چهارشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۵

سجاد (کیانمهر) سرتیپ پاسدار نیروی تروریستی قدس و شبکه جاسوسی آن ؟

در دادگاه میثم پناهی و سعید رحمانی بر اساس اسناد بسیار دقیق گفته شده بود:«در كيفر خواست تصريح شده است كه وزارت
اطلاعات از طريق ماموران خود تلاش ميكند نفوذ خود را گسترش دهد و مورد به مورد مجاهدين و شورا را با كمك فعاليتهاي تبليغاتي بي اعتبار كنند.
3- ميثم پناهي در فروردين و ارديبهشت1393 براي آموزش هاي جاسوسي و توجيهات تكميلي مخفيانه همراه با  يك مامور وزارت اطلاعات از طريق تركيه به ايران ميرود. اما در آستانه سفر دوم به ايران در روز 6 آبان 1394  در آلمان دستگير ميشود.  وي در ازاي جاسوسي و مزدوري حداقل مبلغ 28600 يورو از سجاد دريافت كرده است. پناهي اعتراف كرده  كه اطلاعات اشرف و ليبرتي را در اختيار سجاد قرار ميداده است. وي در فروردين 1391 از اشرف به ليبرتي منتقل شده و در ارديبهشت همان سال توسط مجاهدين اخراج و سپس به هتل مهاجر بغداد رفت.  »

لینک به منبع :‌سایت ایران آزاد فردا

خبرگزاری آلمان در تاریخ ۹ آوریل۲۰۱۵ برابر با ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ دادستان کل فدرال آلمان علیه
دو تن  به نامهای میثم پناهی و سعید رحمانی به اتهام جاسوسی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت خبر داد . متعاقبا دادستان آلمان، درتاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۱۵ دستور بازداشت میثم پناهی را صادرکرد . میثم پناهی درتاریخ ۲۹  اکتبر در برابر دیوان عالی آلمان قرارگرفت و به او تفهیم اتهام شد.
پس از ۹ ماه تحقیقات قضایی گسترده، محاکمه علنی میثم پناهی و سعید رحمانی در دادگاه آلمان شروع شد. پس از دو ماه رسیدگی و۹ جلسه علنی، برغم تشبثات گسترده وزارت اطلاعات و نيز بسيج مزدوران در اروپا مزدور ميثم پناهي كه از سال ۱۳۹۲ به جاسوسي عليه مقاومت ايران مشغول بوده به ۲ سال و چهار ماه زندان و پرداخت هزينه هاي دادگاه محكوم شد. مزدور ديگر، سعيد رحماني از اين پيش تر به ۱۰۰ روز كار اجباري محكوم شده بود.
لینک به منبع -  اطلاعیه
بلافاصله بعد  ازدستگیری میثم پناهی ، وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس ازطریق سجاد به تکاپو افتاده و با بسیج سایر مزدوران وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس تلاش گسترده ای را برای نجات مامور دستگیر شده و ۵ نفر دیگر که مورد بازپرسی پلیس قرار گرفته بودند، همچنین برای جلوگیری از ترس و ریزش سایر مامورانش آغاز کرد.

سجاد شخصا با تک تک مزدورانش در خارج کشور تماس گرفته و از آنها خواسته بود که، با نامه نویسی و شلوغ کردن و جوسازی، تلاش کنند تا مانع ترس مزدوران روحیه بشوند.
یک روز پس از بازداشت میثم پناهی بوسیله آلمان ،قربانعلی حسین نژاد اولین نفری است که به حمایت از میثم پناهی برمیخیزد. قربانعلی حسین نژاد همزمان با میثم پناهی در هتل مهاجر بوسیله سجاد عضوگیری شده بود،سجاد او را به ایران برده و از همان زمان قربانعلی حسین نژاد،رابطه تنگاتنگی با سجاد برقرار کرده است، سجاد ماموریت فضاسازی علیه دستگیری را به قربانعلی حسین نژاد محول کرده بود و او  بیش از سایر مزدوران درتکاپو افتاده بود.

قربانعلی حسین نژاد، درتاریخ ۲۹ اکتبر۲۰۱۵در مطلبی تحت عنوان «توطئه فرقه رجوی علیه جداشدگان پناهنده در آلمان » به دفاع از مثیم پناهی پرادخته و ضمن مسخره خواندن اتهام جاسوسی، آنرا« پاپوش دوزیها و پرونده سازیها علیه جدا شدگان آنهم جداشدگانی که هیچگونه فعالیتی علیه فرقه نداشته اند»  نامید، و مدعی شد:« نامی که در این گزارش آمده نام یکی از جوانان جدا شده از این فرقه می باشد که سه سال پیش همراه با چند جوان دیگر به کمک کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد از لیبرتی بیرون آمده و از فرقه  رجوی جدا شدند و بعد هم با گواهی پناهجویی کمیساریا به آلمان منتقل شدند آنهم ده سال بعد از پیوستن به این فرقه در قلعه اشرف بعد از سقوط صدام و در زمان آمریکایی ها که آنموقع بیش از بیست سال نداشتند و بعد از خروجشان از فرقه نیز دنبال زندگی خصوصی خودشان رفته اند و مطلقا علیه فرقه فعالیتی نداشته اند.» سپس با توهین و متهم کردن  قوه قضائیه آلمان به دریافت رشوه، مینویسد: « ای ننگ بر برخی جناحها و جریاناتی در دستگاه امنیتی و قضائیه  آلمان که با انواع تطمیع ها و اشباع های دلاری صدامی فرقه رجوی آنهمه نیکی و ازخودگذشتگی مردم شریف آلمان برای سیل اخیر پناهندگان خاورمیانه و پذیرش و پناه دادن آنها توسط دولت آلمان را خدشه دار می کنند» درانتها او به دستور سجاد از سایر مزدورا ن میخواهد:« از همه  دوستان جدا شده پناهنده بویژه در آلمان می خواهم که با هر وسیله  ممکن از جمله نامه نگاری و تماس با مسئولان و ارگانهای آلمانی و نمایندگان پارلمان آلمان به افشای این ترفند سران فرقه رجوی علیه پناهندگان ایرانی مخالف فرقه بویژه جداشدگان از آن و افشای ماهیت تروریستی و سکتاریستی آن و روشنگری در این مورد در نزد مقامات و ارگانها و پارلمانترها و مطبوعات آلمان و مردم این کشور پرداخته و از هر طریق قانونی به کمک این دوستان قربانی تهمت و توطئه  باند رجوی در آلمان و مشخصا این دوست در بازداشت ناحق و غیر قانونی بشتابند»

دو روز بعد یعنی درتاریخ  ۳۱ اکتبر۲۰۱۵ –سجاد این ماموریت را ، به مزدور دیگری به نام محمد حسین سبحانی که سرپل اطلاعات آخوندی در آلمان وفرانسه میباش ، محول کرد. او طی مصاحبه ای که مصاحبه گرش، معلوم نیست چه کسی میباشد؟ با همان محتوی و کلمات و فرهنگ که وزارت اطلاعات به قربانعلی حسین نژاد دیکته کرده بود ، در مطلبی تحت عنوان «« اهداف پاپوش سازی جدید گشتاپوی فرقه مجاهدین خلق» مینویسد: « به این موضوع مشکوک هستم بدون تردید یک پاپوش سازی جدید توسط فرقه مجاهدین در آلمان می‌باشد که البته به نظر می‌رسد توانسته است آن را در مجاری قانونی آلمان در خلاء اطلاع رسانی شفاف پیش ببرد».
سبحانی در ادامه مینویسد: مجاهدین« فکر می‌کند می‌تواند با این پاپوش سازی جدید ، تلاش بیهوده‌ای را که با، هزینه‌های گزاف توسط وکلای مختلف طی ۱۵ سال گذشته برای پاپوش سازی و پرونده سازی برای اعضای جداشده قدیمی در اروپا و آلمان راه اندازی کرده است....» در ادامه بعنوان وکیل شیطان ازجانب سجاد و نیروی تروریستی قدس،برای دستگاه قضایی آلمان حکم صادر میکند و مینویسد:« من توصیه ام به مقامات آلمانی براساس تجربه‌ام از درون این فرقه مجاهدین این است که نباید فریب شگردهای فرقه مجاهدین را خورد. سازمان مجاهدین چیست و چه اطلاعاتی دارد که به درد رژیم می خورد.»
آنگاه نوبت به انجمن ایران فانوس یعنی مزدوران مهدی خوشحال، امیر موثقی، وکریم غلامی و .... میرسد تا به توصیه سجاد، به اصطلاح فضا سازی کنند، تا مزدورنیروی تروریستی قدس را در ببرند.
آنها طی مطلبی با عنوان:« نامه سرگشاده به دادستانی کل آلمان در کارلسروحه» مینویسند: « از آنجا که شنیده ایم یکی از قربانیان جداشده از فرقه مجاهدین به نام میثم پناهی، به جرم جاسوسی علیه فرقه مجاهدین توسط پلیس آلمان، دستگیر و تحت محاکمه در کارلسروحه قرار دارد، جا دارد کمال حیرت و سئوال خود را از این بابت از مقامات قضایی آلمانی ابراز داریم، چون نیک می دانیم که این مورد اولین توطئه مجاهدین علیه پناهندگان و قربانیان فرقه، نیست و آخرین مورد نیز نخواهد بود.» مضحک تر این که مزدوران رژیم جنایتکار و آدمکش ولایت فقیه ،در انتها درخواست آزادی برای جاسوسان و تروریستهای سپاه قدس،تحت عنوان «آزادی بیان» را هم کرده اند و مینویسند:« ما از شما مقامات قضایی آلمانی در ارتباط با پرونده میثم پناهی و آزادی بیان در آلمان و حفظ ارزشهای حقوق بشری و دموکراسی، خواهان دقت و تفحص بیشتر و حتی تحقیق از سایر جداشدگان و قربانیان این فرقه هستیم.».
ماموریت بعدی را سجاد به عهده یک انجمن پوششی وزازت اطلاعات به نام انجمن زنان(بتول سلطانی-حمیرا محمدنژاد،زهرا معینی) میگذارد .آنها طی نامه ای تحت عنوان:« نامه سرگشاده انجمن زنان به
دادستانی، امنیت و وزارت کشور آلمان» مدعی میشوند: «اخیرا با خبر شدیم فردی بنام میثم پناهی از جدا شدگان  تشکیلات فرقه ای رجوی در برلین بازداشت شده است.در این خصوص و با توجه به تجربه و شناخت طولانی که ما بر حسب حضور سالیان زیاد در سطوح مختلف این تشکیلات داشته ایم قصد داریم در این زمینه مطالبی را در رابطه با سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت و ترفندهائی که بکار می برد به اطلاع شما برسانیم.».
سپس نوبت به نادر نادری یا نادر پاسدار میرسد. او طی نامه ای به دادستانی آلمان تحت عنوان:« جرم
میثم پناهی افشای جنایات رجوی است» مینویسد:« متاسفانه مطلع شدم که یکی از دوستانم بنام آقای میثم پناهی در کشور شما بجرم جاسوسی علیه یک سازمان ایرانی بنام سازمان مجاهدین مبادرت به جمع آوری اطلاعات نموده که این برای بنده صدها سوال بهمراه دارد.
 یکم . ابتدا این سازمان چه فعالیت پوشیده ای دارد که ایشان مبادرت به جمع آوری اطلاعات کند ؟ که این سازمان نگران درز آن می باشد؟
 دوم . اگر این یک دسیسه از طرف سازمان مجاهدین نیست و بر اساس مانیتورینگ امنیتی خود دولت آلمان است پس چرا حرکات مجاهدین در کشور شما از دید مانیتور های شما پنهان می باشد؟»
ازآنجا که تعداد زیادی از مزدوران خارج کشور از نامه نویسی به قضاییه آلمان، به دلیل ترس و گیر افتادن یقه خودشان در آینده و بقول سبحانی ،ممکن است این مساله منجر به  «پاپوش سازی و پرونده سازی برای اعضای جداشده قدیمی در اروپا و آلمان » منتهی بشود، خود داری کرده بودند، وزارت اطلاعات به ناچار دست به دامن  انجمن نجات، ارگان سرکوب خانواده در داخل ایران میشود و از مزدورانی مانند ابراهیم خدابنده و مریم سنجابی و ... میخواهدکه بدون نام و نشان  به دفاع از همکارشان در نیروی تروریستی قدس بپردازند و به حمایت از میثیم پناهی برخیرند.
انجمن نجات در تاریخ ۱۴ آوریل ۲۰۱۶ درمطلبی با عنوان دوختن پاپوش حقوقی، یک ترفند
قدیمی فرقه ای» درمورداین نامه نگاریها با زبان بی زبانی نوشت :« در اینجا هدف صرفا دفاع از این دو فرد نیست بلکه دفاع از تمامی جداشده هایی است که در معرض این پرونده سازی ها و تهمت ها قرار داشته و دارند» و با وقاحت وبی شرمی خمینی گونه از مزدوران سپاه تروریستی قدس تحت عنوان « جداشدگان و فعالان حقوق بشری» میخواهد:«جداشدگان و فعالان حقوق بشری در هر کجا که هستند از تمامی مجامع بین المللی، قضایی و بشر دوستانه دنیا بخواهند تا ترفندهای این فرقه را شناسایی نموده و از حقوق انسانی افراد جداشده و همچنین افرادی که هنوز اسیر این فرقه مخرب هستند حمایت کنند».
ارگان سرکوب خانواده هاکه نماینده های آن،جنایتکارانی مانند مصطفی محمدی وثریا عبداللهی (هند جگرخوار) و محمد و نرگس بهشتی و خانواده ایرانپور و ... میباشند. ضمن تعیین تکلیف برای قوه قضاییه آلمان و جاسوسی را «فعالیت های روشنگرانه» مینامد، مینویسد: «همچنین کشور آلمان فعالیت های روشنگرانه دو عضو سابق این فرقه را تحت عنوان جاسوسی و جمع آوری اطلاعات برای ایران مطرح و کیفرخواست صادر کرده است. در اینجا هدف صرفا دفاع از این دو فرد نیست بلکه دفاع از تمامی جداشده هایی است که در معرض این پرونده سازی ها و تهمت ها قرار داشته و دارند.»
سجاد که از اقدامات خود به دلیل استقلال قوه قضاییه آلمان طرفی نمی بندد، مجددا به قربانعلی حسین نژاد دستور میدهد تا مطلب دیگری بنویسد.

