما با این ها برخورد داشتید؟
خدابنده لویی : اجاره بدهید که من نکته ای را عرض کنم . این که مادر هتل ارض الزهوربودیم واونجا ما با این مزدوران و این
ماموران زیاد سروکاری نداشتیم یا حد اقل نمیدیدیمشان ولی بهر حال دراثر یک انفجار انتخاری یک خودرویی که جلو هتل منفجر شد و هتل تقریبا نیمه خراب شد و به ما گفتند که شما را موقتا برمیگردانیم دریک هتل دیگری تا این هتل مرمت بشود ما را موقت برگرداندند دوباره هتل مهاجر و ما اعتراض کردیم که برای چی ما را آوردید این جا ؟ که گفتند موقت است و شما بزودی برمیگردید به همان هتل فقط تا وقتی که آنجا یک سر وسامانی بگیرد .وقتی که ما برگشتیم به هتل مهاجر،زمانی بود فکر میکم که بهمن ماه و یا اسفند ماه 1388 بود بعد اونجا ما متوجه شدیم که یک سری ایرانیها، یک سری خانواده ای ایرانی اونجا رفت و آمد میکنند، از چادر و سر وصورتشان فهمیدیم که این ها ایرانی هستند وفارسی صحبت میکنند. بعد ها که من ازطریقی پرس وجو میکردم ،از طریق ماموران عراقی وکسانی که این ها را دیده بودند ، اونها گفتند که آره اینها همان خانوادهایی هستند که در واقع ازایران وزارت اطلاعات می برد عراق و بغداد و از آنجا می برد جلو اشرف و اونجا به اصطلاح علیه مجاهدین با بچه های اشرف، شعار بدهند وفریاد برنند . برای ما عجیب بود که برای اول بارمن هم چنین چیزی را می دیدم و میشنیدم !!
ولی به مرور در مدت کوتاهی که من آنجا بودم متوجه شدیم که این ها بطور دسته دسته ازایران می آورنشان، این ها را با ماشین های مینی بوس، تحت الحفظ ارتش عراق می آورند وتوسط واحدهای ارتش عراق هم حفاظت میشوند.می آوردند توی این هتل و از این هتل هم می بردنشان. دراین فاصله مزدوری به نام مصطفی محمدی که از کانادا به همراه همسر و دخترش آورده بودند اونجا که با همین جمعیت می آمد اونجا و از
همان جا هم میرفت جلو اشرف وشعار میدادند. این چیزی بود که من اونجا شاهد بودم که چطوری این ها تحت الحفظ ارتش عراق و تحت نظارت رژیم و یا اون حاج نویدی می آورندشان از ایران واونجا نگهداریشاان میکنند و رسیدگی میکنند و بعد هم میبرند جلو اشرف
سرابی : آیا وزارت اطلاعات اشکال تراشی میکرد ومزاحم میشد ؟
خدابنده لویی : وزارت اطلاعات یکی از ابزارهای که برای استخدام نفر برای اهداف خودش بکار میبرد ، همین بود یعنی میگفت هرکس بخواهد برود خارج باید از طریق من برود یعنی میگفت من پاسپورت را حل میکنم ،من قاچاقچی را حل میکنم من پولش را میدهم ومیفرستم که برود خارج یعنی از همین شیوه استفاده میکرد . برای مثال وقتی که با مقاومت من وموارد مشابه من روبرو شد ه بود توسط یک نفر که میخواست به ایران برود، به من گفت حاج علی اسم تو را برده وگفته این نفر اگر 80 سال هم اینجا بماند نمی تونه از عراق خارج بشه، یعنی ما اجازه نمی دهیم مگر اینکه بیاد از کانال ما رد بشه .
این شیوه تهدید یا تطمیع بود که وزارت اطلاعات استفاده میکرد تا افراد را استخدام کند، بعد از اینکه استخدام میکرد واطلاعات آنها را تخلیه میکرد بعضا هم اینها را می برد اشرف و بهره برداری خاص خودش را میکرد، بعد به اینها پاسپورت می داد واز طریق کانالها وقاچاقچی ها وپولی که میداد ، اینها را می آورد خارج، یعنی تعداد زیادی از اینها را آورد خارج ، تعدادی را که من آنجا دیده بودم تعداد زیادی را جذب کرده بود ومی آورد خارج علیه مجاهدین بکار بگیره که الان د راروپا هستند واکثرا د رفرانسه وآلمان هستند .
