وقتی که آقا رضا !!؟ از محکوم کردن جنایات پدرش طفره میرود؟
اخیرا کتابی از رضا پهلوی به نام « زمان انتخاب» منتشر شده است . قسمتی از
کتاب به سوال و پرسشهای خبرنگاران از او اختصاص دارد که بسیار قابل توجه میباشد.
نگاهی به بخشی از این کتاب شناخت ما را نسبت به ماهیت و محتوای سلطنت و بازماندگان
آن و بطور مشخص رضا پهلوی عمیق ترمیکند. اگرچه
که، پس از انقلاب ضد سلطنتی درسال 1357 هیچ شانسی برای آن در آینده ایران متصور
نیست.
درقسمتی از این کتاب خبرنگارفرانسوی یکی از اساسی ترین سوالات مطرح درمورد سلطنت
گذشته درایران را از او می پرسد، سوالی که تا بحال بارها و بارها مطرح شده ولی
هرگز جوابی به آن داده نشده است. سوال این است، اعدام و شکنجه در زمان پدر برزگ و
پدر آقای رضا پهلوی؟ اگر چه که رضا پهلوی به دلیل سن وسالش در این اعدامها و شکنجه
ها هیچ نقشی نداشته است. ولی این سوال از او هم چنان باقی است.
رضا پهلوی طی همه این سالها، برغم دعاوی دموکراسی خواهانه در قالب کلمات شیک و
پس از سالها زندگی درغرب، هرگز به محکومیت اعدام و شکنجه در زمان پدرش و پدربزرگش اعتراف
نکرده و از آن فاصله نگرفته است . دلیل آنهم روشن است . نفی هرگونه شکنجه و اعدام
، درنظام نظامهای دیکتاتوری ازجمله سلطنتی ، و ولایت فقیه خمینی و خامنه ای
درایران، مساویست با سرنگونی . کما این که وقتی شاه به دستور کارتردرسال 1355
شکنجه و اعدام را کنار گذاشت، با همه ویراژهایی که برای حفظ سلطنت به کار برد، از تعویض هویدا، تا جایگزین کردن آموزگار و شریف
امامی و ازهاری و بختیار و حتی بوجود آوردن شورای سلطنت و به زندان انداختن هویدا
و دستگیری ارتشبد نصیری رئیس ساواک ... فقط 27 ماه حکومت کرد و سرنگون شد .. به
همین دلیل ا ست که رضا پهلوی جنایت های پدر وپدربرزگش را نمیتواند محکوم کند.
با همه این ها، اخیرا رضا پهلوی برای
دررفتن از موضعگیری و محکوم کردن سلطنت به استدلال خنده داری متوسل شده است و عذر
بدتر ازگناهی مرتکب شده است. او جواب شکنجه و اعدام در روزگار پدر و پدر بزرگش را به
امر محالی یعنی زنده شدن آنها منوط میکند!؟ با این جواب او نه تنها خودش را
میخواهد درببرد بلکه به همه پیام میدهد دراین مورد از من برای همیشه جواب نخواهید اگر جواب این سوال را
میخواهید پدرم را از قبر بیرون آورده و زنده کنید تا من از او سوال کنم و به شما
جواب بدهم.
راستی وقتی که رضا پهلوی صراحتا اعدام و شکنجه را محکوم نمیکند، حق نداریم
نیتجه گیری کنیم که پس او خودش را ادامه سلطنت پدر و پدر بزرگش میداند و درعمل (
نه درحرف) خودش را به ملزم به همان چارچوبها و اصول سلطنت و از جمله اعدام و شکنجه
میداند؟ مگر او نمیداند که با موضوعی مانند اعدام و شکنجه در یک نظام نمیتوان شوخی کرد و بصورت غیر جدی آن را به بازی گرفت و
با برخوردهای و کلمات کلی و نا روشن و دیپلماتیک از جواب به آن طفره رفت؟
دم خروس این قضیه وقتی بیشتر نمایان میشود که به عکس به ساواکیها و قاتلان
مردم ایران دسته گل هم میدهد و میگوید:« وقتی با زندانيان قديمی ساواک صحبت می کنم، بسياری شان
به من می گويند که رفتار محترمانه ای با آنان می شد. آنان تصوير کارمندان مودبی از
غالب ماموران ساواک ارائه می کنند». حتما اعدام
9 زندانی اسیر فدایی و مجاهد در
زندان اوین هم بخشی کوچکی از رفتار محترمانه کارمندان ساواک بوده است؟!!