قربانعلی حسین نژاد درتاریخ ۱۱ دسامبر۲۰۱۵ در نامه اش ،از میثم پناهی بعنوان دوستی که در هتل مهاجر با هم بودیم نام می برد و با عنوان آقای میثم پناهی را آزاد کنید» مینویسد:
«آقای میثم پناهی را اینجانب از زمانیکه در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران (OMPI) در عراق و مشخصا در قرارگاه اشرف بود می شناختم و بعد از اینکه هم از کمپ لیبرتی نزدیک چهار سال پیش بیرون آمد در هتل زیر نظر کمیساریای عالی پناهندگان در بغداد باهم بودیم و شاهد بودم که او
هیچگونه فعالیتی حتی گفتاری و نوشتاری علیه سازمان مجاهدین خلق ایران (OMPI) نداشت و بعد از آن هم که به آلمان منتقل شد اینجانب هیچگونه فعالیتی از او علیه این سازمان ندیده و نشنیده ام.»
قربانعلی حسین نژداد، درپایان مینویسد: «آقای قاضی؛ این اقدام دستگاه امنیتی و قضائیه  آلمان مبنی بر دستگیری و زندانی کردن یک جوان ایرانی قربانی سالها فریب و نیرنگ رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران (OMPI) بدون هیچ مجوز قانونی و بدون هیچ ارتباطی با امنیت آلمان و بدون هیچ مدرک و دلیلی بر اتهام وارد شده؛ مسلما آنهمه نیکی و ازخودگذشتگی مردم شریف آلمان برای سیل اخیر پناهندگان خاورمیانه و پذیرش و پناه دادن آنها توسط دولت آلمان را خدشه دار می کند».
دست آخرهم که دادگاه آلمان تحت تاثیر شانتاژهای نیروی تروریستی قدس و مامورانش قرار نگرفت ، نیروی تروریستی قدس مستقیما وارد شده وخبرگزاری فارس وابسته یه این نیرو نوشت :
خبرگزاري سپاه پاسداران ارتجاع موسوم به فارس طي يادداشتي با ابراز تأسف از غافل ماندن «مسئولان امر» از «اقدامات و شيطنتهاي اروپا» در رابطه با مجاهدين در دوره پسا برجام با ابراز خوشحالي تلويحي از جنايت بزرگ تروريستي در شهر نيس فرانسه مي افزايد:« بسياري از تحليلگران اين امر را نتيجه سياست يك بام و دو هوا فرانسه در قبال تروريسم ارزيابي كردند. متاسفانه ساير كشورهاي اروپايي (هم) از حوادث فرانسه درس نگرفتند و كماكان به حمايت از تروريسم ادامه مي‌دهندكه اقدام اخير آلمان نيز از اين دست مي‌باشد. دادگاهي در آلمان يك تبعه ايراني را به اتهام گردآوري اطلاعات از آنچه كه خود مخالفان دولت ايران ناميده‌اند, به سپري كردن 2سال و نيم زندان محكوم كرد. منابع آلماني مدعي‌اند كه اين مرد 32ساله از اعضاي وزارت اطلاعات ايران بود. ....….دستگاه ديپلماسي آلمان بايد در اين خصوص پاسخگو باشد و استناد به رويه داخلي در خصوص تفكيك قوا, مسموع نيست….عجيب است كه دولت و محاكم آلمان … بجاي محاكمه مجاهدين به محاكمه كسي مي‌پردازند كه به ادعاي آنها به جاسوسي عليه منافقين پرداخته است.»

سپاه پاسداران ارتجاع سپس به تهديد ابلهانه آلمان پرداخته و مينويسد :نتيجه استفاده ابزاري از معاهدات بين‌المللي و اجراي سياست يك بام و دو هوا در قبال تروريسم نتيجه‌اي جز آنچه كه در فرودگاه استانبولو نيس فرانسه شاهد آن بوديم ندارد فردا ممكن است دامنگير آلمان‌ ها شود…»
سوال اصلی این است که چه قرابتی بین مزدورانی که ازطریق نامه و یا ازطرق دیگر از میثم پناهی حمایت کرده اند وجود دارد؟
درحالی که «يك افسر اداره پليس جنايي آلمان شهادت داد كه موسي اكبري نسب(متهم سوم این پرونده ) يكي از ساكنان سابق ليبرتي كه در روز 6 آبان 1394 همزمان با دستگيري ميثم پناهي موقتا بازداشت شده و خانه او مورد تفتيش قرار گرفته بود، ارتباطات گسترده اي با سجاد داشته و از او پول ميگرفته است. سجاد متقابلا از موسي اكبري نسب خواسته بود با بريدگان مجاهدين ارتباط برقرار كند و آنها را بخدمت بگيرد. به گفته افسر پليس جنايي نفرات مرتبط با سجاد توجيه شده بودند كه رد تماسهاي تلفني و متون چت خود با سجاد را بلافاصله پاك و يا مخفي كنند تا كسي متوجه اين رابطه بكلي سري نشود.»
ولی هم چنان که درمتون نوشته شده بوسیله ماموران وزارت ا طلاعات مشاهده میکنید. سپاه تروریستی قدس تلاش میکند تا جاسوسی میثم پناهی را که پس از ماهها تحقیق و شنود تلفنی و کنترل دقیقه برنامه های ا رتباطی مانند ، وایبر و واتس آپ و تلگرام . .... صورت گرفته و محرز شده  است را توطئه مجاهدین بنامند .کرهماهنگ همه ماموران وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس این است که :
الف : دستگیری مزدوران نیروی تروریستی قدس،  پاپوش حقوقی و ترفندی است که،  مجاهدین برای میثم پناهی با« امکانات مالی تبلیغی و سیاسی» درست کرده اند، تا به اصلاح به اصطلاح «اعضای جداشده از مجاهدین» را بترسانند و مانع فعالیت آنها بشوند.
ب : مجاهدین توانسته اند که قوه قضاییه آلمان را لابی کرده و باپول بخرند. (خیال میکنند که قضات آلمانی هم مانند قاضی مرتضوی و قاصی صلواتی است که دست به هر گونه اقدام غیر قانونی بزنند.
مضحک تر از همه این که مزدوران تا چندی قبل مدعی بودند که مجاهدین از آمریکا و اسرائیل و عربستان و اردن و .. پول میگیرند!!؟ ولی اکنون مدعی میشوند که ، مجاهدین شخصیت های آمریکایی و اروپایی و مقامات کمیساریاو اکنون قضات آلمان و ... را با پول میخرند؟
ج :‌ با یک فرار به جلو مجاهدین را متهم به کارهای غیر قانونی کرده و از دولت فرانسه میخواهند که مانع فعالیت های مجاهدین درفرانسه شده و فعالیت سیاسی مجاهدین را مانند نظام ولایت فقیه ممنوع کند.
د :‌ دست آخرهم بر اساس همان منطق خمینی دجال که میگفت: مجاهدین خودشان خودشان را شکنجه میکنند، سرپل اطلاعاتی آنها محمد حسین سبحانی، میثم پناهی را عامل خود مجاهدین معرفی کرده و در مقابل سوال مصاحبه گر که می پرسد:« آیا به نظر شما نمی تواند اساساً فرد نامبرده که متهم است به جاسوسی احتمالی برای رژیم جمهوری اسلامی. عامل تشکیلاتی خود سازمان مجاهدین باشد برای پیشبرد نقشه اصلی رجوی . یعنی آگاهانه نقش جاسوس جمهوری اسلامی را بازی کند تا خط سازمان را پیش ببرد و به این ترتیب مقامات آلمان را هم فریب داده باشد و هم اهدافی که شما در بالا اشاره کردید ، دنبال کند.؟»
محمد حسین سبحانی جواب میدهد:«من فرضیه ای که شما مطرح می‌کنید را رد نمی‌کنم»
این  موضوع ، نشان میدهدکه وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس هیچ اهمیتی برای مزدورانش قایل نیستند و اگر منافعشان ایجاب کند ، آنها را مانند دستمال استفاده شده به کناری پرتاب میکنند.
کلام آخر :
تجربه سالیان همه دستگاههای اطلاعاتی کشورهای مختلف که در گزارش های سالانه اداره حراست آلمان و هلند و سوئیس و ... بارها منتشر شده است .بر این حقیقت تاکید کرده است که: هدف اصلی ماموران وزارت اطلاعات وسفارتخانه های رژیم ولایت فقیه درخارج کشور، جاسوسی و کسب اطلاعات درمیان پناهندگان ایرانی بویژه سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت بوده که درنهایت به منظور عملیات تروریستی انجام میگیرد .
جمشید عابدی در سوئیس و حمید خرسند درآلمان و ۴۵۰ فقره عملیات تروریستی در خارج کشور از جمله ، جنایت نیروی تروریستی قدس در مورد ،کاظم رجوی در سوئیس، محمد حسین نقدی در ایتالیا ، قاسلمو در برلین و بختیار در فرانسه و ... گواهی بر این مدعا میباشد.
ایرانیان مخالف رژیم در خارج کشور از همه کشورهای امریکایی و اروپایی میخواهد، که ارتباطات و تحرکات همه مزدورانی را که عکسهای آنها دربالامشاهده میشود و برخی نفراتی که فعلا از نام بردن اسامی آنها بصورت علنی خود داری میکنیم راتحت کنترل و حسابرسی دقیق قرار بدهند .
دراین صورت مشخص میشود خواهید که اطلاعات بسا مهمتر، از آنچه که باند میثم پناهی رد و بدل کرده اند بین ماموران وزارت اطلاعات رد و بدل میشود. پولهای بسا بزرگتری از آنچه که میثم پناهی دریافت کرده است از جانب مامورانی مانند محمد حسین سبحانی و علی اکبر راستگو و قربانعلی حسین نژاد ، مصطفی محمدی و ....بصورت غیر علنی و علنی رد و بدل میشود .
ایرانیان پناهنده، خواهان کنترل دقیق ارتباطات همه مزدوران در اروپا و امریکا هستند.

چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۵

نمايندگي شورا از محكوميت جاسوس اطلاعات در آلمان استقبال و به محاكمه و اخراج ساير جاسوسان فرا مي خواند.

مقاومت ايران از محكوم شدن يك عامل وزارت اطلاعات رژيم ايران به خاطرجاسوسي عليه سازمان مجاهدين و
شوراي ملي مقاومت ايران استقبال مي كند و از دولت آلمان و همه کشورهای اروپایی می خواهد به فعالیتهای عوامل وزارت اطلاعات در خاک خود خاتمه داده و آنها را محاكمه، مجازات و اخراج كنند.
محاكمه ميثم پناهي و ديگر جاسوسان رژيم ايران در آلمان لازمه تامين امنيت مخالفان و اعضا و هواداران مقاومت ايران است كه قربانيان ديكتاتوري مذهبي حاكم بر ايران هستند. اين يك اقدام لازم اما كافي نيست، شبكه جاسوسان رژيم در كشورهاي خارجي، همچنانكه مسئولان اين شبكه در سفارتخانه هاي رژيم در كشورهاي مختلف بايد محاكمه، مجازات و از اين كشورهاي اخراج شوند. آخوند علوي وزير اطلاعات آخوندها كه اين شبكه  زير نظر او اداره مي شود نيز بايد در مقابل عدالت قرار گيرد. هنوز اكثر اعضاي افشا  شده اطلاعات كه اسناد همكاري آنها با مافياي ترور و جاسوسي رژيم ايران موجود است، آزادانه در اروپا و به خصوص آلمان به جاسوسي و همكاري با وزارت اطلاعات مشغولند.
ميثم پناهي طبق اسناد فاش شده در دادگاه حداقل سه سال به عنوان جاسوس خدمت كرده و حداقل 30بار از يكي از افسران ارشد وزارت اطلاعات به نام سجاد جمعا به مبلغ 28600 يورو دريافت كرده است. علاوه بر اين وي به عضوگيري براي شبكه جاسوسي وزارت اطلاعات اشتغال داشته است. او همچنين  اعتراف کرده که اطلاعات حساس اشرف و ليبرتي درعراق، محل استقرار هزاران تن از اعضای مجاهدین، را در اختيار سجاد قرارداده است.
بنا به اظهارات شهود و مدارك افشا شده در دادگاه كه با گزارشهاي اداره حراست از قانون اساسي منطبق است، وزارت اطلاعات رژيم ايران در آلمان با ايجاد شبكه هاي سرويس مخفي اقدام به جاسوسي و همينطور پخش اطلاعات غلط جهت براي بي اعتبار ساختن مقاومت ايران مي كند. ثقل اين فعاليتها روي NCRI  و PMOIبعنوان اپوزيسيون اصلي رژيم متمركز ميباشد.
دادگاه نشان داده است كه افراد عضوگيري شده توسط اطلاعات در هتل مهاجر در بغداد و يا در ايران ، با سوء استفاده از موقعيت پناهندگي، اقامت خود در آلمان را تضمين كرده و سپس در كشورهاي اروپايي در ازاي دريافت پول براي اطلاعات آخوندي كار ميكنند. اين افراد با پشتيباني سفارت هاي رژيم ايران براي دريافت آموزش و توجيهات راهي ايران ميشوند. آنها مزد خود را نقد و يا از طريق سرويسهاي انتقال پول وسترن يونيون دريافت ميكنند. طبق اسناد دادگاه میثم پناهی علیرغم پناهنده بودن مخفیانه به ایران سفر کرده و آموزش های جاسوسی گرفته است.
بنا به اعتراف پناهي وزارت اطلاعات اين مزدوران را بطور ويژه در مورد تاسيسات و ساكنان اشرف و ليبرتي تخليه ميكند. اين كمپها در فاصله 2009 تا 2016 حداقل 8 بار هدف حملات نظامي و موشك باران قرار گرفتند كه 141 تن كشته و بيش از 1400 مجروح بجا گذاشته است. تروريستها و شبه نظاميان وابسته به رژيم ايران از آن اطلاعات برای نابودسازي پناهندگان ايراني عضو مقاومت در اين دو كمپ استفاده كرده اند. كساني كه با رژيم آخوندي همكاري اطلاعاتي كرده اند شريك جرم در اين جنايات محسوب ميشوند.
نمايندگي شوراي ملي مقاومت ايران-آلمان
29 تير 1395(19 ژوييه 2016)



سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۵

چگونه از چنگ وزارت جهنمی اطلاعات فرار کردم ؟مهدی نوری – تلویزیون رنگارنگ

مقاومت ایران بارها از زبان سردمداران رژیم ولایت فقیه اعلام کرده است  :‌ سازمان
مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت، تنها هماورد رژیم ولایت فقیه طی 37 سال گذشته بوده است. بدون اغراق هیچ نیرویی طی این سالها کما وکیفا نتوانسته ویا نخواسته است، دراین ابعاد و با این کیفت و با این عمق مبارزاتی درجمیع جهات بااین رژیم جنایتکار مبارزه کند، زیرا که این مبارزه قیمت گزافی می طلبد که کسی مانند مجاهدین حاضر به پرداخت آن نیست.
جالب این جاست که، یک نیروی مسلمان انقلابی، درشکل و محتوی هماورد ،رژیمی است که خودش را جمهوری اسلامی میداند و داعیه اسلام پناهی اش گوش فلک را کر میکند و ولی فقیه اش ، بسیار مضحک ،خودش را نماینده شیعیان جهان میداند. درحالی که هیچ رابطه با اسلام ندارد. این یک رژیم دیکتاتوری است که از اسلام به منطورسرکوب توده ها استفاده میکند.
مجاهدین طی سالهای گذشته نشان داده  اند، که هیچ وجه مشترکی با این رژیم قرون وسطایی ندارد و با همه ارزشها و اصولی که این رژیم به آن معتقد است ، تما ما درجنگ میباشد.
طی این سالها ،اشرف و لیبرتی در این جنگ جایگاه ویژه ای داشته است .

فلاکت و بدبختی این رژیم را ببیند که با چه جنایاتی تلاش میکند که خانواده های مجاهدین را به درب اشرف بفرستد. با ۳۲۰ بلندگو به لجن پراکنی بپردازد، دست آخر هم که همه تیرهایش به سنگ میخورد با حمله نظامی و یا موشک پرانی ، سعی میکند که ساکنان بی دفاع اشرف ولیبرتی را از بین ببرد . آیا کسی دیگر میتواند، شک داشته باشد که سرنگونی این رژیم بدست همین مقاومت و اشرف و لیبرتی میباشد . رژیم به این وسیله به پایگاه مجاهدین در میان مردم، به ترس و حشت اش ازسرنگونی به دست این نیرو به هزار زبان اعتراف میکند.




لینک به منبع  - سایت ایران آزاد فردا

درزیر بخشهایی از برنامه ۸۰-۲۰ تلویزیون رنگارنگ را میخوانید .

به برنامه 20-20 رسیدیم.
من یک توضیح بدهم که برنامه ۲۰-۸۰ در واقع تلاشی است افشاگرانه ، روشن گرانه بر فعالیتهای رژیم جمهوری اسلامی حداقل در۲۰- ۳۰ سال گذشته و اتاق فکری که در واقع  پرورش دهنده افکار مجزا، ازتفکرات آخوندهای داخل رژیم است .
درواقع بالای سر حکومت جمهوری اسلامی است ، بالای سر ولایت فقیه و همه ارگانهای مختلفی که در مملکت وجود دارد اتاق فکراست . درواقع به قول خودشان راهبری میکندحکومت را، این اتاق فکر درمیان تمام برنامه ریزی ها که همه علیه منافع ملی مردم ایران است و بخشی به منافع سیاستهای ملی جهانی است ، با روانشناسی کار میکند. برای پیش برد اهدافش آدمها رو، موقعیت ها را، سازمانها را، ا رگانهای را که میخواهند در آن رخنه کند، روانشناسانه برخورد میکند. بعنوان مثال اگر بخواهیم به این     ۲۰ و ۸۰بپرداریم و آدمهایی که به قول این ها در این کاتاگوری قرار میگیرند. فرض کنیم اگر آدمی مورد نظرش است،  نگاه میکند که اگر او تمایلی به قمار دارد، بهر حال آن کسی که  باید به این آدم نزدیک  بشود و ارتباط بر قرار کند باید برود توی قمارخانه و کازینو، تا با این آدم باب دوستی و یا باب ارتباط بازکند و ....
بهر حال هرکسی را، روانشناسی میکنند وروی آن چیزهایی را که فکر میکنند نیاز آن آدم است، وارد میشوند،خیلی ها شهوت دیده شدن دارند .دوست داره طرف دیده بشه، حسن رهبری بهش دست بده، میایند آنرا بهش میدهند،  ارتباطاتش را با کانالهای تلویزیونی برقرار میکنند، سایت اینترنتی برقرار میکنند، مجموعا خوب همه شون، پول دوست دارند، پول ابزار تعیین کننده ای است،  بشکل های مختلف به آنها پول تزریق میکنند، ولی همه این ها را در یک جبهه قرارمیدن ،جبهه ای که حفظ منافع کنه برای حکومت اسلامی،
ایرج مصداقی وشهوت دیده شدن
حالا این میتونه، من تلویزیون دار باشه، من مجله دار باشه، من روزنامه دارباشد،  من سایت اینترنتی دار باشه، بهر حال آدمهای که درواقع  مثل پیچ های یک رباط، بهم وصل میشن . نمونه اش رو بخواهم دراین برنامه صحبت کنم تا به اصل قضیه برسیم. ایرج مصداقی رومن میگویم.
ایرج مصداقی را من اولین بار، دربروکسل بلژیک با اوآشنا شدم واین باب آشنایی شد که ما ارتباطمون ادامه پیدا کند، برای مجله رنگارنگ اختصاصی مطلب مینوشت، قبل از این که در وب سایت اش بگذارد، باهم و بارها  صحتب کردیم در مورد مسایل مختلف، آدمهای مختلف و نظریاتمان درمورد خیلی مواضع مشترک بود.
تا این که گفتم، این اتاق فکر آدمشو پیدا کرد بود و روی نقظه ضعف هایش کار کرده بود. یک مثال دیگر بزنم برای این که ذهن شما آشنا بشود.
وقتی میگم اتاق فکر حکومت، نه این که یک پاسدار با او لباسهایش می آید توی کازینو،نه آدمهایی رو می آورد که، شکل و شمایل کاملا متفاوت دارند.
نوری زاده وملاقات با وزارت اطلاعات
شاید بد نباشد یک مثالی بزنم دراین زمینه که بازذهن شما آماده بقیه برنامه بشود. فکر میکنم سال ۹۴ بود، اگر به آرشیو رسانه های آن زمان مراجعه کنید، یک تغییراتی درش بوجود آمده بود، این تغییرات رابروشنی میتوانستید در نشریه کیهان ببینید، در نیمزور ببینید، درنوع برخورد و نگارش آدمهای مثل نوری زاده ببینید، داستان اینگونه بود که، حتی گروهی آنزمان بخودمن مراجعه کردند که این آقای نوری زاده،دریکی ازرستورانهای ایرانی، بایک نفر از ماموران حکومتی داشته صحبت میکرده است. آن موقع نوری زاده، در تلویزیون رنگارنگ برنامه داشت. وقتی من اینو به اوگفتم، به من گفت: شما این  سوال رو از من جلو دور بین بکن. من گفتم آقای نوری زاده این را میگویند. اون هم گفت آقای سرابی من  از شما می پرسم، اگر من بخواهم با یک نفر بقول اینها اطلاعاتی، (آنموقع یادم نیست که اطلاعاتی میگفتم یا نمیگفتیم)، یک مامور رژیم آمده میرم توی یک چلوکبایی آنهم ایرانی ؟ میرم یک گوشه ای که کسی نبیند.حالا بحثم این که آن آدمی  که در چلوکبانی  ایشونه دیده بود، یک همچنین آدمی هم بوسیله یک نفر دیگه، یا آنموقع با من صمیمی و نزدیک بود، ازهمانجاها راهش و خطش جدا شده وبعد اصلاحکایتها با او داشتیم.
باند رفسنجانی و کمک به اپوزیسیون؟
یک آقایی را معرفی کرد که میخواهد بیاید سرمایه گذاری کنه توی تلویزیون رنگارنگ، یک مقدماتی هی آمد و گفت و رفت ،هی آمد و رفت. یک زمان گفت سرهنگ زمان شاه بوده و فلان بوده بعد بالاخره، تا این که با هاش قرار گذاشتیم ،این آدم آمد دفتر ما، من انتظار داشتم که یک آدم ۵۰ تا۶۰ ساله حداقل باشد، یک دفعه دیدم که نه، یک جوان خیلی خوش لباس و شیک. با ما صحبت کردیم .گفت آقا من مجله شما را دیدم و تلویزیون شما را دیدم شما باید بزنید رژیم را پدرش را دربیاورید، این رژیم را باید نابود کنید، این رژیم را فلان کنید و ما برآورد هم کردیم، مثلایک مبلغی هم به شما میدهیم. من دیدم مثل این که یک رویایی اتفاق افتاده، یکی پیدا شده که میگوید شما کم میزنید به رژیم !!.تازه آنموقع همه به ما میگفتند، آقا این قدر تند نرو ،سنگسار رژیم را پخش میکردیم و میرفتم گوشه و کنار شهر گزارش تهیه میکردیم برای پخش ،با آدمهای مختلف مصاحبه میکردم، تظاهرات میگذاشتیم و هرکاری که علیه رژیم آنزمان میشد کرد، خود ما با ترکیب رنگارنگ میکردیم .حالا آمده و میگه ، پول هم میدهم!! اینو بارها گفتم ،فقط میخواهم بگویم که ذهن شما آشنا بشه ،که چه جوری عمل میکنند و کردن هر دوره ای . آمد آخر هم آمد گفت ،آقا ما  ۷۰۰هزار پوند بهتون میدهم به شما برای یک سال و . اجاره ماهانه تلویزون و مجله را هم میدهم.
تهش گفت: آقا میدونید چیه؟ این رژیم یک بخشی مثل آقای رفسنجانی است، که آنموقع آقای رفسنجانی رئیس جمهور بود، این ها هم مثل شما است. دلش برای ایران می طپد از این چرت و پرت ها ،این ها را حمایت کنید این اپوزیسیون را هم بزنید فلانش کنید. فلانی که برهر حال حداقل، من دوتا شاهد داریم، فقط نزدمش دیگه فرستادمش رفت. از این جا ها شروع شده بود حالا منظورم این است که  بعد این شکلش و نوع برخوردش عوض شد. اما پایه اش را سعید امامی میگذاشت این طرح ۲۰ و ۸۰ سعید امامی طراحش بود.
شاهسوندی ، خدابنده و تفرشی
آن زمان هم آمده وهمانطور که دیدید ،یک بخشی ازتوابها فعال شدند، پر امکانات شدند، مثل شاهسوندی بود، خدابنده بود، نمیدونم تفرشی بود، در نهایت آن شد که تفرشی آمد و آن کتاب را متنشر کرد و همه چیز راگفت. حالا بحث ام این است که این اتاق فکر کارش را تمام کرده است. پوست انداخته حرفه ای تر شده، تحصیل کرده تر شده ،کنده از بدنه حکومت، یعنی همین آقای سعید امامی، معاون وزارت اطلاعات بود. ولی الان این اتاق فکر رو که من میگم اصلا هیچ نقش سازمانی ندارد، آن بالا نشسته رهبری میکند، همین طور که گفتم آدمها رو شناسایی میکند، میروند سراغ آدمها که چه لازم دارد و ...
دراین دوره اخیر اگر بخواهیم نگاه کنیم، حالا باز انگشت بگذاریم. مثلا ایرج مصداقی این است که من وقتی این جا ایرج  مصداقی رو میگم خوشحال نیستم،  بهرحال یک پروسه ای زمانهایی عمرمان بااینهاحداقل دوست بودیم، رابطه دوستانه داشتیم .هم فکری داشتیم، همسویی داشتیم، اما الان باید بیایم وقت و ا نرژی رو بگذاریم علیه ایرج مصداقی، چرا چونکه این ها، شناسایی میکنند، روانشناسی میکنند، بعد میارند سراغ این آدمها، خوب این ادمها چه میخواهند؟
ایرج مصداقی چه میخواهد؟
 ایرچ مصداقی چی می خواهد؟ ایرج مصداقی تریبون میخواد دیده بشه، شهوت دیده شدن داره، دوست داره خودشو تو قد و قوراره مثلا رهبریت نشون بده ،و یه یک حالت رو کم کنی در بازی، در سیاست که این چیزها  اصلا جایی نداره .
بهر حال الان سیتسیمی هست که این آقای ایرج مصداقی  تواین پوزیشن قرار گرفته ،تو موقعیت قرار گرفته، هی من که گفتم. من نمیگم که ایرج مصداقی  رژیمه، اما اون آدمی که آمده سعید امامی آن زمان بوده، خوش بینانه اش اینه دیگه، اما درهمان مسیره ،  اونها در واقع سیاه کارهایی هستند که،  خودشون  راخاکستری میخواهند نشون بدهند و این اتفاقات توش می افته.
برای مثال باز میخواهم بگویم. وقتی مجاهدین اشرف بودند، خود همین ها یک گروه بودند ،ناله و ضجه میکردند که آقا، این مسولین رده بالا مجاهدین اجاره نمیدن این بنده خداها ازآنجا بیایند بیرون، بروند یک کشوری و آقا کمک کنید، آقا این ها رو نجات بدین، این ها اسیر رهبری شدن، رهبری میخواهد این ها رو به کشتن بده. همه اش تو این بود دیگه ،نوشته هایشون هست سخنرانیهایشون هست.
ولی جالبه حالا که این اتفاق داره می افته و سازمان داره تلاش میکند که نیروهایش را بیاره بیرون، همین جماعت می آید و نامه تهیه میکند به دولت آلبانی که آقا این ها تروریست اند، اینها کشور شما را نا امن میکنند، این دوگانه بازی کردن دیگه خیلی مشخصه است.
مصداقی و پیوند با ساواکی!!
یا باز نگاه کنی می بینی که فرض، آقای مصداقی میره پیوندی پیدا میکنه بایک ساواکی، چون الان  دوره ساواکی ها شده ، حالا ساواکی میگم، ببیند این ها به یک تشکیلاتی، که در زمان شاه بوده من نمیتوانم بگویم که همه شان یک دست جنایتکار و بازجو و شکنجه گر بودند.
یک بخشی کسانی بودند که برای ....، ایران را دوست داشتند، منافع ملی را احترام میگذاشتند . ولی من از آدمهایی صحبت میکنم که، لکاته های اینکارند، فاحشه ی اینکارند، که الان آمده بعداز ۳۷ سال با وقاحت و پر رویی، اومده میگه که، چه میگه در کنارکی میگه، تو کدوم رسانه میگه؟ مساله حمید اشرف پیش بیارند، یا این نامه ای که مثلا بعد از۳۸ سال، آقای مصداقی توسط این ساواکی رو میکندکه، بله آقای مسعودرجوی آدم فروشی کرده توی زندان، یکی نیست ساده بپرسه؟ این دیگه اینقدر پیچیده نیست که آخرحالا، حرف بدش رو نمیخواهم بزنم، اگر ۳۷ روز، ۳۷ سال که هیچ، رژیم این مدرک این چنینی را داشت که اون هم از اونجا اومده بیرون، این که خونه مامانش قایم نکرده که، جزو اسناد طبقه بندی آنجاست. مثلا تا الان ۱۰۰۰ بار این را، رویش مانور کرده بود، سریالی ساخته بود، فیلم ساخته بود هوار هوار کرده بود.
مملکت دنبال همین مدرک سازی هاست ،سند سازیهاست. حالا ایرج مصداق، تمام این  نیروهایشان را روی هم جمع شان کنی، ۵۰ نفر نیستند. تمام مخاطب ها شون بروید ببینید توی اینتر نت ،تویوتوب، توی سایت هایشان هم ا ین ها را جمع کنی به ۱۰۰۰ نفر نمی رسه، می آیند،فضا رو آشفته کنند، بحثهایی می آورند که دیگران را درگیرش کنند ،بعد وایستن کنار ،بگند ببین چقدر ما نقشمان مهمه تو جامعه!! هرچه میگم هرچه مینویسم، یک دفعه جامعه بهم میخوره، خوب این جا سوال ازاین  جامعه است، جامعه ای که اسمشو اپوزیسیون گذاشتی دیگه ،که یک فضای کوچک و اندک رو محفلی رو، خود همین اپوزیسیون میایند الکی بهش حمله میکنند، شلوغش میکنند، یک دفعه هزاران نفر میرند رویش، یک دفعه گنده اش میکند، و اینها همین را میخواهد، بگه ببین تاثیرات حرف من، اونهم حرفهایی که نمیشه دفاع کرد. حرفهای که مزخرفه، الان بخشی از بچه های چریکهای اقلیت اونام حمله کردند به ایرج مصداقی، که چیزهایی درباره حمید اشرف گفته دروغه .
خوب اینها معلومه که دروغه، خودشماکه میدونین دروغه کافیه دیگر، اینها امید به این دارند که شاید بتوانند با این فضا سازی روی بخشی از هوادارهای مجاهدین اثر بگذارند. نتیجه اش این است که می بینی خود هوادارها، بیشتر از  اعضای سازمان مجاهدین، یک دفعه خروشان میشوند و خشمگین می شوندد و به امثال ایرج مصداقی و غیره حمله میکنند. خوب نگذارید فضا مونو الکی، آشفته کنند، نذارید در واقع از آب گللآ آلود ماهی بگیرند......
توابهایی که به اشرف حمله میکنند.
 الان من در این بحث قسمت اول نمونه ای از همین توابهایی که حمله میکنند به قرارگاه اشرف، لیبرتی یا میرند به آلبانی، خوب ببینید چه آدمهایی شدند، آری اینها، یه بخش متفاوته، حالا این بحثو ببینید بعد هم با هم صحبت میکنیم
 نوارمصطفی محمدی و ثریا عبداللهی جلو ا شرف پخش میشود که میگویند ما اشرف را به آتش میکشیم و....
صحبت های محمد مهدی نوری:
«خوب دیدید اینها چگونه می تونند حتی برای خانوادهایشان آمده باشند. تهدید به مرگ میکنند، اونجا رو به آتش میکشیم ،مثل یه آدمهای دقیقا پاره تن حکومت اسلامی، خوب بازهم همین بحث فاحشه وآدم سالم بود. خوب این دیگه نیاز به تفسیر ندارد. این حتی اگه خودش سالها با همین تشکیلات بوده اگه بچه هاش اون تو بودند، چه جوری می تونه بگه من اومدم مثلا برای نجات، شوهرم، پسرم، برادرم، خواهرم، دخترم بعد دیگه همه تونو میکشیم،همه تون را این میکنیم و...
همه تونو ، پس اگه راست میگه، بالاخره اون  احساسی به اون آدمی که در درون داری چیه؟  چرا دروغ میگی؟ چرا دروغ میگی؟ چرا خودتو جای اونی جا میزنی که اون نیست. یا کسایی رو بزور، بر میدارید ،می آورید که بازهم اون نیست. من بازهم اینجا جمله ام رو کوتاه میکنم، بعد می آیم دنبال حرفهای کسیکه خودش، این مسیر را گذرانده فشاری که روش بوده تا بیاد، همین کارها را بکنه، که این ها میکنند. نه که این خودش بهترین سند ومدرک است که، دیگه نیاز نیست که من بخوام بگم.اتاق فکر رژیم چگونه طراحی میکنه؟ خوب خود این آدم کسی است که ، بهر حال دیگه تو این طرحی که من گفتم روانی و روان شناسی بررسی کردند، گفتند که این آدم را ما میتوانیم ببریم آنجا و از او استفاده کنیم، این حرفهای قسمت دوم را ببینیم .
محمد مهدی نوری:‌« شکنجه برای رفتن جلو اشرف»
«شروع کردند آنجا دیگه آن چیزی که رسم اش بوده با من کردند. هرچه دوست داشتن می زدند، زدنش زیاد مهم نیست، من حاضر بودم همش آن کتک هارا بخورم نرم جلو اشرف، ولی وقتی صدای میزدن صدای دو بلند گوی خیلی قوی بود، در یک اتاق کوچک، وقتی اینو روشن میکردند، صدای قرآن بود. بعضی وقتها، هم ظهر و شب، صدای اذان، بعضی وقتها هم بیخودی اذان میگذاشتند. بقدری شکنجه میداد اینکار، که فکر میکنم بعد از 10 روز یا بیشتر وکمتر دقیق یادم نیست وقتی زدن ها را قطع کرده بودند، فقط بلند گوها را روشن میکردند، بقدری عذاب میداد که اصلا هنوز یادش می افتم، واقعا تحمل اش برام سخته. خیلی سخته اصلا اینگار میزدنم، همینجوری اذیت میکردند. دیگه اینجور شد که من قبول کردم که زیر آن ورقه رو امضا کنم که بروم جلو اشرف. بعد وقتی که میخواستم زیر ورقه  را امضا کنم، یک ورقه ای به من دادند که اسمم رو نوشته بودند، کی ها تو اشرف هستند، نوشته بودند، نوشته بودند، من یعنی خودم می خواهم با هزینه خودم، بروم اشرف. تمام هزینه ایاب وذهاب را خودم میخوام بدهم. خودم می خواهم با خواهرم صحبت کنم، خودم این تصمیم را گرفتم، که آنها را بیارم، کلی از این حرفها.
تاکتیک های وزارت اطلاعات برای فرستادن خانواده ها به جلو ا شرف
 برخلاف اونکه ، الان اینجا نشستم که دنیای آزاد پشت سرم است. دستم رو دراز کنم  هرکاری که دلم بخواهد میکنم. پول هم دارم، زندگی هم دارم، همه کار ، اینجا بقدری آزادی هست، بقدری من اینجا می تونم زندگی کنم که اصلا حد نداره، مثل ایرانی های دیگه، مثل خیلی های دیگه، من می تونم خیلی راحت زندگی کنم، نه اجبار دارم اینجا که نشستم، نه کسی از من  درخواست کرده، دقیقا بر خلاف همینو تصور کنید، یک دنیای آزاد پشت سرت، تو داری زندگی میکنی توی زندگی که داری میکنی، اینجا تصمیم میگیری که بیایی، عقده های دل تو بگی، برای همه مردم ایران که، بدونند اینهایی که رفتند جلو اشرف، اونهاییکه فرستادند جلو اشرف، یا با پول رفتند، یا مزدوری کردند، یا بچه شو نو گرفتند، من خودم کسی رو سراغ دارم که آمدند پسرشان را در بازار گرفتند، به عنوان اینکه شکر احتکار کرده است. ۱۰۰ میلیون جریمه اش کردند.، چون بچه اش تو اشرف بود اومدند به مادر همون آقا گفتند. تو بلند شو، برو جلو اشرف ما این ۱۰۰ میلیون رو میبخشیم. برای یک جلو  اشرف رفتن ۱۰۰ میلیون جریمه رو بخشیدند. یاخانم دیگه ای رو اونجا من دیدمش بمن گفت ،  یک زن مومنه ای بود، به من گفت: می خواستم یک مسجدی درست کنم، به من گفتند بچه ات تو اشرفه، اول برو بچه تو بردار بیا، بعد ما بتو جواز ساخت مسجد رو میدهیم. خیلی مسخره است خیلی مسخره است!! یا اونایی که با یک(دستگاه) تلفن رفتند به اشرف، یا اونهایی که با یک دونه ماشین که بعدا هم یکشان رفت تو ی جاده تصادف کرد با همان ماشین مرد. همان کسانی که رفتن جلو  اشرف. منهم می خواستم مثل یکی از اونا بشوم، ما رفتیم درخواست گذرنامه کردیم، با کمال تعجب دیدم بعد از فکر کنم یک ماه وخورده ای یا دو ما ه بعد، برایم یه پاسپورت آمد دم درب خونه!!؟
چگونه به بهانه پرواز به سوریه، برای رفتن به جلواشرف، به سوئد رفتم.
 خیلی برایم جالب بود. من این همه نامه نوشتم هی به من گفتند برو، نمی دونم تعیین صلاحیت بگیر، فلان بگیر ، اما من هیچ چی نبرده بودم، هیچ چی نبرده بودم، فقط رفته بودم درخواست کرده بودم، برام گذرنامه آمد. بعد رفتم بلیط گرفتم برای سوریه هم گرفتم ، بردم به اطلاعات نشون دادیم که این بلیط سوریه و این هم پاسپورت ما، ما می خواهیم برویم سوریه(که از آنجا به عراق بروم). بعد رفتم جلو سفارت سوئد، من وقتی رفتم سند کارخانه ام را، و روزنامه رسمی را وچند مدرک دیگه وبعضافه یک پرینت حساب، بردم آنجا، خوب اونجا کسی که دربازار کار میکنه، مشخصه پرینت حسابش چطوریه؟. سند کارخونه ام که هنوز مصادره نشده بود، الان نمی دونم مصادره شده یا نشده نمیدانم . بعد بردیم اونجا  وگذاشتیم رومیز، به من کمتر از ۱۰ روز ، ویزای سوئد دادند، بلیط مان را هم گرفتیم، هم زمانی بلیطهای( سوریه وسوئد) خیلی جالب بود، برای من که پرواز سوریه، بعد از پرواز سوئد بود. ما هم پرواز کردیم اومدیم سوئد.
میخواهم با تمام قوا رژیم را افشاکنم.
 الان تو سوئد زندگی میکنم و دوست دارم که همیشه یار مقاومت باشم یه اشرف نشان باشم، حالا تا هرجا که بتوانم اینکار و انجام میدهم. من سعی میکنم با تمام قوا باشم با تمام قوا بایستم وبا تمام قوا برم جلو.»
ادامه صحبت های آقای سرابی
تلاش برای لوث کردن مبارزه
به هر حال سخن آخر این است : وقتی شما وارد یک عرصه ای میشوید به گستردگی یک سرزمین پهناوری مثل ایرانه، وقتی شما وارد یک عرصه ای میشوید، که به بزرگی و وسعت تمام دولتمردان گردن کلفت خارجیه، وقتی شما وارد عرصه ای میشوید که دهها دیوار دفاعی برای حکومت جمهوری اسلامی تشکیل شده که از سفره مردم ایران تغذیه میکند و اینها نمی خواند که منافعشان را از دست بدهند. اینهایی که میگم دیوار و ...هرکدام برای چه میدونم، برای یک کشور کافیه، حالا همه اش جمع شده علیه اپوزیسیون ومنافع مردم ایران.
 الان همین آقای رهبر حزب کارگر، آقای کوربین، یکی از چیزهایی که در آوردند، اینکه ایشون می رفته پرس تی وی جمهوری اسلامی ۲۵ یا ۳۰ هزار پوند گرفته بره اونجا، آب توبه بریزد روی سر جمهوری اسلامی.  اینها همه شاگردهای آقای جک استرا اند.
همین جک استرا برای یک قاره کافیه. منظورم می خوام بگم که مبارزه فقط «م- ب- ا-ر-ز-ه » نیست که بنویسند و راحت بخوانید. خیلی وسعت اش و عمق اش قوی تر از این حرفهاست. تا درک نکنی نمی فهمی که داری در باره چه صحبت میکنی؟ بعد کلمه مبارزه لوث میشه ، مبارزه ابعادش به جاهایی میرسه که شما براتون اصلا باور کردنی نیست.  شما نگاه کنید، بعنوان مثال ، در همین سازمان مجاهدین خلق، در رده بالاترینش حرفها چیه؟ یک سری حرفها پایین تنه و بالا تنه است میزنند که، آقا اینا اینجوری میکنند اونجوری میکنند؟ چرا میخواهند ذهن ها رو آشفته کنند، می خواهند، ذهن هارو بیارند پایین،اصل مبارزه رو، این قله بزرگ و رفیع مبارزه رو که این همه جوون خون دادند برایش، لوث کنند. اینا حتی واسه آدمهایی یه لا قبا مثل بنده که اینجا نشستم، چه می دونم در حد توان یک رسانه، یک ژورنالیست، سعی میکنم وظایف ام رو انجام بدم، نه بیشتر، اینها هزار تا نقشه میکشند، هزار تا طرح میریزند، برنامه می ریزند که افکار عمومی رو آشفته کنند وآخر اینکه در ۸۰-۲۰ ما فقط سعی میکنیم،  این رو بازش کنیم، تو ذهن شما جا بیفته، تا یواش یواش در واقع یک سیگنال مثبتی بشه، یک کلیدی بشه که شما رمز خونی کنید.
 وقتی این تو ذهنت باشه خیلی راحتی وقتی این توذهنت می نشینه، میری مینشنی، می بینی که اون آقایی که مینشیند اونجا گول ات میزنه،  اونکه نمی دونم افق درست میکنه، اونکه رو در رو درست میکنه، نمی دونم اونکه اون هفته درست میکنه، اون یکی نمی دونم ایران فردا درست میکنه، اونی که من وتو درست میکنه،  اونی که تو صدای آمریکا می نشیند، تتمه توده ای های اکثریتی رو میاره و می بره، ومردم را گول میزند ویک سری آرشیو مصرف شده را هی دوباره، میاره ومیکشه وسط، چند تا آدمو میاره می چسبانه، بعدش یک برنامه گول زنکی درست کنه، اینا همه مجموعه هستند که می خواهند این بازی رو آشفته کنند.  وقتی شما بدونیند خیلی راحته مثل یه راهنما است، عین من که اینجا نشستم، شاید که اصلا منو نشناسید، یک برنامه منو می بینی ،میگی آقا من چی میگم، من میگم رژیم بده، باید خامنه ای رو کشت، باید ایرانو آزادکرد، جوانهای ما کشته شدند، این رژیم خونخواره، این سردارهاش دزدند، فساد مملکت را گرفته، قاچاق ال کرده، اینقدر میگم که شما میگید، این دیگر کی است؟ بارک الله، بعد هم سرمو تکان میدم که، بله الان دارند علیه آقای موسوی ،کروبی ، روحانی، خاتمی ، رفسنجانی،فلان میکنند. یک دعوای ساختگی الکی درست میکنند و یک کلمه، یک کلمه، در باره این که اصلا اپوزیسیون وجود داره حرف نمی زنند. حالا هر اتفاقی بیفته ،این اپوزیسیون ۱۰۰ هزار نفر جمع کنه، کارهای بسیار بزرگ بکنه، هر کاری ولی آن جایی که  می خواند بزننش ، اون ۲۰-۸۰ از کاه کوه می سازم، میرم همین میهمانی های مثل آقای ایرج مصداقی را می آورم ،می نشینم ،یک سناریو درست میکنم، یک ساواکی می آورم ، نمیدونم یک چپ واخورده اکثریتی می آورم ، یه ایرج مصداقی نامی رو می آورم، می شونم بغل اش واین نمایشش را برای شما ترتیب هم.

شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۵

تلویزیون رنگارنگ-۱۵ جولای2016 – برنامه آقای محمود سرابی –قسمت سوم مصاحبه آقای محمد مهدی نوری – فشارهای انجمن نجات برای فرستادن خانواده های ساکنان اشرف به جلو اشرف

انجمن نجات یک ارگان سرکوب خانواده ها میباشد که خانوادهای ساکنان اشرف ولیبرتی را

تحت فشارهای وحشیانه قرار میدهد تا آنها را به درب اشرف بفرستد تا آنها را مجبور به بازگشت به ایران تحت حاکمیت آخونها بنمایند . هم چنین زمینه های سیاسی کشتار ساکنان اشرف و لیبرتی را فراهم نماید.
 دراین ویدئو شما صحبت های تکاندهنده یکی از خانواده های ساکنان اشرف را میشنوید که وزارت ا طلاعات و انجمن نجات و ماموران انجمن نجات مانند مهر داد تقی پور( حسینی) و ...ازطریق فشارهای وحشتناک و شکنجه های غیر انسانی برای سالها تلاش میکنند که او را به درب اشرف بفرستد.مهدی نوری میگوید ، به دلیل این فشارها وبرای خلاص شدن ازشکنجه های وزارت اطلاعات به ناچار می پذیرد که به جلو  اشرف برود .
طبق برنامه وزارت اطلاعات او باید به سوریه و ازآنجا به جلو اشرف فرستاده شود . ولی مهدی نوری همزمان بلیطی برای سوئد تهیه کرده و به جای سوریه به سوئد پرواز میکند و از دست وزارت اطلاعات می گریزد. به سخنان تکاندهنده ا و گوش کنید.



لینک به منبع - ایران آزاد فردا
متن پیاده شده ویدئو

به ۲۰-۸۰ میرسیم
من ۲۰-۸۰ امروز را اختصاص دادم به همین هفته گذشته،9 جولای شنبه، بعد ازگردهمایی بزرگ سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت درپاریس با حضور بیش از 100 هزار نفربه یکباره تمام قورباغه خبرهای رژیم،پریدند و شرو ع کردندفضا درست کردن .
خیلی جالب است، سایت درست کردند بعنوان، سازمان مجاهدین خلق، آرم درست کردند، برنامه ریزی کردند، گرد همایی گذاشتند،تحت عنوان رهبر من کجاست؟ این که این گروه اینگونه وار عمل میشود یک بحث است، نوع عملکردشان که خیلی به نظر من مشخص است برای کسانی که ابتدایی ترین مسایل سیاسی را دنبال میکنند این خط را خوب میشناسند.
  این که تمام توجه که رژیم هم خیلی پشت اش هست، حضور و یا عدم حضور آقای مسعود رجوی بود، قضیه را خیلی خنده دار کرده. یعنی رژیمی مانند جمهوری اسلامی با آن اتاق فکرش، و این همه عواملی که دارد به دنبال یک حرف، راه می افتد.
یا یکی آمده است یک بازی کرده، یکی از چهره های اطلاعاتی اش،گفته نه، این را خود مجاهدین شایع کرده اند که، حاشیه درست کنند، بخواهند افکار عمومی راگول بزنند. خیلی جالب است که مجاهدین بیایند مثلا بگویند، آقای مسعود رجوی فوت کرده که شایعه و هیاهو درست کنند که چه اتفاقی بیفتد؟ حرفهای رژیم خیلی مسخره و آبکی است. ازآنطرف همانها که میروند پشت قضیه رهبر من کجاست؟ میروند. اگر یادتان باشد من برنامه ای درست کردم که مسعود رجوی کجاست ؟و این ضجه ها را درآنجا نشان دادم. در بی بی سی، درصدای امریکا، دربرنامه نوریزاده و چهره هایی که تلاش میکردند آقای رجوی کجاست؟ را دنبال کنند، حالا این تبدیل شده است به رهبر من کجاست؟
یعنی بخشی از سازمان حالا خواهان این است که رهبرمن کجاست؟
یک آرم مجاهدین هم درست کردند و زیرش هم گردهمایی گذاشته اند، کارهایی که یک سری آدم شارلاتان میکنند، چون که سیاست برخلاف ما ایرانیها، که شایعات مزخرفی درست میکنیم، که سیاسیت کثیف است سیاست بی پدر و مادر است مثل پول. پول کثیف است .این مزخرفات چیه؟
آدمهای کثیف از این چیزهای خوب، بد استفاده میکنند. سیاست سرمایه کشورهای جهان است. همین انگلستان که من در آن هستم، با کمترین درآمد ممکن، بالاترین سرویس را به مردمش میدهد، چون که سیاست مداران خوبی دارد. سیاست مدارانی که، تمام نیرویشان را، دانششان را، صرف کشورشان میکنند، نه کشور ما که مملو از آدمهای خیانت کار است. این حرف آقای چرچیل است ،وقتی به آقای چرچیل میگویند: چرا شما نمیتوانید درایرلند،موفق باشید ولی همه کشورهای دنیا را ..... میکنید؟ چرچیل میگوید: برای این که در اونجا اقلیت خائن براکثریت نادان حکومت میکنند.
چرچیل چند سال است که مرده؟ تا صد سال دیگر هم تفکرات آقای چرچیل زنده است. ایدئولوژی را آقای چرچیل درسیاست گذاشت، این همه سیاست مدار،درطول این سالها بوجود آمد. آقای رجوی یک تفکر است یک ایده است، یک عقیده است. برای اونهایی که به اون اعتقاد دارند، مساله فیزیک آقای رجوی نیست.  نه آقای رجوی، هرآنکس که در دنیا، طول عمری دارد ولی مگرافکارشان ازبین میرود؟ چرا هنوز عده زیادی علاقمند به افکار آقای چگوارا هستند؟ گاندی هستند؟ درایران مصدق هستند؟ افکارآدمهاست که پایدار و تاثیر گذار میماند. این ها برای این که بتوانند این آلترناتیوی که مقابلشان ایستاده و کارهای عظیم میکند، مثل همین گردهمایی، آوردن بسیاری ازسناتورها و نمایندگان مجالس مختلف کشورهای جهان. ارتباطاتی که میتواند تاثیر گذار باشد. درسیاست جهانی برخی مواقع همین که می بیند روی هسته ای چقدر تاثیر گذاشته اند؟ و رژیم را توی منگنه گذاشتند این است که همان ۲۰ و ۸۰ است .
باز میگوید ما مجاهدیم،گریه میکند خودش را به مظلوم نمایی ازطرف مجاهدین میزند، ولی اون ۲۰ درصده را میرود دنبالش.خوب فرضا، سازمان مجاهدین بیاید بگوید چی؟ بگوید نخیر آقای مسعود رجوی زنده است؟ مثلا توی پاریس است، بفرمایید توی اردن است ،توی عراقه؟ هه هه
شما که این همه شاخکهای اطلاعاتی دارید، چرا اطلاعات دقیق پیدا نمیکنید؟ شما که چند بار رفتید اشرف و لیبرتی، زدید و تعدادی انسان بیگناه و بیدفاع را کشتید.
دراین بخش قسمت دیگری ازگزارش و مصاحبه، آقای نوری را می بینیدو برمیگردیم دنبال برنامه را با شماپی میگیریم.
«رفتم توی خیابان طالقانی(مهرداد تقی پور) گفت این ساختمان را می بینی؟ گفتم آره چیه ؟ گفت این جا آن هتلی است که وقتی که آوردنمان مستقیم آوردنمان اینجا، گفتم منظور همان« هتل هویزه» است؟ گفت آره، همین هتل هویزه، اول که ما را آوردند هتل هویزه، اینجا اینتر نت داشت وهمینجوری تعریف میکرد اینجا چی داره، گفتم خوب منظورت چی است؟ گفت اینها که با ما کار نداشتند که هیچی خیلی هم به ما رسیدند، خیلی هم پذیرایی کردند، حتی یک روز هم ما را ازهمین جا بردند نماز جمعه، توی نماز جمعه که بودیم، آن آقایی که ما را برده بود ومسول ما بود، (ما 10 -20 نفر بودیم) به ما گفت:

 ببینید اگر این جماعت بفهمند که شما  چی کار کردید؟ همینجا تکه بزرگتان گوشتان است. می بینید این جمهوری چقدر رئوف ومهربان است؟ گفتم یعنی تو قبول داری این حرفها را؟ گفت خوب دیگه ما آن کارهایی که کردیم، اگر اینها میدانستند ما را تا حالا تکه پاره میکردند. منهم حرفهایی که مهرداد تقی پور، میزد را نمی دانستم که منظورش این است که، اگر مادرم بیاید کارش ندارند، اگر بابام بیاید کارش ندارند، داشت مرا یک جوری آماده میکرد، این مال آن موقع اولی که آمده بود حرف نمی زد می باشد. وقتی بعدا، به حرف آمد یکسره بدگویی میکرد، که ما آنجا خیلی در مضیقه بودیم هیچی نداشتیم، وبعد هم شروع میکرد از آن یاوه گویی هایی خودش، ازطلاق ها میگفت وهمان چیزهایی که وزارت اطلاعات یادش داده بود. ولی آن چیزی هم، که در وجودش بود، بعضی وقتها ناخودآگاه میگفت . واقعا برایش متاسفم که او میدانست، مبارزه چی است خودش هم میدانست چه خبراست؟
راستی یک دروغی هم که به ما یاد داده بود که، ما بگوییم که سرش من کتک هم خوردم ، این بود که یکی از دستانش، ظاهرا گلوله خورده بود . هرچیزی که هستش این به ما گفته بود که من به این اطلاعاتی گفتم که من با ماشین چپ کردم و میله رفته این جا (اشاره به کتفش)؟! ما هم که نمی دانستیم رفتیم آنجا وخیلی ساده و نمی دانستیم که این مهرداد تقی پور دستش تودست اطلاعاتی هاست. من هم همین را گفتم وکلی کتک بخاطر همین خوردم که چرا تو دروغ میگویی؟ خودش گفته این جایش ،گلوله خورده است. حتی این را هم ما نمی دانستیم، یعنی یک زمانها یی ما فهمیدیم که این چرا اینجوری شده ؟به این حالت در آمده، که اصلا دیر شده بود ودیر فهمیدیم که با چه موجودی طرف هستم.
وقتی که کارش آنجا روبراه شد، قبل از اینکه توی انجمن نجات برود واین کارها را بکند، یک روز رفته بود شمال خونه عمویش، فکر میکنم که چند ماهی هم آنجا بود. رفت توی خانه عمویش وقتی از آنجا برگشت از یک آقایی صحبت میکرد که آنجا با او در تماس بود،قربانعلی ...که با او تماس گرفته بود و اون میخواست، کارش را درست کند ما هم نمی شناختیم کی است ، اون انگار کارش را درست کرده بود،  ازتوی رشت که برگشت اومد این جا مدتی آمد یش ما وگفت :‌ من میخواهم کار کنم، گفتم بیا پیش ما کار کن. بعد از چند وقت که پیش ما بود یک روزی گفت من دیگه میخواهم بروم خانه نامادری خودم ، گفتم آنجا برای چی میری؟ گفت که آنجا زمین داریم به اسم اون هست، بایستی سهم مرا بدهد. این زمین را ۸۰ میلیون میخرند. اگر ۲۰ میلیون بمن بدهد، چی میشود بیاید آنجا را بفروشد و..

من گفتم این زمین، مال کسی دیگه است؟ توچه کار به آن داری؟ خلاصه یک مدتی رفت آنجا وخودش را جا کرد در خانه مادری. حالا چقدر آنها را اذیت کرد نمی دانم. ما این که  او آنجا بود (شمال بود) یک بار رفتیم پیش او، تا اینکه یک وقتی به او گفته بودند ، از همه جا رانده شده بود و ما هم واقعا از دستش عاصی شده بودیم .او می آمد مشروب میخورد و اینور و آنور میرفت، یعنی اصلا یک آدم ...من هیچی نگفتم بازهم بهتره، چون او خودش میداند کی است؟ خودش خودش را بهتر از همه میشناسد.
روزی به من گفت : به من 5 میلیون تومان از طرف اطلاعات دادند. ( میگفت ازطرف همانجایی که کار میکنم یعنی انجمن نجات داده اند) یک روز به من گفت دائی، من میخواهم بروم سر کار، هر روز میگفت یک جایی، یک روز میگفت:  من عکاسی بلد هستم، گفتم ،من بلد هستم اینها را اینجوری سوار کنیم ، عکاسه به من گفت بیا سر کار، یک روزی به من گفت یک جامیخواهم بروم سرایه داری. گفتم باشد رفت یک مدتی آنجا سرایه داری، بعد یک روز آمد گفت: دائی من یک کاری گیر آوردم، میخواهم برم جای دیگه، که منظورش همان انجمن نجات بود. (بعد از این که از شمال آمده بود و رفته بود با آن آقای قربانعلی پور احمد، این آقای قربانعلی پور احمدی نمی دانم آنجا چه کاره بود؟ به او گفته بود که من کار شما را درست میکنم. بعد گفت به من 5 میلیون تومان پول دادند که خانه تهیه کنم .این، آن موقعی بود که اون آقا، کارش را درست کرده بود که بیاید برود سر کار، یک مدت میرفت سر کار وشبها می آمد خانه، تا اینکه ما یک روز رفتیم اثاثیه او را برداریم ببریم توی خانه خودش، که 5میلیون تومان اطلاعات به او داده بود و این کارها را برایش کرده بود. می خواستیم ببریم خانه خودش؟ رفتیم توی خیابان آریامهر سابق، که الان فاطمی است، روبروی خیابان حجاب، روبروی هتل کنتیننتال، کمی آنطرفتر، درست سر خیابان حجاب، روبرویش ،آنجا یک ساختمان  ۴-۵ طبقه بود که اینها در طبقه دومش بودند.  روی دربش هم آرم انجمن نجات را، زده بودند، که من تازه فهمیدم که کجا هستش؟ و از کجا دارد آب میخورد؟ چون روزنامه(انجمن نجات) را میآوردند ومی انداختند توی خانه بابای ما. آرم انجمن نجات را که دیدم، فهمیدم که  این روزنامه  از همین جا می آمده، که ما هم فکر میکردیم خدایا این جزوه ها از کجا میاد اینها از کجا میدانند ؟...
خلاصه رفتیم با لا وقتی وسایلش رابیاورم یک جائی بود که:(از درب آپارتمان که واردمیشدی) یک میز
روبرو بود، یک طرف یک آبدارخانه بود، یکطرف هم دو تا اتاق بود و سه چهار نفر هم در ساختمان بودند. (مهرداد) رفت وسایلش را بردارد و بیاورد. به من گفت شبها که خانه نمی آمدم ،اینجا روی همین میز میخوابیدم. وسایلش را برداشتیم وآوردیم توی آن خانه ای که اجاره کرده بود که پول پیش خانه را، همین ها( وزارت اطلاعات) به او داده بود .رفت آنجا مستقر شد. توی این موقعیت ها که مهرداد تقی پور داشت این کارها رامیکرد، ما واقعا نمی دانستیم ،بعد فهمیدم که او اینقدر ما را فروخته، وهرچه اطلاعات داشته داده به آنها، حتی وقتی ما را خواسته بودند گفتند بخاطر این پرونده، ترا باید اعدام کنند این از چی چی جمهوری اسلامی است که ترا تا حالا اعدام نکرده است. تو اینکارها را کردی تو این کمک ها را کردی، گفتم ما که کاری انجام ندادیم واقعا وظیفه انسانی وکوچک تر از وظیفه انسانیمان را انجام دادیم وظیفه انسانی خیلی بیشتر از این  حرفهاست (البته اینها را توی دلم گفتم به آنها نگفتم اگر میگفتم باز کتک میزدند مجبور بودم جلوی آنها هیچی نگویم).
 این بلایی بود که آقای مهرداد حسینی سر ما  درآورد، کاری که این برای ما کرد واقعا نمی دانم اسمش را چه بگذارم. »
خوب حرفهای آقای نوری یک قسمت اش را شنیدید و قسمت دیگریش را هم در همین برنامه خواهید دید، دوباره من دارم روی ۲۰ و۸۰ صحبت میکنم.
تجربه وکار من این جوری پیش بینی میکند که، اتاق فکررژیم جمهوری اسلامی، تمام نیرو و ابزار وامکاناتش را دربخشهای مختلف سیاست خارجی، سیاست داخلی و برون مرزی اش را با ایرانیهای خارج ازکشور،شاخک و با توپ پرآماده کرده است . احتمالا ازآن طرف میرود کشور آمریکا و سایر کشورها یی که با آنها داد و ستد نمیشود، گفت در را بازکرده که جمهوری اسلامی هرچه میخواهد ببرد. .... دوتا قرار داد بالا و پایین و یک جوری سرو ته قضیه را این طرف هم می آورند، یک تعهدا ت لفظی هم اونها میدهند که باشد یک جورهایی جلو این مسایل را میگریم و ...
آن بخش داخلی اش هم که باسریال درست کردن مزخرفی که سر هم میکنند و به مردم میگن مجاهدین اینند و .... و این قدر هم آ بکی،مسخره اش میکنند که واقعا، تعجب میکنم که این آدمها 37 سال است حد اقل پشت تبلیغات صدا و سیمای رژیم نشسته اند، برخی جاها واقعا حالت تهوع به آدم دست میدهد. خدا شاهده ، این را بعنوان کسی که مخالف این ها هست نمیگویم، بعنوان یک انسان میگویم، اصلا این قدرابلهانه با شعور آدم بازی میکنند. تاریخ را تحریف میکنند، بخشهایی ازآدمها را کاراکترشان را تغییر میدهند. حرفهایی توی دهن آنها میگذارند که اون آدم، هرگز اون حرفها را نزده ، فقط برای این که مردم عامی راگول بزنند و بگوینداین ها خیانت کاران تاریخ اند.
فیلم بسیاری درست کردند، در باره مصدق، درباره چهره های سرشناس تاثیر گذار سیاسی کشورمان، میخواهم بگویم که این ها الان آمده اند، بخش برون مرزیشان، برایشان خیلی مهمتر است چون تعداد دیوارهای دفاعیشان زیاد است.
  یک باره می بینی که بی بی سی و صدای امریکا که زیرنگاه وزارت امورخارجه هر دوکشورند، می آیند برای این که به آن نقطه ناچارا برسند گزارشی از این گرد همایی را پخش میکنند . خیلی مشخص است، اولش که می بینی ، تا وقتی که بگوید ف شما تا فرحزاد میرود. می فهمی که او یک جایی اون کار اصلیش را میخواهد بکند و زهرش را بریزد و همه اش هم کوک میشوند روی همین حرفهای آقای ترکی فیصل. همه اون گزارشات را میخواهد با یک سوال تمامیش کند خوب این که خیلی مشخص است .
آنچه که تاثیر گذار است و من که اینجا نشستم و دارم نگاه میکنم ،یک دفعه آن جمعیت عظیم و انبوه را می بینم که ساختگی نیست و این ها مجبور شده اند که پخش کنند که من را گول بزنند، بعد آن حرف را بنزنند، اون حرف دیگر برای من مهم نیست، من به فکر فرو میروم میگویم: این همه آدم؟ یک دفعه یک نوری، یک امیدی در دلم زنده میشود که درایران بخصوص، این که در ایران این تلویزیونها را خیلی می بینند و درواقع اینها با ورقی که خودشان بازی میکنند بازنده میشوند. چون آن چیزی را که رژیم بعنوان ممنوعه هایش است، که در داخل نبینند، در داخل می بینند، حالا برایشان اصلا مهم نیست که آقای ترکی فیصل این حرف را زده یا نزده .
این را من با تماسهایی که داشتم دارم میگم، دوستانی که همیشه توی ایران ،با نا امیدی صحبت میکنند، که آقا ول کنید، همین آقا .....حالا دیدم که اساسا عوض شده اند، نسبت به رژیم تند تر شده اند، نسبت به بیرون امیدوارتر شده اند.
چند تا از این مجری های شاخدارها،یک دفعه شلوغ پلوغ کردند و فحش دادن .
برای من جالبه ، که بعضی موقع ها این  رسانه ها یک سال میشود هیچ حرفی خبری از مجاهدین نمیزنند و .... میکنند، یک دفعه دراین روز جلز و ولزشان درمی آید خوب این ها تاثیرات است. همان ۲۰ و ۸۰ است که ۸۰ درصد که برنامه هایی که این جوری و این جوری بوده و بیطرفند و بعد ۲۰ درصدی می آیند، سراغ آقای ترکی فیصل و حرفهای حاشیه ای و دنباله های تواب شدن خارج از کشور و جمع شدن آنها و حرفهای تکراری و تکراری.
من فکر میکنم باز نظر خودم است که از9  جولای به بعد مساله رژیم جمهوری اسلامی، دریک فاز جدید است، سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت دریک فاز دیگری رفتند یعنی به یک نوعی جنگ ... من شده. برگ برنده مجاهدین، نیروهایی است که دارند ارتباطاتی که خودشان برقرار کرده اند، این همه آدمهای گردن کلفت دنیای سیاست، را مثل جان بولتون که با آقای اوباما کل کل کرد سر ریاست جمهوری ، میآید علنی علیه رژیم ، رژیم را جنایتکار و آدمکش و غیر انسانی خطاب میکند. این ها حرفهای بزرگی است در دنیای سیاست. جمهوری اسلامی واقعا مثل یک بکسوری است که درثانیه آخر یک روند، چپ و راستهای محکمی خورده و تلو تلو میخورد. باورکنید الان حرکت سیاسی اش الان ای جوری است با ترس و وحشت تهدید و این آدمهای خارج از کشورش را هی هل میدهد، شلوغ کنند ولی فضا کجاهست؟
بهر حال ۲۰-۸۰ امروز را اختصاص دادیم به این مطلب، قسمت دوم صحبت های آقای نوری را هم می بینیم.که تا هفته آینده یک برنامه سورپرایز هم برایتان دارم.
«کاری که این برای من کرد واقعا نمیدانم که اسمش را چی بگذارم ولی هرچه که هستش خلاصه فکر نمی کنم که بتواند اینجوری با زندگی خودش هم که شده بازی کند، اینقدر مردم را بفریبد مردمی که توی پارکهایش این همه معتاد است، صدای خودشان درآمده است. توی خیابان  شوش، توی خیابان فدائیان اسلام ،توی همان جوبی که داره توش فاضلاب میرود، هرکس که هستید فقط سر تان را بیندازید ونگاه به آن زیر(بکنید) ببینید چه خبره؟ ببینید چند تا معتاد آنجاست؟ ببینید آنهایی که صبح جنازه آنها را میگذارند بیرون، ببینید چقدر بدنش را موش خورده است؟ فقط یک نگاه کردن  اصلا توی ایران، من برای خودم افسوس میخورم، خودم خیلی بد کردم، خودم بخودم خیلی بد کردم واین همه را دیدم وهیچ چیزی نگفتم. واقعا تا زمانی که اینجور توی صورتم نخورد واینجور با کله زمین ام نزدند نمی فهمیدم ؟ توی همان باغ آذری، توی همان پارک پشت باغ، پشت همان مسجدی که به اسم مسجد حضرت علی درست کردند، حالا کاری ندارم کی درست کرده؟ همان آقایانی که میلیارد، میلیارد پول خوردند!! توی آن پاساژ، به آنها هم کاری ندارم، بخودم کار دارم که نکردم. دیدم خیلی از همان بچه هایی که معتاد شدند، آنها که با من مدرسه رفتند، وبچه محله هایم بودند، اینها میتوانست همش برایم انگیزه باشد که نبود. ولی 4 تا کتک که خوردم از اینها، فهمیدم که چقدر ،اینها که با اینها کار میکنند همین مزدورانی که با آنها کار میکنند واقعا بگم تهی از انسانیت شدند. یا همین دجال که انشاالله قبرش آتش بگیرد چه بلایی سر این ملت آورده است. همین بچه هایی که کنار خیابان بودند، اینها را نمی بینند نه اطلاعاتی ها؟ نمی بینند واقعا واقعا نمی یبینند؟ اینکه وارد تن فروشی میکنند توی  ایران، خیلی شرف داره به شما خیلی شرف داره به شما، خیلی شرف داره لااقل میره بچه اش را سیر میکنه، حد اقل با یک کا رخلاف یک کار را آباد میکند، تف به غیرت آنها که واقعا اینها را میبینند ونون مردم را با خون شان قاطی میکنند به آنها میدهند. انشاالله که همه تان یک روزی نیست ونابود بشوید.
 یک روز به او گفتم مهرداد واقعا مادرت بهت همچون حرفی زد؟ گفت آره دائی ،خودش بهم گفت تو دیگه بچه من نیستی برو گم شو، دیگه هیچ جایی درزندگی من نداری!! چند بار من این روزها از او پرسیدم که مهرداد واقعا مادرت این را بتو گفت؟ خیلی راحت میگفت آره به من این را گفته که تو دیگه بچه من نیستی!؟

 مهرداد وقتی می نشست برای گفتن خیلی مرا تشویق میکرد که تو برو اشرف، مامان مرا بردار وبیاور. گفتم آخه پسر خوب، مادرت که گفته تو دیگه بچه من نیستی، چه جوری من بروم مادرت بیارم؟ تو هم که  بچه او نیستی و او هم مادرت نیست. گفت نه من دلم به حالش میسوزد؟ دوست دارم تو بروی و او را بیاوری. گفتم تو اینقدر به من میگی برو بیاوریش، چرا خودت نمی روی بیاری؟ توکه بچه اش هستی من برادرش هستم؟ میگفت او به حرف من گوش نمی دهد، اصلا به حرفم گوش نمی کند، اما تو اگر بروی به او بگویی حتما با تو می آید. با تو همکاری میکند. هرچه هم به او میگفتم که او به حرف منهم گوش نمی کند، او که این همه زندگی داشت وخودش برای خودش کسی بود ومعلمی وهمه را زیر پایش گذاشته و رفته آنجا ومجاهد شده، میگفت تو نمی دانی آنها هیچی ندارند، در حال مردن هستند، محاصره شان کردند، تو برو ونجاتشان بده. میگفتم او اگر بمیرد، دست از این کارها بر نمی دارد، میگفت نه بر میدارد، تو برو، تو برو، به او بگو وهمش تاکید پشت تاکید که تو برو و فقط برو و این کار را انجام بده.

 مهرداد تقی پور بعد از یک مدتی تقریبا یکی دوسالی که میرفت آنجا(منطورانجمن نجات است) یک روز آمد وگفت: دایی من دیپلم گرفتم؟ گفتم تو چه جوری دیپلم گرفتی تو پنجم ابتدایی را هم اینجا مدرکش را نداری چه جوری دیپلم گرفتی؟ گفت من غیر انتفاعی درس خواندم .گفتم هرچه هم درس خوانده باشی غیر انتفاعی مگه دوساله میشه دیپلم بگیری؟ گفت آره من گرفتم تو تبریز!! چنین جایی را اسم می برد.گفتم تبریز تو چه جوری میروی ومی آیی؟ گفت خوب دیگه من از آنجا میخواهم بگیرم. آنقدر نگذشته بود و رابطه ما تقریبا قطع شده بود گفتش : من دارم لیسانس را میگیرم؟ گفتم تو داری لیسانس میگیری، 2ساله لیسانس؟ گفت آره دیگه ، آنجا یک دانشگاهی است من آنجا غیر انتفاعی رفتم درس خواندم ودارم لیسانسم را میگیرم.
 اطلاعات اینقدر برایش کار کرده بود، اینقدر به او پول داده بود، اینقدر برایش امکانات داده بود، که فقط وفقط آدم فروشی کند. مردم خیلی ساده وخیلی روستایی شهرستانی را بفریبد. یک دوستش در مسجد سلیمان بود، اون هم با این مهرداد تقی پور از تیف آمده بود، این بلند شده بود رفته بود مسجد سلیمان دنبال آن، که او را هم بیاورد مثل خودش بکند. یعنی اینقدر تلاشش گسترده شده بود که دنبال همه میرفت، حتی آنها که آمده بودند بروند زندگی شان را بکنند، البته آنها هم یک جوری به اطلاعات وابسته بودند ولی کمتر کار میکردند، اینها رامی فرستاد ند که آنها را بیاورد وپر کارشان  کنند. آنها را بیاورد مثل خودش خائن کند وبروند دم درب خانه های مردم (خانوادههای ساکنان اشرف)  و یکی را با ماشین ویکی را با پول بفرستند جلو  اشرف، بخاطر این پولهایی که به او داده بودند، این کمک ها را  به آنها کردند.
 این مهرداد همین آقایی الان سرش را تیغ می اندازد، شده حسینی، حاضر به فروش همه چیز شده بود، پدرش مادرش، پدر بزرگش مادر بزرگش، دائی و هیچ کس برایش مهم نبود. فقط برایش یک چیز ی مهم بود یک سری را بفرستد جلو اشرف، بعنوان خانواده.
 همه آنهایی که رفتند جلو اشرف، بدون استثنا، یاخانواده نبودند یا مثل خود همین مهرداد تقی پور (حسینی ) مزدور بودند، یا اینکه پولی یا ماهیانه ومقرری به آنها داده بودند و فرستاده بودند جلو اشرف، والا هیچ کس تحت هیچ عنوانی از خانواده های اصلی(ساکنان اشرف) دوست نداشتند، برود جلواشرف. بچه هایشان آنجا بودند، مگه میشود کسی بچه اش یا پدرش ویا مادرش را  به این راحتی قبل از مزدور شدن بفروشد؟ میشه مگه کسی اینقدر بی عاطفه باشد؟ میشه همه چیز آدم پول باشد؟ میشه همه چیز آدم این چیزهای دنیایی کوچک  باشد؟ من فکر نمی کنم دنیا اینقدر ارزش داشته باشد.

وقتی که توسط مهرداد این بلاها سرم آمد و از طرف اطلاعات دستگیرم کردند و به زندان رفتم، من نمی دانستم چقدر اطلاعات دارند، وقتی از من می پرسیدند، من چیزی میگفتم که درست نبود، راست نبود، هر وقت هم که کتک میزدند، میگفتند، آخه همه را داری دروغ میگویی، یکی را راست بگو تو هرچه میگی دروغ میگویی!! منهم نمی دانستم این اطلاعات همش لورفته و برای همین کتک میزدند، حدودا بارها و ۱۰۰تا ۱۰۰تا شلاق خوردم.
 (دروزارت  اطلاعات) اسم شکنجه وکتک زدن، حد بود، میگفت ، حد دروغگویی تو الان صد (ضربه شلاق ) است. آخه به چه چیزی، من نمی دانستم که میداند که من چه باید بگویم و چه نگویم .....
 وقتی که میخواستند کتک بزنند با یک شلاق تابیده میزدند بی انصاف ها، روی یک نیمکت نرده ای (میخوابانیدند)، بعد وقتی شلاق می زدند،سر شلاق برمیگشت (اشاره به قسمت های سینه ) بدن میخورد وهمه این قسمتها ورم میکند و بعد از اینکه شلاق میخوره میاد بالا. وقتی هم که می خواستند بزنند جوری میزدند که واقعا تو بعدش بتونی همه چیز را بگویی،
ولی خدا را شکر، ما الان آمدیم وجلو اشرف نرفتیم والان هم توی سوئد هستیم وفعالیت مان را میکنیم.
 وقتی این لو دادنها وکتک، برای رفتن (جلو اشرف )کار ساز نبود، یک مجموعه را درست میکردند از آدمها ی مختلف که اینها مثلا دارند میروند اشرف، یا رفتند و برگشتند، یعنی یک تعداد نفرات خاصی می نشینند آنجا ویکی میگفت این مثلا، پسرش بعنوان اینکه شکر احتکار کرده 100میلیون جریمه اش کردیم حالا 100میلیون را بخشیدیم، بخاطر اینکه مادرش رفته بود جلو اشرف، این آقا میخواسته مسجد بسازد، به او اجازه نمیدادیم چون بچه اش منافق بود ومسجد ساختن معنی ندارد، به او گفتیم اگر تو  منافق نیستی برو جلو اشرف، رفت دنبال بچه مجاهدش و بچه مجاهدش را بردارد بیاورد نتوانست، چون نتوانست بیاورد ورفت جلو اشرف، ما به او مجوز میدهیم که مسجد بسازد. همین خانم اگر این دفعه برود جلو اشرف، به دامادش وام میدهیم که هتل بسازد. همین طوری پشت سر هم دیگر چیزهایی رابرایت جور میکردند که راضی به رفتن به اشرف بشوی .

وقتیکه قرار شد من بروم جلو اشرف، توی وزارت اطلاعات به من گفتند، تو فکر نکن به این راحتی ها تورا میگذارند بروی تو وملاقات کنی، تو باید بروی آنقدر داد و بیداد کنی و سروصدا کنی و فحش بدهی، اگر فحش دادند تو هم فحش بدهی، اگر هم نکردند کاری کن که آنها آنقدر بر انگیخته شوند که یبایند ترا ببرند پیش خواهرت، فکر نکن به این راحتی  میتوانی بروی تو، اصلا این جوری نیست.
 وقتی هم که به سوئد رسیدم، دیده بودند که من سوریه نرفتم و زمان گذشته و من به آنجا که می خواستم برسم نرسیدم، رفته بودند ، پرس وجوکرده بودند که این کجاست؟ کجاهست، چطوریه؟ منهم که آمده بودم اینجا و به آنها گفته بودندکه رفته سوئد.
 البته همه را آن مزدورخودش مهرداد تقی پور همه این کارها را او بود با همه هم تماس گرفته بودکه این کجا رفته؟ و چه کار کرده؟ ویا اطلاعات او را فرستاده بود و او هم همه جای ما را می دانست.
توی سوئد که بودم رفته بودند همه را سر زده بودند، بعد هم (مهرداد)یک نامه نوشته بود برایم که تو آنجا هستی فکر نکن تو آنجا رفتی تمام شد؟ بچه هات اینجا هستند وتهدید کرده بود،این جوری میکنم و...در صورتیکه بچه هایم نه میدانستند من چکار میکنم، نه مرا دیده بودند، نه پیش من بودند، آنها پیش مادرشان بودند، مادرشان وآن مادر بزرگ شان،که مشخص بود کی بوده ، مادرشان هم که پیش آن بوده، اصلا خبر خاصی نبوده که آنها بدانند، حتی اگر جوری بود که می بایست به آنها میگفتم نمی گفتم، چون میدانستم سرشان آنجا به مادر بزرگه گرم است.  مادر بزرگه هم داره جاسوسی شان میکنه. مهرداد هم که آنطرف بود به اندازه کافی فشار بود.

 اما امروز من خیلی خوشحالم، اول اینکه از دست این وزارت اطلاعاتی ها در رفتم، دوم اینکه از آن خوشحال ترم که الان یکی از حامیان جدی مقاومت هستم. هرکجا تظاهرات بشه برای افشای رژیم من هستم . بروید همه جا را نگاه کنید، من همه جا هستم. خوب هم دارم پیش میرم وپایش هم ایستادم. همیشه هم تبلیغ میکنم تا رسوانکنم دست بر نمیدارم(البته رژیم که رسوا هست نمی خواهد من بگم )ولی برای اینکه دنیا هم بداند، دنیا هم میدانند که رژیم رسوا هست، میدانند که رژیم پلیدی هست، ولی به خاطر اینکه داره ایران را مفت مفت می فروشه به دنیا ،به او فرجه میدهند، به او وقت میدهند، میگذارند که بقیه این تتمه ای که مانده را از او بگیرند و مردم ایران را از بلایی که برسرشان آمده خیلی خیلی درمانده تر بکنند .

 آخر سرهم سلام میکنم به تمام ایرانیان آزاده، سلام میکنم به همه آن بچه هایی که توی خیابان دارندکار میکنند، آن دوتا بچه ای که بار میبردید، از شوش به بازار، من از همین  جا از شما معذرت می خواهم، آن موقع نمی دانستم، هرشب بیاد شما هستم، اون دو تا نو جوانی که همیشه بامن کار میکردید، بار می بردید، برای بازار، خیلی از شما معذرت می خواهم، من میدانم من باید همیشه این انتقاد را به خودم بکنم، که کار بد کردم، ولی نمی دانستم آنجا جامعه همین بود. می بایستی اذیت میکردی، می بایستی حق دیگران را پایمال میکردی. انشاالله یک روزی بیاد که هیچ کسی حقش پایمال نشه، وهرکسی حق خودش را بگیره، خیلی قشنگ میشه آنروز، همه تان بلند شوید.
 الان که این را میگم شرمنده شما هستم، این جمله راتصحیح میکنم، نه نمیگم بهتون، ولی دردهای دوروبرتان را ببینید، وروی دردهای همدیگر سوار نشوید، بارغم همدگیر نباشید، بیائید بار غم همدیگر را بردارید، از همه تان تشکر میکنم که این را گوش کردید خیلی ممنونم از تون دست شما  درد نکند حرفی ندارم خدا حافظ