سرابی: آقای خدابنده لویی این افرادی که می گفتید با رژیم همکاری میکردند کی بودند؟ تعدادی باید باشند ، نوع همکاری شان با رژیم چه بود واگر لازم می دونید اسامی شان را می تونید بیاورید ؟
خدابنده لویی : بله خیلی خوبه که اسامی گفته بشه برای شناخت بیشتر همه آنها البته شناخته شده هستند ودر اکثر سایتهای رژیم فعالیت میکنند وشاید هم در ایران ویا خارج الان فعالیت میکنند .
کسانیکه میتوانم نام ببرم که از هتل مهاجر وبعد هتل ارض الزهور بودند وهمکاری میکردند وبعد به اروپا رفتند وبه وزارت اطلاعات دست همکاری دادند والان در اروپا فعالیت میکنند مانند : غفور فتاحیان / همایون کهزادی / سعید ناصری / جعفر ابراهیمی / که جعفر ابراهیمی از همان روز اول د رهتل مهاجر علیه سازمان د راینترلینک مقاله می نوشت بعد ها مطالب شان را در سایر سایتهای( وزارت اطلاعات )ودراینتر نت میگذاشتند.
یا محمود سپاهی / کریم غلامی / مهرداد ساغرچی / حمید رضا سلمانی / روح الله تاجبخش که ظاهرا قبلا اسم خودرا شهرام گذاشته بود / مهدی سجودی .
اینها از همان موقع همکاری با رژیم را شروع کردند وارتباطشان را با رژیم محکم کردند وبعد اعزام شدند.
یکی از آنها که مطلبی هم درسایتها علیه سازمان منتشر کرد کریم غلامی است که کریم غلامی از همان موقع که به بغداد آمد تن به همکاری با وزارت اطلاعات دناده بود از آنجاییکه این نفر دراشرف در بخش مخابرات بود ظاهرا اطلاعاتی درزمینه مخابراتی واینترنتی اشرف داشته که یکن فر اتفاقی کریم غلامی را با حاج علی دیده بود که یک جا نشستند ونقشه ای از کمپ اشرف را باز کردند این اتفاق در سال 1388 بود یعنی بعد از حمله به اشرف وکشته شدن تعدادی از بچه های اشرف که آن موقع توسط مزدوران عراقی که تحت امر مالکی که سرکار بود انجام شده بود .
آن فرد که به من گفت اتفاقی دیده بودن که کریم غلامی وحاج علی روی میزی نشسته اند ونقشه ای از کمپ اشرف را باز کردند وحاج علی دارد از کریم غلامی سوال میکند که کانال ورود کابل های اینترنتی اشرف کجاست؟ میتونی به من نشان بدی که این کابل ها از کجا به اشرف وارد میشود که آنها ظاهرا متوجه این فرد که به من گفت نشدند ، همین شخص روز بعد دیده بود که در جیب پیراهن کریم غلامی یک قلمبه پول دلار است که از جیب پیراهنش دلار دیده میشود یعنی از همانجا استخدام شده بود وپول میگرفت واطلاعات را به رژیم میداد تا رژیم بتونه با این اطلاعات آن کارهایی که بعدا کرد یعنی حملاتی که بعدا کرد یعنی حمله به اشرف که 52 نفر را شهید کرد بر اساس همین اطلاعات بود.
یکی دیگر از کارهایی که کردند ومن در جریان هستم این بود که بعد از 6 و7 مرداد 1388مزدوران عراقی رژیم که به کمپ اشرف حمله کردند وتعدادی را شهید وکشتند وتعدادی را هم زخمی کردند و36 نفر را هم اسیر گرفتند بلافاصله روز نهم مرداد یعنی د رحالیکه هنوز احتمالاوضعیت آنجا به آرامش نرسیده بود اشخاصی مثل فتاحیان وهمایون کهزادی وسعید ناصری وجعفر ابراهیمی ومحمود سپاهی را رژیم با ماشین های نظامی آوردند جلو اشرف، همانجا که شهدا را شناسایی کنند واحتمالا کسانی را که اسیر وگروگان گرفته بودند را شناسایی کنند واگر بتوانند با آنها صحبت کنند.