درادامه باتوصل به این حربه زنگ زده همه نظامهای
دیکتاتوری ، مدعی میشود که اعدام و شکنجه ای که پدرش اعمال میکرد باز تاب عملیاتی
بوده که مجاهدین و فداییها انجام میداده اند . ولی عمدا این منطق ساده را فراموش
میکند که اگر پدرش تمام راههای مبارزه مسالمت آمیز را به روی مردم و روشنفکران
نبسته بود ، اگر کشور را تک حزبی نکرده بود و مانند شعار حزب فقط حزب الله ، حزب
فقط حزب رستاخیر نداده بود ، جوانان انقلابی مجبور نمیشدند که برای دفاع از مردم
آزادی و سرکوب کارگران و دانشجویان دست به سلاح ببرند.
به قسمتی از مصاحبه ایشان با یک خبرنگار فرانسوی به نقل از کتاب «زمان انتخاب» نوشته رضا پهلوی توجه نمایید .
چطور اين را توضيح می دهید که پدر شما اجازه داد تا
شکنجه اعمال شود؟
اگر او زنده بود، اين پرسش خوبی بود که از او بايد می
شد. نمی دانم چه پاسخی به شما می داد و من نمی توانم به جای او پاسخ بدهم. می دانيـد
وقتی پـدرم درگذشت، من بيست سالـه بودم. از زمان نـوجوانی ام، ما غالبا از ھم جدا بوديم. پرسش های زيادی هست که مايل بودم با او در ميان
بگذارم. اما من خيلی جوان بودم و اين پرسش ها برای همیشه بی پاسخ خواهند ماند.
فکر می کنيد که او همه چيز را نمی دانست؟
پدرم نمی توانست ازهمه جزئيات با خبر باشد. اما حق با شماست
اگر او می دانست، چرا اقدام نکرد؟ او برخی از کارهای افراطی را محکوم کرد، اما
اين کافی نبود.
شايد او شکنجه را شرط لازم تلقی می کرد؟
او با گروهای تروريستی ای روبرو بود که مرتکب قتل، آدم ربايی
و سرقت مسلحانه می شدند. مجاهدین و فدائيان خلق مبارزان رئوف چپ گرای خواستار آزادی
بيان نبودند. هرکدام از این سازمانها شاخه نظامی داشتند که در خارج تعليم ديده بود و به قتل
و بمب گذاری اقدام می کرد. در مقابل چنين جناياتی، يک حکومت بايد از خود واکنش نشان
بدهد.
اگر امروز يک جريان افراطی مرتکب سوء قصد و قتل های
سياسی شود، فکر می کنيد که حکومت شما دست روی دست میگذارد؟ شما نيز کمابيش در
فرانسه و آلمان درهمان زمان با گروه های "عمل مستقيم" و" فراکسيون ارتش سرخ"
روبرو بوديد. اما تروريست های ايران بدتر از آن ها بودند . در نتيجه وجود ساواک موجه
بود. وقتی با زندانيان قديمی ساواک
صحبت می کنم، بسياری شان به من می گويند که رفتار محترمانه ای با آنان می شد. آنان
تصوير کارمندان مودبی از غالب ماموران ساواک ارائه می کنند. لغزش ها غالبا زمانی رخ
می داد که يک نفر را به هنگام ارتکاب جرم دستگير میکردند. در چنين مواقعی برخی
ماموران خود را مجاز به انجام هرکاری تصور می کردند. متاسفانه، هیچ نهادی برای نظارت
بر کار آنان وجود نداشت. در اين مورد پدرم چه می دانست؟ افسوس که نمی توانم پاسخ بدھم و اين برای من مایه تاسفی عميق است.
- ازنظر رضا پهلوی ، شکنجه های وحشیانه زندانیان با
آپولو و سوزاندن با اطو و شلاق زدن به کف پا بصورتی که گوشت کف پا آش ولاش شده و
به استخوان برسد و ... لغزش ساواکیهایی بوده است که کسی را درهنگام ارتکاب جرم
دستگیر میکردند.
آیا همین منطق را جنایتکاران رژیم ولایت فقیه صبح تا شب
جار نمیزنند که اعدام و شکنجه های وحشتناک، عکس العمل ، عملیات مجاهدین میباشد؟ این
مجاهدین هستند که جوانها را ـ بوسیله تفنگ ها و گلولهای ما ـ در زندانها به کشتن
میدهند . منطق دیکتاتوری همیشه یکسان است اگر چه که شکنجه و اعدام در نظام ولایت فقیه صدها برابر وحشیانه تر و بیشتراز نظام سلطنت بوده است.
آیا بخطا رفته ایم اگر بگوییم که دیکتا توری ولایت فقیه
ادامه دیکتاتوری سلطنتی است؟ اگر این چنین
باشد، انقلاب ضد سلطنتی هنوز به اهداف
خودش که آزادی و استقلال بود نرسیده است. اکنون از قیام دی ماه 1396 چیزی درتاریخ
ایران ورق خورده است و بزودی بساط هرگونه خودکامگی و دیکتاتوری را با هر نامی به
زباله دان تاریخ می اندازد.