ظاهرا هم اینها با یکی از آن اسیران که جوان ترین وکم سن وسال ترین بود ارتباط برقرار کرده بودند که آن اشرفی هم با برخورد خیلی تند اینها را پس زده بود وحتی اجازه نداده بود که حتی با اون صحبت کنند وهمینکه اینها سلام کردند اون هم دادو بیداد راه انداخته بود که اینها هم خودشون گم کرده بودند. البته آن موقع من این اطلاعات را نداشتم اما بعدا از بین همین ها این اطلااعات را کسانی به من دادند وما فهمیدیم که آنروز آنها کجا بودند وداستان چه بود؟
این از جمله، اطلاعاتی بود که فعالیتهای اینها بود که میکردند ومن اطلاع داشتم، تازه این در حالی است که من نه با اینها سرو کار داشتم ونه ارتباطی با آنها ومن اطلاعاتم خیلی کم است واینهایی بود که من دیدم ویا شنیدم فعالیتهای اینها خیلی گسترده بود فعالیتهای گسترده داشتند.
سرابی : زمانیکه در هتل مهاجر بودید کسانی با تو تماس گرفتند که کمک کنند ؟
خدابنده لویی : من البته از وقتی که وارد بغداد شدم بعد از چندین ماه البته این را اشاره کنم که تا چند ماه ما مثل زندانی بودیم چه در هتل مهاجر وچه د رارض الزهور و ما اجازه خروج از هتل را نداشتیم در کنترل نیروهای امنیتی ولباس شخصی ها وماموران عراقی بودیم اجازه خروج از هتل را نداشتیم، اگر هم به هر دلیل برای دکتر یا هرچیزی دیگر می خواستیم برویم تحت الحفظ ماموران بودیم ، مارا می بردند وبر میگرداندند وحتی امکان تماس نداشتیم وهفته ای یک بار اجازه داشتیم به خانواده مان تلفن بزنیم ،اما اجازه موبایل نداشتیم اجازه ودسترسی به اینترنت نداشتیم ولی مستمر اعتراض میکردیم به نماینده سازمان ملل وصلیب سرخ بالاخره اینها اجازه دادند که ما از اینترنت هتل استفاده کنیم .وقتی وصل شدم یکماه بعد من با دوستان زیادی که می شناختم توانستم ارتباط برقرار کنم دوستان زندانی سیاسی سابق وهوادارانی که خیلی از دوستان دنبال راه حل هایی بودند اظهار لطف میکردند اما افراد دیگری هم در کنارشان بودند که نمی شد گفت هوادار بودند مثل مصداقی ویکی دو نفر دیگر .
سرابی : شما وقتی که بهرحال تلاش میکردید از عراق خارج شوید بشما توصیه هایی میشد حالا از خارج یا داخل عراق شما برای گرفتن پاسپورت اینگونه ،چگونه توجیه شدید ؟
خدابنده لویی : در این رابطه لازم است نکته ای را بگویم، در ماههای آخر یعنی بعد از حمله به کمپ اشرف یعنی در 19 فروردین 1390 گویا رژیم به این نتیجه رسیده بود که حالا که من به کمپ اشرف اثر گذاشتم ودسترسی دارم یعنی این را از طریق ماموران عراقی می گویم، یعنی رژیم نتیجه گرفت روی این چند نفر ی که در هتل ارض الزهور هستند فشار بیاورم وبه همکاری وادار کنم این را از طریق ماموران عراقی می گفتند که شما نمی تونید در هتل زندگی کیند یا باید بروید ایران یا بروید سفارت رژیم در عراق ودرخواست کنید که به شما پاسپورت وپول بدهد و بروید پی کارتان ما چند نفر هم حاضر به پذیرش این چیز نبودیم دست به اعتراض زدیم دست به اعتصاب زدیم یکی ازکارهایی که کردیم ما سه نفر بودیم وسایل مان را از اتاق جمع کردیم وآمدیم بیرون هتل تحصن کردیم، گفتیم تا زمانیکه سازمان ملل نیامد ما را به یک کمپ رسمی سازمان ملل ببره ما به این تحصن ادامه میدهیم .
من تماسهای زیادی داشتم با دوستانم در خارج کشور که اکثرا زندانیان سیاسی سابق بودند هواداران مجاهدین بودند اکثرشان مارا دعوت به پایداری ومقاومت میکردند، به من میگفتند ما تلاش میکنیم راهی پیداکنیم با حقوقی یا راه دیگر تلاش میکنیم تجات تان بدهیم بطور خاص دوستانی که مرا می شناختند گفتند اینکار را خواهیم کرد .
در بین این دوستان کسانی بودند که به ما روحیه می دادند وتشویق میکردند وخیلی کمک مان میکردند یکی که در این افراد خیلی به ما روحیه می داد فردی بود بنام ایرج مصداقی که از زندانیان سیاسی سابق بود که من اورا د رزندنان از قبل می شناختم واز طریق اینترنت تماس برقرار میکردیم وخیلی هم فعال بود ومن سعی میکردم از او کمک بگیرم وقتی به او زنگ زدم وبه او گفتم که اینجوری شده تا تحصن کردیم به ما فشار دارند می آورند شما یا برید ایران یا برید سفارت واز رژیم کمک بخواهید یعنی بریم پیش رژیم ما هم اعتصاب وتحصن کردیم .
نکته عجیب این بود که ما روی کمک ایرج مصداقی حساب میکردیم ومیگفتیم مخالف رژیم هست والان هم خارج کشوره واز موضع یک نفر مخالف داره کار میکنه که البته من آنزمان خیال میکردم ا ومخالف رژیم است واوهنوز هوادار مجاهدین است حساب میکردم .
گویا او همان زمان هم فاصله گرفته بود از مجاهدین ویا تضادکار میکرد ولی من متوجه نمی شدم اوتماس گرفت وبه من گفت که خوب آیا اگر بروی سفارت رژیم ودر خواست پاسپورت کنی پاسپورت میدن ،گفتم اونا از خداشونه که ما بریم وآنجا وتسلیم بشیم در مقابل شو در حالیکه به او توضیح میدادم به من گفت اشکال نداره برو سفارت رژیم دربغداد بگو من قبلا در اشرف بودم ولی الان بریدم الان پشیمونم وتوبه کردم ومی خواهم برم خارج دنبال زندگی شخصی، به او گفتم اصلا این تحصن واعتصاب را راه انداختیم که اینکار را نکنیم، همه داستانها به خاطر اینه اما این مصداقی که خیال میکردم الان می خواهد به من روحیه بده که مقاوم باش ومن هم کمک تان میکنم ویا وکیل میگیریم ویا به کمیساریا زنگ می زنیم به من میگفت همانطوریکه ما درزندانها رفتیم وگفتیم ما توبه کردیم ودیگر نیستیم وتعهد دادیم که دیگه فعالیت نمی کنیم بعد هم آزاد شدیم وآمدیم بیرون بعد هم آمدیم خارج وداریم فعالیت میکنیم الان هم اشکال نداره برو بگو من توبه کردم، یعنی همان موقع زندان که اینکار را کردیم الان هم اینکار را بکن اشکال نداره .
من اصلا میخکوب شده بودم وبا یک حالت ناامیدی تماس ام را قطع کردم در حالیکه همان موقع توی ایران جوانها می آمدند توی خیابانها وعلیه ولایت فقیه شعار میدادند این شخص به من گفت تو در بغداد برو سفارت بگو توبه کردم برای پاسپورت؟!!. این از مواردی بود ، این مورد استثنا بود وکسی دیگر این حرف را به من نزد وموردی دیگر نداشتم کسانیکه من تماس داشتم یازندنانیان سیاسی بودند یا خانواده ها که میگفتند مقاومت کن حتما یک راهی پیدا میشه من هم می دانستم که باید روی حرفمان پافشاری کنیم وتسلیم رژیم نباید شد .
سرابی : بالاخره کی از عراق خارج شدید واز کجا آمدید ؟
خدابنده لویی : من در مرداد 1388 توانستم از بغداد خارج شوم وبه ترکیه بروم وبعد یک مسیر سخت وپر فرازونشیبی را گذراندم تا اینکه به هلند رسیدم.
سرابی: قسمت اول شما خیلی صحبت کردید در باره عراق وقسمت دوم در باره کسانیکه خارج کشور ودیدن فعالیت کسانیکه دودوزه بازی میکنند هم خودشون مخالف رژیم نشون میدن وهم آب به آسیاب دشمن میریزند.
https://www.youtube.com/watch?v=lFTS-TkmR5E
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر